گزارشگر:حبیب حکیمی/ نویسنده و پژوهشگر/ 14 ثور 1393 - ۱۳ ثور ۱۳۹۳
از زمانی که پاکستان به عنوانِ یک کشور مستقل در پی آزادی هند از سلطۀ استعمار بریتانیا تشکیل گردید، اسلام هویتبخشِ این دولت شد و رهبران غالباً نظامی این کشور، سقف دولت را بر ستون دین بنا کردند. هرچند ظاهراً رهبران پاکستان داعیۀ سکولاریسم و دولت مدنی را داشتند و طرفدار مداخلۀ بیحد دین در امور دولت نبودند، اما حفظ هویت دینی دولت، از دغدغههای آنان بوده است. دولتمداران و سیاستمداران و نخبهگان فکری و فرهنگیِ پاکستان پیوسته تلاش کردند که بهجای پذیرش هویت متکثر و به تعبیر داریوش شایگان «هویت چهلتکۀ انسان مدرن»، آن را تنها در هویت دینیِ او خلاصه کرده و همۀ ابزارها را برای حفظ آن بسیج کنند. گرچه همواره شعار «استحکام جمهوریت» و «بالادستی قانون» ورد زبانِ دولتمردان پاکستانی بوده است، اما هیچ تلاش جدییی از طرفِ آنان در راستای تقویتِ دموکراسی و حاکمیتِ قانون و مؤلفهها و زیرمجموعههای آن صورت نگرفته است و دموکراسییی که در شعار و روی کاغذ و متون قوانین حضور داشته، هیچگاه زمینۀ جولان در زمین پیدا نکرده است. اگر هر از گاهی فرصتی برای قد بلند کردن یافته، بعد از مدتی با یک کودتای نظامی سرنگون شده و سالهای دیگر در گوشۀ انزوای خود خزیده است. با استفاده از چنین فضا و بستری، همواره حرکتها و ایدیولوژیهای دینیِ انسانستیز قامت برافراشته و فضای فکری و سیاسی را بر آن هرچه بیشتر تنگ ساختهاند.
استفاده از اسلام فقاهتی و مدرسی و اسلام رادیکال مسلح، از مهمترین ابزارهای سیاست خارجیِ پاکستان بهویژه در برابر هند بوده است. این رویکرد دولتمردان پاکستان در سیاست خارجیِ این کشور سبب شد که ایدیولوژیها و حرکتهای بنیادگرای دینی در چنین فضای مناسبی خود را فربهتر کنند و از حمایت دولت و حلقات مذهبی در درونِ آن برخوردار شوند. با مطالعۀ روند تکاملی بنیادگرایی اسلامی و اندیشههای رادیکالِ مودودی به عنوان پدر رادیکالیسمِ اسلامی در جهان اسلام در قرن بیستم، درمییابیم که بنیادگرایی با تشکیل دولت پاکستان جنبوجوشِ تازه به خود میگیرد و و بسترها را برای پویایی خود مساعدتر از هند زیرِ اشغال بریتانیا مییابد و اندیشهها و رویکردها و جنبشهای اومانیستی و انسانمحور با پشتوانۀ اسلام معنوی و عرفانی و فرهنگی و فردی، در رویارویی با آن دچار عقبگرد و تا حدی افول میشوند.
دولتمردان، سیاستمداران، نخبهگان سیاسی و فکری پاکستان میپنداشتهاند که اسلام بنیادگرای مسلح، بهترین گزینه در مبارزه با هند برای رسیدن به اهدافِ سیاسی و نظامیِ این کشور است. جنگیدن گروههای اسلامگرا در کشمیر و سربازگیری برای آنان از سراسر پاکستان و حتا جهان اسلام، کمهزینهتر از درگیری ارتش پاکستان با ارتش هند در آن وادی خواهد بود. اگر از منظر هزینۀ انسانی و مالی به این مسأله نگاه کنیم، شاید این محاسبه درست باشد، چون یک جنگ چریکی با استفاده از امکاناتِ خودی و محلی میتواند کمهزینهتر از یک جنگِ گسترده و جبههیی باشد و همزمان دردسر زیادی را برای یک ارتش منظم ایجاد کند؛ اما پیامدهای آن، چنانکه تجربه نشان داده است، گوارا نخواهد بود و دامن بسیاری از چیزهای دیگر را خواهد گرفت.
درگیری درازمدت پاکستان با هند و حل نشدنِ معضل کشمیر باعث شد که پاکستانیها بتوانند احساسات دینیِ عدهیی از جوانان را در جهانِ اسلام تحریک و نوعی همدردی در میان آنان نسبت به خود ایجاد کنند و به این صورت در مقاطع مختلف، تعدادی از جوانان از کشورهای اسلامی و عربی به این جنگ بپیوندند و چه بسا با اندیشههای بنیادگرایانهتر به کشورهای خود برگردند و به اینگونه ساحۀ پرواز اسلام بنیادگرا گستردهتر شود. گسترش بنیادگرایی اسلامی در پاکستان، بیشترین سربازگیری را در دهۀ هشتاد در دوران تجاوز شوروی سابق به افغانستان کرد. این سربازگیری به جغرافیای پاکستان محدود نماند، بل اکثریت قریب به اتفاقِ کشورهای اسلامی و برخی کشور های غیر اسلامی را دربرگرفت و تعدادی از افراد از کشورهای اروپایی و امریکا و حتا امریکای لاتین به این موج پیوستند. پس از فروپاشی شوروی که دیگر بنیادگرایی اسلامی، دشمن رویاروی و در صحنۀ خود را از دست داده بود، برای مصرفِ نیروی خود به دشمنی جدید نیاز داشت. این دشمنی و ستیز در پی حملاتِ یازدهم سپتمبر و سرنگونی رژیم طالبان در افغانستان و شکست القاعده به عنوان متحد اصلی آن، متوجه غرب و در رأس آن امریکا و همپیمانِ آنان پاکستان شد. پاکستان از ناگزیری و بر اثر فشار امریکا، قسمتی از حمایتهای خود را از جریان افراط به رهبری طالبان و القاعده در منطقه گرفت و این سیاست پاکستان، خشم گروههای افراطی اسلامی را برانگیخت. بسیاری از این گروهها یا خود را از نظر فکری و ایدیولوژیک وابسته به طالبان و القاعده میدانستند یا در کنار آنان در دهۀ هشتاد و نود میلادی جنگیده بودند. وقتی خشم بنیادگرایی اسلامی به رهبری طلبان پاکستان و گروههای همدست آن، دولت و ارتش پاکستان را بهدلیل همکاری با امریکا در جنگ علیه آنان در خود پیچید، وضعیت تازهیی در این کشور به وجود آمد. برای اولینبار لبۀ تیز شمشیر بنیادگرایی به سوی کشوری برگشت که خود حامی و حافظ منافعِ آن بود. پاکستان با گذشت یک دهه از این جنگ که از درون با آن درگیر است و تمامی جغرافیای آن کشور را فرا گرفته، با چالشهای جدی و بیپیشینه مواجه شده است. تاهنوز پاکستان هزاران سرباز و پولیس و نیروی امنیتی و غیرنظامی به اضافۀ میلیونها دالر هزینۀ مالی در این جنگ پرداخته است. سرمایهگذاری خارجی در کشور بهشدت کاهش یافته، سرمایهگذاری داخلی آسیب دیده، جهانگردی تا سرحد رکود رسیده، نرخ بیکاری بالا رفته، ارزش پولی آن پایین آمده، قیمت مواد اولیه افزایش بیسابقه یافته، بیثباتی سیاسی و اجتماعی گسترش پیدا کرده، اختلافات مذهبی و فرقهیی بالا گرفته، تنشهای قومی و تباری بیشتر شده و کشور را در معرض خطرِ تجزیه و جنگهای قومی قرار داده و دهها مشکل دیگر را دامنگیرِ آن ساخته است.
رادیکالیسم اسلامی با حمایت دولتمردان پاکستانی، بافت مذهبی و اجتماعی جامعۀ پاکستان را بهشدت آسیب زده و سیاست و دولت را دچار بنبستی کرده است که بیرونرفت از آن بهآسانی متصور نیست. اسلام معنوی و عرفانی که اسلام تاریخی و سنتی شبهقارۀ هند بوده و عناصر مدارا و تسامح را همواره در خود داشته است، با ظهور اسلام بنیادگرا و قرائتهای انسانستیز از دین به چالش کشیده شده و عرصه را برای خود چنان که بود، فراخ نمیبیند. تنوع، تکثر، تسامح، مدارا و یکدیگرپذیری دینی دارد جای خود را به انحصارطلبی، خودبرتربینی، خشونت و نفی دیگران میدهد. از منبر مساجد بهجای محبت و صدق و راستی و گذشت و تحمل، فریاد خشونت و نفرت بلند میشود و این چشمانداز تاریکی را برای این کشور ترسیم میکند.
مجموعۀ این مشکلات دست به دستِ هم داده و باعث شده است که پاکستان به دردسرهای گونهگون از جمله بحران انرژی دچار شود. قطع برق در پاکستان در سالهای اخیر به یک بحرانِ فراگیر تبدیل شده است، تا جایی که خواجه محمد آصف، وزیر انرژی در دولت نواز شریف، بحران انرژی را در کشورش خطرناکتر از تروریسم دانست. او گفت از اولویتهای حکومت جدید نواز شریف، مبارزه با تروریسم نیست که همهروزه مردم پاکستان را هدف قرار میدهد، بل حل مشکلِ برق است که زندهگی یکصد و هشتاد میلیون شهروند کشور را تهدید میکند.
در کنار اینها، وجهه و حیثیتِ پاکستان در سطح جهانی بهشدت لطمه دیده است. پاکستان در جهان منبع تروریسم و بنیادگرایی اسلامی شناخته میشود. در ده سال گذشته، بسیاری از افرادی که در گوشه و کنار جهان حملات تروریستی را بهراه انداختند و یا تلاش کردند بهراه اندازند، یا در پاکستان آموزش دیده بودند و یا با سازمانها و شبکههای تروریستی در این کشور پیوند داشتند و یا هم پاکستانیتبار بودند. در کمتر کشور جهان با حامل پاسپورت پاکستانی برخورد عادی صورت میگیرد. کشته شدن اسامه بنلادن در خاک پاکستان توسط سربازان امریکایی، حمایتِ این کشور از تروریسم را در ذهنِ جهانیان بیشتر تقویت کرد و به جایگاه این کشور در در عرصۀ بینالمللی بیشتر ضربه زد.
پاکستان از جملۀ سه کشوری است که تا اکنون فلج اطفال در آن محو نشده است. مبارزه با فلج اطفال در این کشور بر اثر حملات تروریستی و هدف قرار دادنِ عمدیِ دستاندرکارانِ آن با چالش جدی مواجه است. تا هنوز دهها نفر از کارمندان مبارزه علیه فلج اطفال مورد حمله قرار گرفته، کشته و یا زخمی شدهاند. گروههای بنیادگرای اسلامی، مبارزه علیه این مرض را بهانهیی برای عقیم ساختنِ مسلمانان میدانند؛ استدلالی که هیچ بنیاد منطقی ندارد.
اما هند که در رویارویی با پاکستان قرار داشته، از گرفتن استقلال به اینسو گامهای استواری را در راه ایجاد یک دولتِ مدرن برداشته است. رهبران و کنشگران سیاسی هند، از آغاز تلاش کردند تا یک دموکراسی پایدار را با توجه به ساختار متنوعِ دینی و فرهنگی و زبانی و قومیِ این کشور ایجاد کنند. اولین گام در زمینۀ ایجاد دولت مدرن که که پاسخگوی نیازهای جدید جامعۀ هندی باشد، جدایی دین از دولت بود. مهاتما گاندی بنیانگذار هند جدید با وجودی که خود یک فرد مذهبی بود، به این باور بود که بنای دولت بر مبنای دین در هند که به موزیمِ ادیانِ جهان معروف است، پیامدهای خونین و خطرناکی خواهد داشت؛ زیرا دولت دینی بر پایۀ هر دین، ادیان دیگر را نفی، و خشونت تولید خواهد کرد.
رهبران و متفکران و روشنفکران و نخبهگان سیاسی با پیشینههای مذهبی و فرهنگیِ متفاوت و گرایشهای فکری و سیاسیِ گونهگون که در مبارزات آزادیخواهانه سهم داشتند، کوشش کردند تا شالودۀ یک نظام سیاسیِ عقلانی و مدرن را به دور از کششهای مذهبی و فردیشان پیریزی کنند.
هند توانست با ایجاد یک نظام دموکراتیک، رفع قوانین تبعیضآمیز ـ که سابقهیی طولانی در این سرزمین داشت ـ تسامح دینی، مدارا، تحمل، یکدیگرپذیری، پلورالیسم دینی، پذیرش تنوع قومی و فرهنگی و زبانی که لایههای زیرینِ دموکراسی را تشکیل میدهند، بزرگترین و باثباتترین دموکراسی جهان را داشته باشد. چنین رویکردی به مقولۀ دولت، هند را کمک کرد تا ثبات سیاسی و اجتماعی، یافته و گامهای استواری را در راه پیشرفت اقتصادی و نظامی بردارد. هند با داشتن یک نظام سیاسی و حقوقی سکولار، توانسته بحرانها و تنشها میان ادیان و مذاهبِ مختلف را در خود مهار کند. برابری همۀ شهروندان در برابر قانون، فتیلۀ بحرانهای اجتماعی و فرقهیی را تا حد زیادی پایین کشیده است.
بیرون رفتن هند به قول جواهر لعل نهرو نخستوزیر فقید هند از منجلاب ناسیونالیسم، این کشور را کمک کرد تا بتواند با تنوع نژادی و قومی، از بروز بحرانهای کلان اجتماعی جلوگیری کند و در مسیر وحدتِ ملی گام بردارد. مسلمانان مبارز و آگاه و دلسوز هندی و رهبران و پیشوایان سیاسی و فکریِ آنان از جمله ابوالکلام آزاد و همرزمانش، در ایجاد چنین نظامی در این کشور پهناور نقش بهسزایی داشتند.
یکی از نهادهای آموزشی اسلامی در هند که «دیوبند» است، پس از استقلال هند نقش آموزشی خود را حفظ کرد و وارد سیاست و بازیهای سیاسی نشد. بر عکس این نهاد در پاکستان به یک نهاد سیاسی تبدیل شد و دین را وارد زدوبندهای سیاسی و فرقهیی ساخت، در جریان زدوبندهای سیاسی با جماعت اسلامی پاکستان به رهبری مولانا مودودی، رویکرد تکفیری اتخاذ کرد، مودودی را تکفیر و اندیشههای او را مغایر با اسلام دانست و سهم مهمی در خشونتزایی دینی در این کشور ایفا نمود. با وجودی که» دیوبند» در پاکستان از لحاظ ایدیولوژیک، از اندیشههای سیاسی ـ دینی افراطیِ مودودی سیراب میشود، اما عملاً در رویارویی با این گروه قرار دارد و هر دو، دو جریان افراطیِ دینی را رهبری میکنند.
هند در ده سال کذشته با رشد اقتصادی هشت درصد، چهارمین اقتصاد بزرگ جهان شده است. با وجودی که میلیونها تن در این کشور با توجه به انبوهی جمعیتی که دارد تاهنوز در فقر زندهگی میکنند و ۳۴% نفوسِ آن کمتر از یک دالر در روز درامد دارند و حدود ۸۰% مردم با کمتر از ۲ دالر روزانه زندهگی را بهسر میبرند و بیشتر از ۳۰۰ میلیون نفر زیر خط فقر قرار دارند؛ با رشد اقتصادی ۸ درصدی در ده سال گذشته توانسته است گام مؤثری در راستای فقرزدایی و اشتغالزایی بردارد. کارشناسان اقتصادی پیشبینی میکنند که در سالهای آینده میتواند به رشد ۱۰ درصدی نایل آید. تعداد فقرای هند در ده سال گذشته، ۱۳۰ میلیون کاهش یافته است.
منموهان سنگ که در سال ۱۹۹۱ میلادی وزیر دارایی هند بود، با لغوقوانین دست و پاگیر، زمینۀ سرمایهگذاری خارجی را هرچه بیشتر فراهم ساخت و با تعدیل قوانین واردات و صادرات، امنیت سرمایهگذاری خارجی را تأمین کرد. از آن به بعد، سرمایهگذاری خارجی در هند رو به رشد بوده است.
هند تا اکنون در زمینۀ جلوگیری از سرایت بنیادگرایی اسلامی به خاکِ خودش با روشهای مختلف بسیار موفق بوده است، به گونهیی که با وجود همسایهگی با پاکستان شاهد کمترین حوادث تروریستی در سالهای اخیر بوده است. مهار کردن حملات تروریستی در این کشور باعث شده است که برعلاوۀ رشد سرمایهگذاری خارجی، جهانگردی نیز رونق بیشتر یابد. جهانگردان خارجی در هند احساس امنیت میکنند و به هر گوشه و کنار این کشور که بخواهند، بدون هراس سفر میکنند. بخشی از درامد سالانۀ این کشور از طریق جهانگردی بهدست میآید.
مردم هند با وجود اینکه در مبارزۀ آزادیخواهانه علیه استعمار انگلیس بهای بسیار پرداختند، ولی با ارزشهای آن با عقده و کینه و نفرت برخورد نکردند. استعمار را راندند اما با ارزشهای انسانی آن کنار آمدند. بهجای گریستن به گذشتۀ خود، رو با آینده نهادند و با جهان مدرن و هنجارهایش کنار آمدند. شعار دوستی با همه را که گاندی سر داد، سرمشقی برای مبارزان هندی شد تا دروازههای پیشرفت و ترقی را در جهان جدید به روی خود نبندند و در لاک ارزشهای بومی خود نپوسند؛ سرنوشتی که بسیاری از کشورهای پسااستعمار دچار آن شده و گرفتار بحرانها و جنگهای داخلی شدند و یا هم سالها در انزوا ماندند و پیامدهای ناگوار آن را تجربه کردند.
فرهنگ متسامح تاریخی ـ دینی هندی، زمینههای همزیستی مسالمتآمیزِ اجتماعی و سیاسی را در جامعه فراهم ساخت؛ جامعهیی که رییسجمهور و نخستوزیر و وزیر خارجه و مقامهای بلندپایۀ نظام میتوانند از اقلیتهای مذهبی و قومیِ مختلف باشند و یکجا برای تعالی کشورشان کار کنند؛ الگویی که کمتر میتوان آن را حتا در جهان پیشرفتۀ امروز دید.
دموکراسی و مدرنیته در هند تاهنوز با موفقیت پیش رفته است، اما در پاکستان که بسترهای سربازگیری برای بنیادگرایی اسلامی آماده است، به بنبستهای جدی برخورده است. بنیادگرایی به قول عبدالوهاب المدب، بر روی مخروبههای تجربههای شکستخورده بنا میشود.
بنیادگرایی اسلامی که مقاومتی ناهنجار در برابر ارزشهای دنیای جدید است، در مسیر پیشرفت و ترقیِ ملتها اصطکاک ایجاد میکند. بنیادگرایی، مقاومتِ حاشیه در برابر متن است؛ متنی سیال و پویا و پیشرو، و حاشیهیی درمانده و جا زده. گذار جوامع سنتی از معبر رادیکالیسم اسلامی، از یکسو به بنیادهای اسلام سنتی و فرهنگی این جوامع صدمه میزند و از سوی دیگر، مانع دستیابی ملتها به ارزشهایی میشود که سعادت و سربلندیشان درگرو آنها است.
دموکراسی، حقوق بشر، حاکمیت قانون، عدالت، برابری، آزادی و غیره ارزشها و هنجارهای جهانِ نو جز با باور به مبانی فکری و فلسفیِ آنها ممکن نیست. هر حرکتی در جهت پارچه پارچه کردن مدرنیته، برخوردی ناشیانه با آن است که هیچ نتیجهیی از آن بهدست نخواهد آمد. گرفتن پارهیی از ارزشهای مدرن و رها کردنِ پارهیی دیگر، تجربۀ ناکامی است که جوامعِ اسلامی به خود دیده است.
Comments are closed.