گزارشگر:6 حمل 1393 - ۰۵ حمل ۱۳۹۳
حـادثه چهگونه آغاز شد؟
ـ زمانی که داخل رستورانتِ هوتل شدم، تقریباً پانزده کم ۹ شب بود. سه نفر از دوستانم پیشتر از من آمده بودند. زمانی که سالاد گرفتم و در میز غذا نشستم، متوجه شدم که در میز کنار ما چهار نفر دیگر نیز نشستهاند و با گارسون به پشتو صحبت میکنند و گویا غذا سفارش میدهند. ما به غذا خوردن شروع کردیم. در همین جریان حاجی حبیب نمایندۀ کوچیها در مجلس از جای خود برخاست، فریاد کشید و با گیلاس به طرفِ آنها پرتاپ کرد. من متوجه شدم که از همین چهار نفر، یکی از آنها که بسیار سنِ خُرد هم داشت، بالای حاجی حبیب شلیک میکند. زمانی که حاجی حبیب را زد، یک نفر دیگرِ آن بالای من شلیک کرد که خودم را در عقب میز پنهان کردم. وقتی سرم را بلند کردم، بار دیگر به سوی من شلیک کرد. به یکباره متوجه شدم که در نزدیکیام جعبۀ نوشابۀ پیپسی وجود دارد، جعبۀ پُرِ نوشابه را بالایش پرتاپ کردم، به سینهاش خورد و روی میز افتید. پس از آن، هیاهو و سروصدا بسیار شد و همین، زمینۀ فرار را برای ما مساعد ساخت.
کیها با شما بودند؟
ـ سه نفر همراه ما بودند؛ حاجی حبیب، قیس حسن نمایندۀ کابل، و حاجی صاحب عبدالله علیزی مشاور پیشینِ سره میاشت که متأسفانه شهید شد..
آن ۴ تروریست، به غیر از حاجی حبیب، بالای شخصِ دیگری هم شلیک کردند؟
ـ متوجه نشدیم که در این زمان کی به کجا رفت، هر کس تلاش داشت که خودش را نجات دهد. زمانی که من یکی از آنها را با جعبۀ نوشابه زدم، کبابی و یکی دو گارسونِ دیگر نیز موفق به فرار شدند. بعداً که به تهکاو رفتم، همین کبابی که فردی ریشسفید بود، رویم را بوسید، تشکری کرد و گفت: اگر تو آنها را نمیزدی، شاید ما هم کشته میشدیم.
زمانی که نیروهای امنیتی آمدند، شما کجا بودید؟
ـ وقتی که نیروهای امنیتی آمدند، ما در تهکاو بودیم. ایوب سالنگی معین ارشد امنیتی نیز آمد و گفت که همهگی مطمین باشید، ما هوتل را تحت کنترولِ خود داریم و انتحاریها را مهار میکنیم. سپس ما با معین امنیتی بیرون شدیم و جاهایی را که دیده بودیم، به معین امنیتی نشان دادیم. بعدتر، قطعات خاصِ پولیس نیز آمد و انتحاریها مهار شدند.
Comments are closed.