احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:الهام قادی/ 2 ثور 1393 - ۰۱ ثور ۱۳۹۳
بخش نخسـت
زندهگینامه
زیگموند فروید در سال ۱۸۵۶ در اتریش و در یک خانوادۀ یهودی به دنیا آمد. پس از اتمام دورۀ دبیرستان، شغل پزشکی را انتخاب کرد. علت انتخاب این رشته، علاقۀ شدید وی به کسبِ شهرت بود. در سال ۱۸۸۲با مارتا برنز ازدواج کرد، در ۱۸۸۵ برای تحقیقات عصبشناسی وارد پاریس شد و در شفاخانۀ سال پتریه با ژان مارتن شارکو که بزرگترین روانپزشک زمان به شمار میرفت، آشنا شد و در آنجا فروید با روش هیپنوتیزم آشنا شد و بعدها نیز روش تداعی آزاد و تحلیل رویا را برای تشخیص بیماران بهکار گرفت. فروید به همراه آلبرت انیشتین، مارتین بوبر و حاییم وایزمن، از موسسان و اعضای اولین هیأت علمی دانشگاه عبری اورشلیم بود. بعدها اولین مدرسۀ روانکاوی را بر مبنای نظریاتش بنیان گذاشت که عقیده داشت بسیاری از رفتارهای انسان تحت تأثیر انگیزههای ضمیر ناخودآگاه است که افکار و خاطرات بهخصوص ضمیر ناخودآگاه، بهویژه از نوع جنسی و پرخاشگرانه، ریشۀ در اختلالات روانیِ افراد دارند. فروید سرانجام در ۲۳ سپتمبر ۱۹۳۹ پس از دو روز اغما که حاصل تزریق مرفین بود، درگذشت. تزریق مرفین بنا بر قراردادی بین فروید و پزشکِ وی بود تا رنج بیهوده نکشد.
آثار فروید
۱ـ تعبیر خواب (۱۹۰۰)
۲ـ توتم و تابو (۱۹۱۳)
۳ـ روانشناسی گروه و تحلیل من (۱۹۲۱)
۴ـ تمدن و گلهمندان از آن (۱۹۳۰) زیر عنوان «فرهنگ و ناخوشایندیهای آن» توسط امید مهرگان از آلمانی به فارسی برگردانده شده است.
۵ـ بررسی رفتارهای جنسی
۶ـ آسیبشناسی زندهگی روزمره
۷ـ موسی و یکتاپرستی
۸ـ آیندۀ یک وهم و ….
اندیشۀ فروید
نظریۀ فروید شامل بخش متعددی شامل انرژی روانی، رشد روانی ـ جنسی شخصیت، ساختار شخصیت، و روشهای درمان بیماریهای روانی از طریق مکانیسمهای دفاعی است و تحلیل رویا. شاید هیچ مکتب روانشناسی به اندازۀ مکتب روانکاوی بر روی کار روانشناسان تأثیر نداشته است. این تأثیر هنگام صحبت در مورد مسایلی چون رشد، شخصیت و انگیزش نمود بیشتری پیدا میکند. با اینکه عدهیی از روانشناسان و مخصوصاً در دهههای اخیر، آیزتک و همکارانش به علمی بودن این نظریه سخت مشکوک شده بودند، اما این تیور ی هنوز فعالیتهای روانشناسان را تحت تأثیر خود قرار داده است.
اصول اساسی روانکاوی:
۱ـ اصل غریزه در روانکاوی
۲ـ اصل لذت و اصل واقعیت
۳ـ ساختمان شخصیت
غریزه در روانکاوی:
بر اساس این تیوری خصوصیات روانی موجود را باید بر اساس حقایق و وقایع گذشته مورد توجه قرار داد و ماهیت آنها را بر این اساس شناخت. فروید برای نیروها و قوایی که سبب انگیزش رفتار انسان میشود، اصطلاح غریزه را بیان میکند. البته این اصطلاح سبب سوءتفاهمهایی شده است. زیرا نیروهایی که فروید به آن اشاره میکند، معنای غیرقابل تغییرپذیریِ غریزه را نمیدهد، بلکه به گفتۀ فروید بعضی از این نیروها تحت تأثیر شرایط و محیط و برحسب هدفِ آنها قابل تغییرند.
به نظر فروید دو دسته غریزه یا انگیزۀ اصلی در انسان وجود دارد که هر دو ماهیت زیستی و بیولوژیکی دارند. اولین دسته شامل احتیاجات سادۀ جسمانی از قبیل گرسنهگی، تشنهگی، دفع و تنفس میشوند. این کششها بر اساس تغییرات جسمانی ایجاد میشوند، ارضای آنها حیاتی است و هدف آنها را نمیتوان تغییر داد و بنا بر این، تنوع زیادی در این نوع از احتیاجات وجود ندارد. از نظر فروید این نیازها از دیدگاه روانشناسی اهمیت زیادی ندارند. فروید گروه دوم احتیاجات را بر اساس تجاربی که با بیماران نوروتیک داشت، طبقهبندی کرد. این دسته از احتیاجات دو نوعاند: یکی انگیزۀ زندهگی و غریزۀ مرگ. نوع اول، انگیزههای جنسی را در بر میگیرد و غالباً به آن لیبیدو میگویند. لغت جنسی، سوءتفاهم زیادی را سبب شده است. در صورتی که منظور فروید از این لغت نسبت به آنچه که معمولاً از آن درک میشود، معنای بسیار وسیعتری دارد. در حالی که هدف غریزۀ زندهگی صیانت است، ادامۀ زندهگی، تکاپو و سازندهگی است. هدف غریزۀ مرگ، از بین بردن خود، خودکشی، دیگرکشی و امثال آن است. موضوع غریزۀ مرگ مورد انتقاد شدید روانشناسان قرار گرفت.
اصل لذت و اصل واقعیت:
اصل لذت، به حذر کردن از درد و رفتن به طرف لذت یا کاهش تنش اشاره دارد. به نظر فروید، فعالیت اصل واقعیت دیرتر از اصل لذت در انسان ایجاد میشود. کودک از بدو تولد تابع اصل لذت است، ولی اصل واقعیت در اثر محیط و بهتدریج در او ایجاد خواهد شد. وقتی کودک درمییابد که تمایلات آنی او برای دریافت لذت، با هدفهای بزرگتری مغایرت دارد، سعی میکند واقعیت را قبول کند.
ساختمان شخصیت:
روانکاوی، شخصیت انسان را از سه دسته خصوصیات اصلی میداند که آنها ر ا اید، ایگو و سوپرایگو نامیدهاند، که در زبان فارسی به ترتیب به نهاد، خود و فراخود ترجمه شده است. نهاد عبارت است از منشا و منبع تمام انرژیهای غریزی به عبارت دیگر، تمام تمایلات خام، کنترل نشده، غیر اجتماعی بدون جهت و اولیۀ انسان را نهاد مینامند. همزمان با رشد تدریجی کودک و فهمیدن این مطلب که قادر به ارضای تمام تمایلات خود نیست، قسمت دوم شخصیت که خود میباشد، برای کنترل خواستههای نهاد بهوجود آمده است.
اگر چه، خود، در حقیقت از نهاد جدا میشود و از آن نیرو میگیرد، ولی در واقع بر اثر تجارب کودک از محیطش شکل میگیرد. هدف خود، این است که به نهاد جهت دهد و آن را کنترل کند. فراخود، تقریباً شبیه آن چیزی است که در اصطلاح متعارف، وجدان نامیده میشود. فراخود در اثر درونفکنی معیارهای اجتماعی ایجاد میشود که پس از مدتی خود خرد را برای انجام اعمال درونی راهنمایی میکند. رابطه میان این سه دسته از عوامل، شخصیت انسان را میسازد. نهاد، هدف لذتطلبی دارد؛ فراخود هدف منعکننده؛ و خود هدف واقعبینی.
بررسی کتاب توتم و تابوی فروید
برای ورود به بحث کتاب توتم و تابو یک نکتۀ مهم یاید مطرح شود که برای فهم این کتاب بسیار مهم میباشد. به نظر فروید، انسان ابتدایی، در دستۀ آغازین زندهگی میکرد. این دسته تشکیل میشد از نری مسلط که پدر بود و تعدادی از مادهها را در انحصار خود داشت. این پدر نیرومند، پسران خود را از مادهها دور نگه میداشت. روزی این پسران متحد شده، پدر مسلط را کشتند و سپس آن را خوردند. دلیل این آدمخواری به نظر فروید این بود که آنها اعتقاد داشتند با خوردن قربانی، نیرو و قدرت او را به دست میآورند. بعد از مدتی، آنها از عمل خویش پیشیمان شدند و برای جبران و کفارۀ عمل خویش، دو ممنوعیت را ابداع کردند: یکی اینکه نمادی را به صورت یک نوع حیوان به جای پدر گذاشتند؛ این نماد است. برادران خوردن حیوان توتمی را حرام اعلام کردند، و دیگر اینکه ازدواج درونگروهی را حرام کردند و با تحریم مادههای آزاد شده بر خود، از ثمرات پیروزیشان چشمپوشی کردند. فروید این پدرکشی را نتیجۀ همین جنایت میداند. برادران، آیین توتم را از اینرو ابداع کردند تا دیگر بار به عمل پدرکشی دست نیازند. باید گفت عقدۀ اودیپ نیز از همین پدرکشی ابتدایی ناشی میشود و ترسهای گوناگون که از ابتدا در کودکان ایجاد میشود، پایههای کودکانۀ توتمیسم به شمار میآیند. رقابت پدر در عشق ورزیدن نسبت به مادر، کودک را به جابهجایی ترس و کینهاش از پدر به یک حیوان وا میدارد.(این برداشت مستلزم قبول نظریۀ لامارک مبنی بر موروثی شدنِ ویژهگیهایی است که انسان از راه تجربه کسب میکند).
به طور کل: دین توتمی از احساس گناه و تلاش برای پرداخت کفاره و جبران سرچشمه میگیرد. به نظر فروید، این عوامل در ریشۀ همۀ ادیان بشری قرار دارد. همۀ ادیان بعدی در واقع کوششهایی برای حل این مسألهاند و تنها از جهت مرحلۀ فرهنگی که این کوشش در آن صورت میگیرد و راهحلهای اتخاذ شده، با یکدیگر تفاوت دارند.
پرسشهای اصلییی که فروید در این کتاب در صدد پاسخگویی به آنها بوده است:
۱ـ حیوانپرستی از کجا سرچشمه گرفته است؟
۲ـ تابو یا محرمات در میان قبایل اولیۀ انسانی، بر چه پایه و اساسی استوار بوده است؟
نتایجی که فروید از کنار هم گذاشتن اطلاعات در باب آداب و رسوم و احساسات و تفکرات و خلاصه طرز زندهگی مردمان اولیه خوانده بود، با نتایجی که از احوال بیماران روانی بهدست آورده بود، مقایسه کرده و دست آخر چنین نتیجه گرفت:
ـ سازمان فکری و احساسی مردمان اولیه با بیماران روانی وجوه اشتراک فراوانی دارد.
ـ در احساسات مردمان اولیه بین عشق و نفرت (تضاد احساسات) فاصلۀ چندانی نیست.
در کل فروید میخواهد آن چیزهایی را که مدعی آن است در این کتاب به اثبات برساند و بزرگترین الهام خود را از داستان اساطیری ادیپ پادشاه گرفته است.
همچنین خود فروید معتقد است کسی که میخواهد این کتاب را بخواند، باید کموبیش با روانکاوی آشنا باشد. فروید راهحل خودش را در مورد تابو قطعی و حتمی میداند و در باب توتم اعتراف میکند که راهحل پیشنهادیاش محدود به معلوماتی است که روانکاوی ظاهراً در حال حاضر صحت آن را مجاز و موجه میشمرد.
مسالۀ تابو هنوز هم در جوامع امروزی دیده میشود. مسالۀ توتم برعکس کاملاً با سبک احساس امروزی ما فرق دارد. توتم نهادی است که مدتها پیش ناپدید شده است.
زیگموند فروید برای کشف حقیقت حیوانپرستی و تابو به کتبی مراجعه کرد که پر بود از مشاهدات دست اول و دوم در خصوص طرز زندهگی و آداب و رسوم مردمان اولیه که غالباً مبلغان مسیحی و سیاحان گردآورندۀ آنها بودند و بعد نیز به مقالات و نوشتههای مفسران درجه یک رجوع کرد و همۀ اینها را با روانکاوی سنجید.
فروید همچنین از کتب و شاهدات و تفاسیر و تعابیر جامعهشناسان، قومشناسان، روانشناسان، زیستشناسان نظیر( داروین) و… مایه میگیرد و سرانجام پس از مطالعات طولانی به این نتیجه میرسد که سازمان روانی مردمان اولیه، همان است که در بیماران روانی مانند وسواسیها و کسانی که از حیوان و… میترسند و یا بیماران روانی شدید نظیر پارانوئیک که دنیای پرآشوب درون خود را به عالم خارج نسبت میدهند، و در حقیقت فروید مردمان اولیه را با بیماران روانی و گاهی کودکان مقایسه کرده است.
توتم چیست؟
توتم در وهلۀ اول جد گروه، و در وهلۀ دوم فرشتۀ حامی و نگهبان آن است.
تابو چیست؟
فروید تابو را اینچنین تعریف می کند:
از دیدگاه ما تابو مبین دو معنای کاملاً متضاد است. از یکسو به معنای مقدس و وقفی، و از سوی دیگر به معنای خطرناک، وحشتناک، ممنوع، نجس و اسرارآمیز (تابو بنابرین به معنای غیر قابل وصول و اساساً به معنای محدود و ممنوع است).
ویژهگیهای تابو
ـ محدودیتهای تابویی چیزی غیر از ممنوعیتهای اخلاقی و مذهبی محض است.
ـ بر اساس هیچ کدام از فرمانهای ملکوتی نیست و فقط به خود تکیه دارد.
ـ عموماً وجه افتراق آن از ممنوعیتهای اخلاقی این است که جزو نظامی که امساک و پرهیز را واجب به حساب میآورد و دلایل این وجوب را به دست میدهد، نیست.
ـ ممنوعیتهای تابویی بر هیچ استدلالی استوار نمیباشد و لیکن از نظر کسانی که تحت سیطرۀ آن زندهگی میکنند، کاملاً طبیعی است.
از منظر فروید ۳ نوع تابو وجود دارد:
۱ـ یک تابوی طبیعی یا مستقیم که محصول نیروی جادویی (مانا) است که به شی یا شخصی وابسته است.
۲ـ یک تابوی انتقالی یا غیرمستقیم که از همان نیرو منبعث میشود.
۳ـ تابویی واسط بین دو تابوی قبلی که شامل هر دو عامل قبلی است مثل تملک زن توسط شوهرش.
Comments are closed.