گزارشگر:احمد عمران/ 20 حمل 1393 - ۱۹ حمل ۱۳۹۳
حماسۀ حضورِ بیسابقۀ مردم در شانزده حمل در پای صندوقهای رای، همانگونه که مایۀ حیرتِ برخی جناحها در کشور شد، جامعۀ جهانی را نیز دچار تعجب ساخت.
در بسیاری از کشورهای جهان که سازوکارهای دموکراتیک در آنها نهادینه شده، جمعیتِ رایدهندهگان آنقدر نیست که مایۀ تعجب شود. اما در سومینانتخابات ریاستجمهوری و شوراهای ولایتی در افغانستان، با وجود تهدیدهای گسترده از سوی خشونتطلبان و گروههای مخالف دموکراسی، حضور مردم برای تعیینِ سرنوشت سیاسیشان، چنان کمسابقه خوانده شد که بهصورت ناگهانی یک بارِ دیگر توجه جهانی را به خود معطوف کرد.
در آخرینواکنش به انتخابات شانزده حمل، زلمی خلیلزاد سفیر پیشینِ امریکا در افغانستان گفته است، طالبانی را که امریکا و متحدانِ آن در ظرف سیزده سال در افغانستان شکست داده نتوانستند، مردمِ این کشور در یک روز شکست دادند. این سخن شاید در ظاهر مبالغهآمیز جلوه کند، ولی وقتی عمقِ مسأله بهدرستی واشکافی شود، بهخوبی دیده میشود که در آن حقیقتی آشکار نهفته است؛ حقیقتِ این مسأله که مردم افغانستان سالهاست که تصمیم تاریخیِ خود را برای تحکیمِ ارزشهای مردمسالارانه گرفتهاند و اگر مدیریتِ کارای سیاسی در کشور در سیزده سال گذشته وجود میداشت و میتوانست مردم را در این تصمیمِ بزرگشان یاری رساند، بدون شک مشکلات کشور اینهمه فراگیر نمیبود.
مردم افغانستان به گونۀ غیرآگاهانه در شانزده حمل به پای صندوقهای رای نیامدند. این بار انتخابات برای مردم افغانستان به عنوان آزمون تاریخیِ بودن و نبودن مطرح بود. مردم با حضور خود در شانزده حمل در پای صندوقهای رای خواستند که نشان دهند که ظرف سیزده سال گذشته، اسیر سیاستمدارانی تمامیتخواه شده بودند که تمام توش و توانِ آنها در خدمت ارایۀ تصویری نادرست و غیرواقعی از افغانستانِ جدید بوده است.
شانزده حمل دقیقاً فریاد عدالتخواهانۀ مردمی بود که ظرف سیزده سال صدایشان خفه شده بود و ایماها و اشارههای شان برای دولتمداران قابل فهم نبود. مردم در شانزده حمل این صدا را با غرشِ حضورِ خود در پای صندوقهای رای، بلند کردند. جهان نیز وقتی حضور حماسیِ مردم را در شانزده حمل در پای صندوقهای رای دید، نگاه و برداشتِ خود را از وضعیتِ افغانستان دگرگون کرد و یا نشان داد که در حال دگرگون کردن است.
آقای خلیلزاد راست میگوید که آنچه را بی۵۲های امریکا در سیزده سال نتوانست صورت دهد، مردم در یک روز انجام دادند. خطای تاریخی جامعۀ جهانی در سیزده سال گذشته، در محاسبههایی بود که به گونۀ اشتباهآمیز در مورد افغانستان و مردم آن انجام میشد. این اشتباه تاریخی از آنجا ناشی میشد که جامعۀ جهانی، تیم حاکم در ارگ را صدای مردم میدانست و یا چنین فرض کرده بود که هر آنچه را این تیم عنوان میکند، واقعیت مسلمِ جامعۀ افغانستان است. این محاسبۀ اشتباهآمیز سبب شد که نه صدای واقعیِ مردم افغانستان شنیده شود و نه جامعۀ جهانی، نوع تعامل و کنش و واکنشِ خود را در قبالِ اوضاع کشور و منطقه بداند.
چرا پس از آنهمه سروصدا و اما و اگر، تازه تیم ارگ اهمیت امضای توافقنامۀ امنیتی دوجانبه با امریکا را درک کرده و میگوید قبل از انتقال قدرت به فرد برندۀ انتخابات سال ۱۳۹۳، این توافقنامه امضا خواهد شد؟ آیا آقای کرزی حالا به این نتیجه رسیده که خواستهای او از جانبِ امریکا پذیرفته میشود؟ چه چیزی سبب تغییر صدوهشتاد درجهیی سیاستِ آقای کرزی دربارۀ امضای توافقنامۀ امنیتی شده است؟!
شاید یک دلیل آن، حضور گستردۀ مردم در انتخابات بوده باشد. تیم تمامیتخواه سرانجام در تمام بازیهای خود به بنبست رسید و شکست را پذیرفت.
حضور مردم در شانزده حمل در پای صندوقهای رای، علاوه بر اینکه شکست هراسافکنان را فریاد کرد، به شکستِ بازیهای حلقۀ تمامیتخواه در ارگ ریاستجمهوری نیز منجر شد. این انتخابات نه تنها مایۀ حیرت آنها شد، بل تمام محاسبات و تعاملاتشان را در مورد انتخابات، انجام تقلبهای گسترده به نفع یک نامزد مشخص و مهندسی روند برگزاری انتخابات تا حد زیادی نقش بر آب ساخت. پرسشی که مطرح میشود و جامعۀ جهانی به آن کم بها داده بود این است که چرا با آنهمه تهدیدها و فشارهای روانی و تبلیغاتی طالبان و گروههای بنیادگرا، حضور مردم در انتخابات سیلآسا بود؟
پاسخ این پرسش، در چند فکتور اساسی باید جستوجو شود:
نخست، سرخوردهگی عمومی از تیم حاکم که با وجود سلطۀ سیزدهساله نتوانست تغییر اساسی در زندهگی مردم به وجود آورد؛
دوم، نوع سیاستگذاریهای دولت در رابطه با صلح و امنیت که همواره سیاستهای بیپشتوانه و آبکی بوده است؛
سوم، برخورد های غیردموکراتیک با توزیع قدرت در حوزههای مختلف و ایجاد شکافهای قومی و زبانی در میان مردم؛
چهارم، نگاه از بالا به پایینِ تیم حاکم به وضعیت افغانستان که ناشی از عدم شناخت واقعی مولفههای اجتماعی و سیاسی موجود در بطنِ جامعه است.
اینها و همچنین دهها عاملِ دیگر سبب شدند که مردم به پای صندوقهای رای بیایند و حضور خود را در انتخابات نشان دهند.
حضور در انتخابات به معنای برگشتِ دوباره به جمهوریت و ارزشهای دموکراتیک نیز باید شناخته شود. حالا پس از این رویداد، جامعۀ جهانی نیاز به بازنگری اساسی در سیاستها و نوع تعاملِ خود با افغانستان دارد.
هرچند تیم بعدی، برخی میراثهای تیم فعلی را با خود خواهد داشت، ولی میتواند گفتمان تازۀ قدرت در افغانستان را پیریزی کند. در گفتمان جدید باید یک بارِ دیگر قدرت به مردم بر اساس آنچه که ارزش دموکراتیک خوانده میشود و قانون اساسی افغانستان به آن اشارۀ صریح دارد، تعلق پیدا کند. فاصله میان مردم و دولت، دیگر نمیتواند قابل قبول باشد. مردم حق دارند همانگونه که سرنوشت سیاسی خود را رقم زدهاند، در مسایل کلان کشوری نیز مشارکتِ خود را بهخوبی احساس کنند.
نظارهگری منفعلانه، تنها راه به سوی استبداد و دیکتاتوری میبرد؛ آنچه که در سالهای پسین شاهد آن بودیم. مردم دیگر از برادر خواندن و سیاستهای انفعلالی به تنگ آمدهاند و میخواهند قدرتِ خود را در برابر همۀ گروههای تمامیتخواه و سلطهگر به نمایش بگذارند.
Comments are closed.