در مسیر پیروزی

گزارشگر:حامد علمی - ۲۵ سنبله ۱۳۹۱

بخش پانزدهم
سقوط خوست
خوست یکی از مراکز مهم تجمع نیروهای حکومت کابل، در ۳۱ مارچ ۱۹۹۰ به‌دست مجاهدین سقوط کرد. سقوط خوست ضربه مهلکی بر حکومت کابل به شمار می‌‎رفت. اگرچه سقوط این شهر منجر به سقوط آنیِ کابل نشد، اما حالت بحرانیِ حکومت کابل را وخیم‌تر ساخت.
در این فصل، ابتدا نظری به پیشینه جهادی خوست می‌اندازیم، سپس سقوط آن شهر را به بررسی گرفته و عواقب و عواملِ آن را می‌سنجیم و می‌پردازیم به درس‌هایی از سقوط آن‌شهر و تجربیاتی که مجاهدین در سقوط آن اندوختند.

خوست در دوران جهاد
در ایام حضور نظامی شوروی در افغانستان و سال‌های بعد از آن، شهر خوست بدون شک مستحکم‌ترین مرکز تجمع نیروهای حکومت کابل در جنوب شرق کشور به شمار می‌رفت. این شهر از نگاه داشتن اراضی مناسب برای دفاع، نزدیکی به پاکستان، قرار گرفتن سر راه مجاهدینِ سایر ولایات و موجودیت فراوان ملیشه‌ها، توانسته بود به مهم‌ترین پایگاه حکومت تبدیل شود.
حتا سال‌های قبل از آغاز جهاد، اکثریت باشنده‌گان این شهر به حزب دموکراتیک خلق افغانستان به‌ویژه شاخه خلق، پیوسته و رده‌های بالای این حزب در اختیار خوستی‌ها بود.
خوست بزرگ‌ترین مرکز تجمع ملیشه‌ها در افغانستان بود. بر اساس احصاییۀ یکی از فرماندهان مجاهدین در سال ۱۳۶۳، چهارده‌هزار تن از افراد ملکیِ این شهر به صفوف ملیشه‌ها پیوسته و از طرف حکومت کابل مسلح شده بودند. بعدها این رقم به مراتب افزایش یافت. (۴۳)
اما خوستی‌ها در محاصرۀ اقوام بزرگی چون جدران، منگل و جاجی قرار داشتند و این محاصره سبب شده بود تا قدرت جنگیِ ملیشه‌ها و هنر معامله‌گریِ آن‌ها رشد یابد. از طرف دیگر، تحمل شرایط دشوار برای باشنده‌گان آن شهر، جزوِ عادت روزمره گردیده و این صبر و تحمل در برابر مشکلات، برای حکومت کابل مفید بود.
در طول سال‌های تجاوز شوروی، این شهر کاملاً در محاصره قرار داشت و تنها راه اکمالاتی آن‌ها، از طریق هوا و یا به‌طور قاچاق از مناطق همجوار و شهرک مرزی میرانشاه صورت می‌گرفت.
در سال‌های نخست این شهر دارای یک میدان هوایی بود، اما بعد از جابه‌جا شدنِ مجاهدین در مناطقی که به توره غاره و باغ فارم مشهور است، حکومت در صدد شد تا میدان هوایی جدیدی در این شهر اعمار کند. میدان هوایی جدید در استقامت شمالی میدان کهنه دورتر از تیررس توپخانه مجاهدین احداث شد، اگرچه هر دو میدان هوایی بدون خط پرواز قیرریزی شده یا سمنتی بود، اما میدان هوایی جدید حیثیت چشمه حیات را به نیروهای حکومت در آن شهر گرفته بود.
محمود قارییف مشاور نظامی داکتر نجیب در کتابش می‌نویسد: “پس از بازگشت سپاهیان شوروی، نگه‌داری خوست به مساله‌یی بس‌دشوار مبدل گردید و برای رهبران سیاسی و نظامی دردسرهای فراوانی را به‌بار آورد. مانند گذشته اسلحه، مهمات و سوخت تنها از راه هوا رسانیده می‌شد. مگر در شهر یک فرودگاه ساحوی بود که در آن تنها هواپیماهای کوچک نوع ان ۲۶ می‌توانستند فرود بیایند. هنگام ریزش باران حتا این هواپیماها نیز به دشواری فرود می‌آمدند. در روند سال‌های ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ بیشتر این هواپیماها سرنگون شده و یا از کار افتاده و پاراشوت‌های باقی‌مانده از سپاهیان شوروی نیز همه مصرف شده بود. بدین ترتیب در آن دوره‌ها که نیروهای هوایی بنا به شرایط هواشناسی یا دیگر دلایل نمی‌توانستند در خوست عمل کنند، پادگان مدافع خوست در وضع دشوار قرار می‌گرفت. در این مورد تنها مهارت در برپایی مناسبات با قبایل محلی و تطمیع آنان دادن رشوه و باج به آنان تا مرز دادن اسلحه، می‌توانست پادگان را نجات بخشد. عنصر نجات‌بخش دیگر، موشک‌های اسکاد بود که فرمانروایان کابل برای وارد کردن ضربات روی نواحی تمرکز حریف، هنگامی که آنان دست به تجمع نیرو برای تهاجم به خوست می‌یازیدند، کار می‌گرفتند.” (۴۴)
اطراف شهر خوست توسط جبهات بزرگ مجاهدین اداره می‌شد. جدرانی‌ها بیشترین نفوذ قومی را در میان مجاهدین اطراف آن شهر داشتند. فرماندهان بزرگی چون مولوی جلال‌الدین حقانی، پسران ملک عبدالله خان چون حاجی پادشاه خان، حاجی امان‌الله جدران و برادران، حاجی عبدالرحمن و چند تن دیگر که همه مربوط به قوم جدران بودند، خوست را در محاصره داشتند. محاصره خوست بیشتر توسط اقوام جدران و منگل و قسما کوچی‌ها یک نوع از کشمکش‌های قومی را نیز به‌بار آورده بود. طوری که اگر دو یا سه گروه کوچک از مجاهدین خوستی هم حضور داشتند، به نحوی با ملیشه‌های آن شهر در تفاهم بودند.
نیروهای شوروی و حکومت کابل چندین بار تلاش نمودند تا راه اکمالاتی خوست را از طریق دره جدران باز سازند. بزرگترین این حملات وقتی صورت گرفت که حکومت کابل در لویه جرگه مورخ ۳۰ نوامبر ۱۹۸۷، موضوع باز نمودنِ راه اکمالاتی گردیز – خوست یا به گفته آنان، نجات اهالی شریف خوست از چنگال عناصر ضد انقلاب، را مطرح ساخت و سه یا چهار وکیل ولایات پکتیا، پکتیکا و خوست با سخنرانی‌های انقلابی‌شان اطمینان دادند که برادران ساکن ولایات‌شان به کمک مادران، خواهران، موسفیدان و اهالی خوست با قوای مسلح دولت همکاری می‌کنند. دیری نگذشت که کاروان عظیم نیروهای شوروی و حکومتی از گردیز به سمت سته‌کند و و از آن‌جا به طرف دکان‌های میراجان، و بعد از عبور از دره جدران در مدت تقریباً شش هفته جنگ، به شهر خوست رسیدند.
اگرچه در آن جنگ، فرماندهانی چون احمدشاه مسعود از پنجشیر، قاری تاج‌محمد مشهور به قاری بابا از غزنی، عبدالحی حقجو از بغلان و چندین فرمانده ولایات لوگر و کابل افراد کمکی‌شان را به جبهه جدران فرستادند، اما زخمی شدن جلال‌الدین حقانی، کشته و زخمی شدن صدها مجاهد دیگر، بمباران شدید همراه با استفاده از تاکتیک‌های جدید توسط کوماندوهای شوروی و سرمای بی‌سابقه، سبب شد تا راه اکمالاتی برای مدت دو هفته گشوده شود.
از آن تاریخ به بعد، همواره راه جدران به‌دست مجاهدین بود و حکومت نمی‌توانست کاروان‌های نظامی و اکمالاتی‌اش را عبور دهد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.