احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احسان طبری / 25 حمل 1393 - ۲۴ حمل ۱۳۹۳
بخش نخست
میتولوژی (اسطورهشناسی) دانشی است که «اسطوره»ی ملل را بررسی و پژوهش میکند. «اسطوره» بازتابپنداری (و نه واقعی) واقعیتهاست در دماغ انسانی که در نتیجۀ تصور جاندار بودن همۀ اشیاء و سراسر جهان (آنیمیسم) در نزد اقوام و تمدنهای ابتدایی انسانی پدید شد است. مارکس بر آن است که قدرت تخیل مردم، طبیعت و زندهگی اجتماعی را به شیوهیی ناخودآگاه، به شکل هنری ساخته و پرداخته میکند و از آن «اسطوره» میسازد و لنین آن را نوعی ایدهآلیسم ابتدایی میشمرد، زیرا ایدهآلیسم یعنی تصورگرایی (اصالت تصور) و انسانهای ابتدایی برای تصورت عام خود شخصیت و واقعیت خارجی قایل میشدند و آن را به صورت خدایان و نیمهخدایان درمیآوردند. دربارۀ کیفیت پیدایش «میث» یا «اسطوره» به ویژه در مکاتب معاصر فلسفه و روانشناسی بورژوایی، بحثهای فراوانی انجام میگیرد که ما در این مختصر از آنها صرفنظر میکنیم. به دنبال سخن لنین باید گفت در واقع این فکر که تصورات و مفاهیم عام و کلی ذهن ما، فقط مخلوق تعمیم دماغی نیست بلکه واقعیت خارجی هم دارد، از میتولوژی حتا به فلسفه نیز سرایت کرده است و افلاطون به «مثل» (آرشی تیپ) معتقد بود و «رهآلیست»ها در قرون وسطای اروپا به واقعیت خارجی مفاهیم کلی عقیده داشتند. منتها افلاطون یا رهآلیست سدههای میانه، «مقطر» و «انتزاعی»تر از آن میاندیشیدند که برای این مثل، برای این مفاهیم کلی شکل و شمایل انسانی یا حیوانی و سرگذشتهای داستانی تصور کنند.
در اسطورۀ زرتشتی «جهان فروهرها» و در اسطورۀ اسلامی «عالم ذر» که در آن جانداران قبل از پیدایش خود در این جهان وجود دارند، نمونهیی از این تصورات اسطورهیی است و حتا برخی برآناند که اندیشۀ افلاطون دربارۀ جهان «مثل» مأخوذ از اندیشۀ زرتشتی دربارۀ جهان «فروهر»هاست، چنانکه هراکلیت را در همانند ساختن هستی به سوزشی عظیم و دایمی، تحت تأثیر کیش مزدایی آتش میدانند.
درباره اینکه اسطوره چیست و انواع آن کدام است؛ چرا اسطورهسازی پدید شده و چه وظایف اجتماعی و معرفتی را اجرا کرده؛ انگیزۀ روانی و اجتماعی اسطورهسازی چیست: اسطورههای ملل را چهگونه باید تقسیم و جدولبندی کرد؛ رابطۀ اسطوره با مذهب و جادو و مراسم دینی کدام است؛ اثرات اسطورههای کهن در اندیشه و ادب و زندهگی اجتماعی معاصر چیست و دهها موضوع دیگر، طی قرون صدها بررسی انجام گرفته و قصد ما چنانکه در فوق نیز اشاره شد، در این گفتار کوتاه، ورود در این بحث و تکرار گفته شدهها نیست. خواستاران، میتوانند به تحقیقات انجام یافته بهویژه از جانب مارکسیستها که به نظر این جانب برخوردی علمی و دور از پنداربافی دارند و از اواخر سالهای ۳۰ تا امروز در کشورهای سوسیالیستی نشر یافته، مراجعه کنند. به راستی ما در این گستره با یک رشتۀ معرفتی بسیار جالب روبهرو هستیم که میتواند اهل ذوق و تحقیق را در انبوهی از مسایل جالب مستغرق سازد. (۱)
هدف ما در این نوشته، توجه دادن خواننده به اساطیر ایران باستان است که بهویژه، اوستا و کتب دینی زرتشتیان روایتگر آنهاست. به علت فتوحات اسلامی از این اساطیر در نزد ما بیشتر آن بخشی باقی مانده است و در نزد عامۀ مردم شهرت و مقبولیت یافته است که به برخی پادشاهان و پهلوانان مربوط است و در شهنامهها آمده. تمام «پاتنئون» مزدیه یسینه در نزد ما با پیوندها و تفصیلهای اولیه باقی نماند و اگر هم نامهایی از هرمز و مهر و ناهید و بهرام و غیره در داستانها آمده، اجمالی است و حال آنکه جهانشناسی (کسموگونی) و «پانئتون» (یعنی مجموعۀ خدایان) اساطیر ایرانی مانند اساطیر یونانی و هندی، ولو تا حدی، همان ساخت و پرداختِ هنری ناخودآگاه پدیدههای طبیعت و جامعه را، که مارکس از آن سخت گفته است، منعکس میکند.
شکی نیست که اساطیر یونانی و رومی به مراتب، درچیدهتر و ریزنقشتر و فسونگرتر از اساطیر ماست. به ویژه از آن جهت که ادب یونانی و رومی به دست هنرمندان قدر اول (مانند: همر، هزیود، اشیل، اوری پید، هوراس، ویرژیل و دهها تن دیگر) آنها را در آثار باعظمتی منعکس کرده، و بار دیگر از دوران رنسانس در ابد و فلسفۀ خلقهای اروپایی بازتاب وسیعی یافته، لذا سخت در انساج تمدن و تفکر معاصر رخنۀ ژرف کرده است و منشای پیدایش هزارها مثل و حکمت و اشاره و تلویح و استعارۀ ادبی است. البته وضع در مورد اساطیر ایران کهن به هیچوجه چنین نیست و این اساطیر کهن اوستایی دیگر اساطیر نیمهفراموش شدهیی است که بخت آن را ندارد که ولو به عنوان تلویحات و استعارات هنری بار دیگر رستاخیز کند. لااقل اینطور به نظر میرسد و به ویژه که معارف و سنن اسلامی، پس از دوران عرب، جای وسیعی در دماغِ عامه باز کرده و آن مردهریگِ پارینه را از عرصه رانده است.
با این حال وقتی شخصی بخشهای مختلف اوستا را میخواند و از جمله به کمک حواشی پژوهشگرانۀ شادروان پورداوود و محققان دیگر، با این اساطیر از نزدیک آشنا میشود، از زیبایی آن به وجد میآید و آرزومند میشود که این اساطیر زیبا، که زمانی باور سادهلوحانه مزده یسنیان بوده، اینک به عنوان افسانههای دلانگیز باستانی، بالمره فراموش نشود و «محل اعرابی» بیابد و به ویژه بیش از پیش زمینۀ بررسیهای محققانه و عالمانه قرار گیرد.
اساطیر ایران کهن که بر پایۀ یک دیالکتیک ابتدایی و بهاصطلاح «نائیف» (یا سادهلوحانه) بر اصل متضادها (همستارها) مبتنی است و از نبرد جهان فروغ بیپایان (انگره رئوچا) و جهان تیرهگی بیپایان (انگره تمنگه) حکایت میکند، هنوز تبویب و منتظم نشده است. شادروان پورداوود که بر «گاثها» و «یشتها» حواشی زده و چهرههای اسطورهیی را معرفی کرده است، خود دست به این کار تنظیمی و تعمیمی نزده است؛ لذا ما، مانند موارد نظیر بسیار، با انبوهی مروارید ریز و درشت، غلتان و کدر که به رشتههای لازم منطقی کشیده نشدهاند، روبهرو هستیم. کوشش آقایان فرهوشی و بهار در راه بهرهجویی تحقیقی از این اساطیر، جالب و سودمند است ولی هنوز سرآغاز کاری است بزرگ. برای برانگیختن کارشناسان و کنجکاوان، سودمند میشمریم که به یک ترازبندی کوتاه که در حد استفاده و جلب توجه خوانندهگان غیر کارشناس باشد، دست بزنیم که البته نمیتواند مدعی بینقصی گردد، ولی میتواند هیجان بحث و جستوجو را تشدید کند.
پانتئون یا جرگۀ خدایان مزدهیسینه، از مفاهیم کلی متعددی تشکیل شده است. صرفنظر از اهوره مزده، و دو مفهوم عام «روح مقدس» (سپنتامئینو) و «روح خبیث» (انگر مئینو)، نوبت به سلسلهمراتب نردبانی زیرین میرسد:
۱ـ امشاسپندان یا جاودانان مقدس؛
۲ـ ایزدان و فرشتهگان که گاه در عین حال ایزد و فرشته یکی است و گاه از هم جداست؛
۳ـ فروهرها یا ارواح؛
۴ـ دیوان و کماریکان که اضداد و همستاران ایزادان و فرشتهگان هستند؛
۵ـ شاهان و پهلوانان افسانهیی و نیمهخدا؛
۶ـ کاخها، جانوران، گیاهها و جاهها و اشیای افسانهیی.
روشن است که بر رأس مخرو ط، اهورمزدا قراردارد که به معنای «سرور داناست» است و نخستین روز ماه به او تعلق دارد و امشاسپندان مظاهر صفات او، ایزدان و فرشتهگان، کارگزارانش و خود، خالق جهانِ برین و زیرین یعنی مینو (جهان معنوی) (۲) و گیتی (جهان مادی) است. تفاوت اهورمزدا در پانتئون زرتشتی با زئوس یا ژوپیتر در اساطیر یونانی ـ رومی، جهت تجرید و تقدس و تقطیر فلسفی اهورمزداست که با انسان دیسی (آنتروپومورفیسم) ژوپیتر تفاوت فاحش دارد. اهورمزدا پیکرش مانند روشنی و روانش مانند راستی است. شادروان پورداوود روی هم رفته حق دارد که میگوید بین اهورمزده و خدایان اقوام قدیم، شباهت کمی است و بیشتر با «یهوه»ی موسی قابل قیاس است. به همین جهت چنانکه هردوت در تاریخ تصریح میکند، در نزد ایرانیان مجسمۀ خدایان را نمیساختند. اگرچه بعدها برای اهورمزدا و ناهید و مهر، چهرههایی در سنگنبشتهها پرداخته شده است. اسطورهشناسی قیاسی میتواند توازی این یکتاپرستی بتشکنانۀ زرتشت را با نظیر آن در نزد ابراهیم فرزند آزر بتتراش ودنبالۀ این سنت در نزد یهود و عرب را بررسی کند و نکاتی در این زمینه روشن سازد.
درباره اینکه اهریمن همسنگِ اهورمزده است و لذا مزدهیسینه یک دین ثنوی است و یا آنکه اهورمزده دست بالاتری ندارد و لذا مزدیسینه یک دین یکتاپرستی است، بحثی طولانی از دوران هخامنشیان تا قرنهای اولیۀ تسلط اسلام در ایران (یعنی بیش از یکهزار و پنجصد سال) انجام گرفته است، ولی زرتشتیها، اهریمن را با اهورهمزده ابداً همسنگ نمیگیرند. البته نیروی اهریمن بیش از شیطان است و در درهم ریختن نقشهای اهورمزدا کامیابیهای جدی دارد، ولی پیروزی نهایی با اهورمزدا و یاران زمینی و آسمانی اوست.
سهروردی در بیان فلسفۀ خود، مسلماً با الهام از خداشناسی نظری زرتشتی، امشاسپندان را به مثابۀ صفات الهی نام میبرد. این نیز کوشش دیگری بود در جهت توحید، از جهت انگیزههای اجتماعی، بدون آنکه قصد ساده کردن مطلب در میان باشد، پیدایش چنین مفهوم تجربی و فراگیری با پیدایش نظامات متمرکز در ایران قدیم همراه است. موقعی که یک شاه خود را شاه همۀ شاهان اعلام میدارد و شاید همین امر باعث مقبولیت بیشتر دین زرتشت در نزد شاهان هخامنشی شد و شاهان ساسانی هم که به تمرکز قدرت خود علاقۀ فراوان داشتند، کیش اهورمزدا را تشویق کردند.
پس از اهورمزدا چنانکه گفتیم، در سلسله مراتب اساطیری نوبت به هفت امشاسپند میرسد. هفت امشاسپند که نزدیکترین یاران اهورمزدا هستند، عبارت است از: اردیبهشت، خرداد، مرداد، شهریور، بهمن، اسفند و هفتمین سپنتامینو است (یا خود اورمزد است و به نظر برخی فرشتۀ سروش است). اینک با این امشاسپندان آشنا شویم:
اردیبهشت نگهبان آتشهاست و ایزدهای آذر و سروش و بهرام، همراهِ او هستند و با همستار خود دیوفریفتار «ایندرا» (در اصل نام یک خدای هندی) در نبرد است و نمازی که با واژۀ «اشم وهو» آغاز میشود، از آن اوست و گل مرزنگوش به او تعلق دارد. سومین روز در هر ماه به نام اردیبهشت است و در اردیبهشت ماه جشن اردیبهشتگان برپا میگردد.
خرداد نگهبان آبهاست. روز ششم هر ماه به نام اوست و در خردادروز از خردادماه جشن خردادگان برپا میشود و این روزی است اعجازآمیز، زیرا زرتشت دراین روز تولد یافت و در همین روز از جانب اهورمزدا به اعلام رسالتِ خود مبعوث گردید و در همین روز است که گشتاسب دین زرتشت را پذیرفت و به یاری او کمر بست و در همین روز رستاخیز انجام خواهد گرفت و «فراشکرد» یا محشر رخ خواهد داد. همستار او دیو تاریچ است که از آن سخن خواهیم گفت و یارانش ایزد تشتر و ایزد فروردین و فرشته باد و گل سوسن از آن اوست. میگویند «هاروت» سامی (بابلی) شکلی است از واژه خرداد.
مرداد به پرستاری گیاهان مشغول است. به نام او در سرزمین ایران باستان معابد میساختند. روز هفتم هر ماه متعلق به اوست و در مردادروز از مردادماه جشن مردادگان برپا میشود. ایزدان «رشن» و «شتاد» و «زامیاد» که از آنها سخن خواهیم راند، یارانش و دیو «زاریچ» همستار اوست. گل زنبق (چمبک) به این امشاسپند تعلق دارد. میگویند واژۀ سامی «ماروت» شکلی از مرداد است.
شهریور پاسبان فلزات و دستگیر بینوایان است. ایزد مهر و جهان فروغ بیپایان (آنیران) یاران او و دیو «سئورو» همستار اوست. روز چهارم هر ماه به او تعلق دارد و در شهریور روز از شهریور ماه جشن شهریورگان برپا میشود. گل شاه سپرم (سپرم یا سپرغم یعنی گیاه و نبات) از آنِ اوست.
بهمن، خروس پرنده ویژه ایزد بهمن است و گل یاسمین از آن اوست. دومین روز هر ماه به نام اوست و در بهمن روز از بهمنماه جشن بهمنگان (بهمنجه) که حتا مدتی پس از اسلام نیز معمول بود، برگزار میشود. همستار اودیو اکامن است و ایزدان و فرشتهگان ماه و گوش و رامِ یاران او هستند.
اسفند (سپندار مذ) دوشیزۀ موکل بر زمین است. روز ۱۵ اسفندماه جشن خاص این امشاسپند است که جشن «مژدهگیران» نام دارد و ابوریحان بیرونی در «التفهیم» آن را «مردگیران» نامیده، ولی در «آثار الباقیه» که به عربی است، به نام «مژدهگیران» یاد کرده و نوشته است که در زمان او این رسم در شهرهای «پهله» (مانند اصفهان و ری) باقی است و این عیدی است خاص زنان. ایزد ارد یاور اوست و دیو تروئیتی همستار اوست و گل بیدمشک به این امشاسپند تعلق دارد.
برخلاف میتولوژی یونانی در اینجا تجانس و مقارنۀ صفات و مختصات، جالب نظر است و بازهم برخلاف میتولوژی یونانی که در آن خدای خدایان (ژوپیتر)، خدایان و نیمهخدایان (تیتانها) زندهگی بشرواری را در «المپ» میگذارنند و عشق و حسد و جنگ و ستیز و رابطه با انسانها برای آنها عادی است، خدایان اسطورهیی اوستا موجودات تجریدی و بَحت و ناب و تهی از فراز و نشیب حیانی هستند. البته پژوهنده میتواند با استقصا در اوستا و زند و پازند و کتب دینی پهلوی، برای این چهرههای اسطورهیی زیستنامه متحرکتری بسازد. به ویژه در مورد عدهیی از ایزدان مانند مهر و ناهید این کار ممکنتر است، ولی آنهمه تحول زندهگی که در نزد خدایان یونانی دیده میشود، در نزد امشاسپندان و ایزدان ما نیست و آنها تنها به صورت مفاهیم کلی شخصیت یافته و اسطورهگونه عرضه میشوند.این تجرید در هنرهای دیگر ما و از آن جمله در هنر نقاشی و نگارگری ما نیز مهر و نشان خود را میگذارد و ریشهیابی آن در زندهگی مردم فلات ایران جالب است.
Comments are closed.