احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:26 جوزا 1393 - ۲۵ جوزا ۱۳۹۳
مریم قاسمی
مقدمه:
انسانشناسی نمادین، گرایشی است که از اواخر دهۀ ۶۰ و اوایل دهۀ۷۰ عمدتاً درون انسانشناسی فرهنگیِ امریکا بهوجود آمد و بهطور کلی از این باور حرکت میکند که فرهنگ مجموعهیی از معانیست که از خلال نمادها و نشانهها درک و تفسیر میشود و بنابراین برای درک آن، باید ابتدا به سراغ تحلیل نمادها رفت. (فکوهی، ۱۳۸۲: ۲۵۴)
مری داگلاس (۲۰۰۷- ۱۹۲۱) از جمله نظریهپردازان مهم انسانشناسی نمادین و تفسیری است. شهرت وی به دلیل مهمترین کتاب با عنوان «پاکی و خطر» است. در این کتاب، وی به دنبال دلایل شکل گرفتنِ تابوهاست. یعنی چرا بعضی از فرهنگها، بهضی از غذاها، اشیا یا رفتارها را ممنوع میکنند و یا تماس با برخی از افراد را گناه میشمارند؟
داگلاس معتقد است که پدیدهها، اشیا و افراد بهطور کلی پاک یا ناپاک نیستند، بلکه ناپاکی آنها به موقعیتشان درون نظامی از معانی و نمادها بستهگی دارد. (همان، ۵-۲۶۴)
کلیدواژهها: پاکی، ناپاکی، هاما، بوهونی.
تاریخچه:
داگلاس در ایتالیا به دنیا آمد، ولی در آنجا زندهگی نکرد و تقریباً انگلستان محل زندهگی اصلی او در طول زندهگیاش بود. در طول زندهگی مری داگلاس، انگلستان تحولات زیادی از جمله جنگ جهانی را تجربه کرد. داگلاس تحصیلات خود را ابتدا در رشتههای فلسفه، سیاست و اقتصاد در آکسفورد آغاز کرد، ولی طی آشنایی با برخی از مردمشناسان اجتماعی زمان خود، به این رشته علاقهمند شد و تغییر رشته داد. او در رشتۀ انسانشناسی به کسب درجۀ دکترا نایل شد. داگلاس ابتدا کار میدانی خود را در افریقا در میان قوم له له آغاز کرد. بعد از ۱۵ سال کار میدانی، رویکرد او به سمت نظریه و موضوعات مقایسهیی تغییر یافت. بعد از آن، او به موضوع مقایسۀ زندهگی اجتماعی مشتاق شده و به تدریج به یک انسانشناس جوامع صنعتی مدرن، تبدیل شد.
داگلاس را میتوان نسل سومِ انسانشناسان به شمار آورد. او شاگرد ایوانز پریچارد بود و نظریاتش تا حدودی تحت تأثیر پریچارد شکل گرفته است. همچنین میتوان تأثیر دورکیم بر آرای داگلاس را بهخوبی در آثار او مشاهده کرد. همانطور که اشاره شد، معروفترین کتاب داگلاس «پاکی و خطر» (۱۹۶۶) است که در آن دلایل شکل گرفتنِ تابو را در جامعه بررسی میکند. کتاب پاکی و خطر متشکل از ده فصل به شرح زیر است:
فصل۱: پاکی تشریفاتی و مذهبی؛ فصل۲: بیحرمتی سکولار؛ فصل۳: کراهت سومین کتاب عهد عتیق؛ فصل ۴: جادو و معجزه؛ فصل۵: جهانهای بدوی؛ فصل۶: قدرتها و خطرها؛ فصل۷: مرزهای خارجی؛ فصل۸: مسیرهای درونی؛ فصل۹: سیستم در جنگ با خود؛ فصل ۱۰: سیستم متلاشیشده و احیا شده.
نظریات وی را میتوان به دو دسته که بسیار به هم وابستهاند تقسیمبندی کرد. در بخش اول که در کتاب پاکی و خطر بیان شده، با ترسیم خطوط مهمی از جمله مرزهای خارجی، به خطوط داخلی و حاشیهها پرداخته و در قالب این چارچوببندی، تابوها و پاکی و ناپاکی و … را شرح داده است. در بخش دوم با تعریف مفاهیمی مانند شبکه و گروه و در تعامل قرار دادن آنها با یکدیگر، اشکال مختلف روابط اجتماعی را توضیح میدهد. مری داگلاس از جمله انسانشناسانی محسوب میشود که تأثیر بهسزایی بر انسانشناسی معاصر گذاشته است. او را می توان جزو کسانی شمرد که باعث ایجاد تحول مهمی در جهت انسانشناسی که فقط به مطالعۀ اقوام ابتدایی میپرداخت، به انسانشناسی که به مطالعۀ جوامع مدرن و صنعتی نیز میپردازد، شمرد.
داگلاس در بررسی جوامع و فرهنگهای انسانی از نمادها استفاده کرده است. نمادها در نظریۀ او به عنوان عواملی برای به نظم درآوردنِ بینظمیهای موجود به کار میروند. بدن و تجربههای روزمره و معمولی که توسط بدن صورت میگیرد، در نظریات داگلاس نقش بزرگی را به عنوان نماد بازی میکنند. به نظر او، از آنجایی که بدن انسان و فراوردههای آن که دربرگیرندۀ تجربههای عمومی یا پیش پا افتادهاند، باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. هیچ تجربهیی آنقدر بیاهمیت نیست که نتواند در درون آیین مذهبی گنجانده شود و یک معنی عالی نداشته باشد. بیشتر چیزهای شخصی و خصوصی، سرچشمۀ آیینهای نمادین و سمبولیک هستند. بیشتر نمادهایی که از ذخیرۀ تجربههای معمولی انسانها استخراج شدهاند، پذیرششان قطعیتر و وسیعتر است. به عنوان مثال، او با استناد به اسطورههای هندی که در آن بدن عاملی نمادین است، تقسیمات کاستی را تبیین میکند.
به نظر او، بدن طبیعی ما توسط قوانین جامعه محدود میشود و شکل میگیرد. برای همین است که ما باید ظاهر مرتب داشته باشیم، در حد مقبولی پاکیزه باشیم، نوع خاصی لباس بپوشیم. لباسهای آشفته، موی نامرتب و … همهگی مقاومتی در برابر محدودیتهای اجتماع برای تحمیل نظمِ خود هستند. این آشفتهگیهای ظاهری، شیوۀ اعتراض رایجی در جوامع امروز است، گرچه حتا میزان و مرز این آشفتهگیها با مفاهیمی چون بیبندوباری و … توسط جامعه تعیین میشوند. داگلاس بدن را یک نمونۀ کوچک (جهان کوچک) از نمونۀ بزرگ (جهان بزرگ) اجتماع میداند. در نظر گرفتن بدن به عنوان یک ارگانیسم سلسلهمراتبی و طبقهبندی اعضای مختلف بدن در یک نظم سلسلهمراتبی، همهگی حاکی از تشابهی است که بین بدن و اجتماع وجود دارد.
پاکی و ناپاکی، مفاهیمی هستند که داگلاس برای بیان نظریۀ خود از آنها استفاده کرده است.
مفاهیم پاکی و ناپاکی:
در مباحثی که داگلاس مطرح میکند، ناپاکی به منزلۀ نماد بینظمی و پاکی نماد نظم در سیستم محسوب میشوند. به نظر داگلاس، «ناپاکی … یک اتفاق جدا شده و واحد نیست. وجود ناپاکی بیانگر حضور یک سیستم است». ناپاکی به عنوان یک ابهام در مرز مقولات درک میشود که سرمنشای بینظمی است.
ناپاکی در قوم لیل: (هاما) تمام کثافات بدنی، امور شرمآور تلقی میگردند و در یک فرهنگ به منزلۀ ناپاکی و ناشایستهگی یک رفتار محسوب میشود (مور،۹۵:۱۳۸۹). بنابراین ناپاکی یک رویداد یگانه و مجزا نیست. هرجا نا پاکی وجود داشته باشد، نظامی نیز وجود دارد. ناپاکی برآیند ضمنی یک طبقهبندی سازمانیافته از مواد است.
بنابراین همانگونه که اعتقادات مربوط به ناپاکی را میآزماییم، در مییابیم که نوع بر خوردهایی که متصور میشود خطرناک است، بار نمادین دارند. اما در سطحی جالبتر در آن اعتقادات با زندهگی اجتماعی رابطه پیدا میکنند(یوسفی زاده،۱۱۶:۱۳۸۴). بینظمیها ممکن است به وسیلۀ ابهامهای بیاساس، دلیلهای اشتباه، با اجتناب کردن از چیزی، یا با برچسپ خطر زدن در یک الگوی واحد به وجود آیند. داگلاس با استفاده از دو اصطلاح بوهونی و هاما که نقطۀ مقابل هماند و یکی به منزلۀ پاکی یا شایستهگی و دیگری به مثابۀ ناپاکی یا عمل ناشایست محسوب میشوند، به طبقهبندی نمادهای پاکی و ناپاکی در یک فرهنگ میپردازد. بوهونی[۱] به قواعد متداول و مرسومِ مربوط به پاکدامنی گفته میشود که دربرگیرندۀ شرم و عفت است و اگر ما از آلودهگیها پرهیز میکنیم، به خاطر ترسِ ما نیست. در واقع آلودهگی تخلف کردن از نظم است و رفع آن، یک حرکت منفی نیست، اما یک تلاش مثبت برای سازمان دادن محیطی است، فروتنی است. بوهونی همۀ مراتب روابط خویشاوندی و کارکردهای شخصی را در برمیگیرد. در مقابل، هاما[۲] ناپاکیهای بدنی را گویند که شرمآور و ننگین است و متضاد بوهونی است. له لهییها میگویند توهین شدن به یک مرد، شبیه کثافت مالیدن به صورتِ اوست. این مثالی از یک هاماست. اجتناب از هاما به جسدها، خون، مدفوع، کرم، لباس مستعمل و مقاربت جنسی تعمیم مییابد. به عنوان مثال، قوم له له از خوردن شیر و تخم مرغ میترسند، به خاطر اینکه شیر و تخم مرغ تولیدات بدنی هستند و در نتیجه هاما محسوب میشوند.
طبقهبندی غذاها به غذاهای قابل خوردن و تنفرآور به وسیلۀ تقابل بوهونی و هاما شکل گرفته است. گوشتخواران، چهارپایان کثیف، موشها، مارها و حیوانات بودار مانند شغال، هاما هستند. این یک سیستم طبقهبندی نماد است که بین پاکیزهگی/کثیفی، انسان/حیوان، زن/مرد، روستا/جنگل، بالای رودخانه/پایین رودخانه و طبقهبندی گسترۀ نمادهای مذهبی و غیر مذهبی تمایز قایل میشود. داگلاس معتقد است که در نظر گرفتن ناپاکی به عنوان چیزی که باید از محل دور شود، دلالت بر دو مفهوم دارد: از یکسو ایجاد ارتباطات دستوری و از سویی تخلف از آن دستورات. او معتقد است ناپاکی دلالت بر یک ساختار اعتقادی دارد و در واقع ایجاد نوعی طبقهبندی برای همۀ رویدادهاست. در نظریات داگلاس، ناپاکی ایجاد خطر و ترس میکند و به تابو تبدیل میشود، چون برهم زنندۀ نظم است و این بینظمی از راه عبور و قطع کردن مرزهایی که در اطراف یک ساختار اجتماعی کشیده شده است، پدید میآید و ایجاد رعب و وحشت میکند. هر نوع گذر از مرز، خارج از مناسکی که در فرهنگ نهادینه شدهاند، خطر بزرگی به حساب میآید، زیرا میتواند نظم را بار دیگر به بینظمی تبدیل کند. با این درک است که میتوان معنی و مفهوم بسیاری از آلودهگیها و ناپاکیها را درک کرد و بهویژه فهمید که چرا آلودهگیها همواره در نقاط مرزی (مثلاً هنگام خروج از کالبد انسانی: خون، عرق، ادرار و …) بیشترین واهمه و بیشترین اشکال تابویی را ایجاد میکنند.
اکنون میتوانیم پرسش اصلی را مطرح کنیم؛ «چرا فضولات بدن باید نمادی از خطر یا قدرت باشند؟» اول ما میتوانیم این عقیده را کنار بگذاریم که مناسک عمومی، تمایلات مربوط به دوران کودکی را بیان میکنند. در نتیجه، نمادگراییِ بدنی قسمتی از ذخیرۀ نمادهای عمومی، و به دلیل تجربیات افراد، عمیقاً برانگیزاننده است. اما مناسک به صورت انتخابی از این ذخیره مشترک اخذ میشوند. در هر جایی بخشی از این ذخیره به کار گرفته میشود. تبیینات روانشناسانه بنا بر ماهیت خود نمیتوانند آنچه را که به شکل فرهنگی تمایز ایجاد میکند، در نظر بگیرند. دوم، همۀ مرزها خطرناکاند. ساختارهای اعتقادی در حریمهایشان آسیبپذیر اند. ما باید انتظار داشته باشیم که روزنههای بدن، خود را نماد نقاط آسیبپذیر بدن سازند. بزاق، خون، شیر، ادرار، مدفوع یا اشک محدودۀ بدنی را قطع کردهاند. همچنین ناخن، پوست، عرق و بخش چیدۀ شده مو. اشتباه است که مرزهای بدنی را جدا از دیگر مرزها فرض کنیم. دلیلی ندارد برتری در رفتار فردی نسبت به بدن خود و تجربه حسی را بیشتر از فرهنگ فرد و تجربه اجتماعی او در نظر بگیریم. این سرنخی است که میتواند نابرابریهایی را که در رفتار با جنبههای مختلف بدن در مناسکهای جهان وجود دارد، توضیح دهد. در بعضی جاها ناپاکی مرگ (death pollution) یک مشغلۀ روزمره (daily preoccupation) است، در بعضی جاها نه. در بعضی جاها مدفوع یک خطر است و در بعضی جاها فقط یک جوک محسوب میشود. در هند غذای طبخشده و بزاق دهان، آلوده محسوب میشود، اما بوشمنها دانههای هندوانۀ خارج شده از دهانشان را برای برشته کردن و خوردن جمع میکنند.
هر فرهنگ، خطر و مسایل خاصِ خودش را دارد. نمادگرایی داگلاس بیش از هر کجا در مفهوم مرز متمرکز میشود که حد فاصل میان خود و دیگری است. اما صرفاً به مرزهای بیرونی محدود نشده و میتواند مرزهای درونی را نیز در بر گیرد: خروج یک کارکرد یا یک حرکت و یک عنصر از جایگاه پنداشته شدهاش همواره ایجاد خطر کرده، این خطر به ترس منجر شده و ترس میتواند تا بروز بینظمی کامل (تعارض و جنگ) پیش رفته و ساختارها و روابط درونی را به کلی برهم بریزد. ایدۀ جامعه، تصویری است قدرتمند که میتواند به تنهایی بر انسانها غلبه یافته و آنها را وادار به کنش کند. این ایده دارای یک شکل است؛ شکلی که مرزهایی بیرونی دارد، مکانهایی حاشیهیی و ساختاری درونی. داگلاس چهار نوع پاکی و آلودهگی بدنی طرحریزی میکند که مدلهای نمادینی از روابط اجتماعیاند: چهار نوع از ناپاکیهای اجتماعی ارزش بررسی دارند: اول خطری که تا مرزهای خارجی پیش میرود؛ دوم خطر ناشی از تخطی کردن از خطوط داخلی سیستم؛ سوم خطر در حواشی خطوط؛ و چهارم خطر ناشی از تعارضات داخلی هنگامی که برخی از تقاضاهای اصلی در تقابل با برخی دیگر قرار می گیرد به نحوی که در برخی نقاط به نظر میرسد که با خودش در جنگ باشد. برای درک آلودهگی بدن و رابطۀ آن با خطرهای مشخصی که جامعه را تهدید میکنند، باید به بررسی زمینههای مربوط به بدن بازگردیم و تلاش کنیم تشخیص دهیم که چه تناسبهایی بین آنها وجود دارد. داگلاس انواع خطراتی که با ناپاکی اعتقادی از بین میروند را چنین تقسیمبندی میکند:
۱ـ خطر وارد کردن بر محدودههای خارجی؛
۲ـ خطر تخلف از خطوط داخلی سیستم؛
۳ـ خطر در حاشیههای خطوط؛
۴ـ خطر مخالفتها یا تناقضهای داخلی.
آلودهگیهای بدنی در تیوری داگلاس، نمادی از وارد کردن خطر بر محدودههای خارجی است. در هند به دلیل اینکه عضویت کاستی از طریق زنان انتقال مییابد، قوانین مربوط به پاکی و ناپاکی روابط جنسی برای زنان بیشتر از مردان اهمیت دارد. به همین دلیل اگر زنان یک کاست با کاست دیگر ارتباط جنسی داشته باشند، ناپاکی قلمداد میشود؛ ولی یک مرد از کاست اشراف راحتتر میتواند رابطۀ جنسی با زنی از کاست غیر از خودش داشته باشد. همانطور که محدودیتهای جنسی میتواند نمادی از نگرانی در مورد عضویت کاستی باشد، انواع آلودهگی خون قاعدگی، منی، یا دیگر تولیدات بدن میتواند سمبولی از عضویت دودمانی باشد.
داگلاس در مورد خطوط داخلی تهدیدکنندۀ پاکی در یک سیستم به تقابل قوانین اخلاقی و قوانین ناپاکی اشاره میکند و معتقد است با اینکه قوانین ناپاکی رابطۀ نزدیکی با قوانین اخلاقی ندارند، اما در صورتی که بهطور استراتژیک در امتداد نقاط سخت قوانین اخلاقی قرار داده شوند، قوانین اخلاقی میتوانند خطرات آلودهگی را تقویت کنند. این در حالیست که باید بدانیم که موقعیتهای اخلاقی به آسانی قابل تشخیص نیستند و نمیتوان بین خوب و بد بهراحتی خطکشی کرد. موقعیتهای اخلاقی معمولاً و بیشتر اوقات مبهماند. این طبیعتِ قوانین اخلاقی است و بر اساس بسترهای اجتماعی متفاوت تغییر میکنند. داگلاس برای قوانین آلودهگی، کارکردهای مفیداجتماعی قایل است، از جمله ایجاد نوعی تنبیهات غیرشخصی برای اعمال غلط که موجب حمایت از پذیرفته شدنِ سیستم اخلاقی در جامعه میشود و در نهایت اعتقادات مربوط به ناپاکی میتواند از برنامههای اخلاقی حمایت کند:
۱ـ وقتی یک موقعیت، اخلاقاً بیمار تعریف شده است، یک اعتقاد مربوط به ناپاکی میتواند قاعدهیی برای تعیین عواقب آن فراهم آورد، خواه تخلفی صورت گرفته باشد خواه نه.
۲ـ وقتی اصول اخلاقی در تعارض قرار گیرند، یک قاعده مربوط به ناپاکی میتواند با تمرکز دادنِ اندکی توجه، پریشانی را کاهش دهد.
۳ـ هنگامی که عملی که اخلاقاً نادرست دانسته میشود، خشم اخلاقی را برنمیافروزد، اعتقاد به عواقب مضرِ ناپاکی میتواند جدی بودن جرم را تشدید کند و بر بسیج افکار عمومی به جانب حق، موثر باشد.
۴ـ وقتی ضمانتهای عملی توان برانگیختن خشم اخلاقی را ندارند، عقاید مربوط به ناپاکی میتوانند موانعی برای اعمال اشتباه فراهم آورند. خطر مخالفتها و تناقضات داخلی، از موارد دیگری است که داگلاس برای یک جامعه متصور میشود. او معتقد است وقتی مرزهای خارجی یک جامعه تهدید شوند، با حفاظت سربازان از مرزها خطر رفع میشود، وقتی جامعه با افراد شرور تهدید شود، به وسیلۀ تنبیهات و قوانین کیفری خطر رفع میشود. اما ممکن است یک ساختار مغلوب خودش شود. ممکن است همۀ ساختارهای اجتماعی بر پایۀ تناقضات ساخته شده باشند، به یک معنی با خودشان در جنگ باشند.
منابع:
فکوهی، ناصر(۱۳۸۲)، تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی، نشر نی.
مور، جری.دی (۱۳۸۹)، زندهگی و اندیشۀ بزرگان انسانشناسی، ترجمۀ هاشمآقا بیگپوری و جعفر احمدی، تهران: انتشارات جامعهشناسان.
یوسفیزاده، محمد علی (۱۳۸۲)، تاریخ اندیشه و آرای انسانشناسی و مردمشناسی (شاخۀ زرین)، تهران: نشر یسطرون.
منبع: سایت انسانشناسی و فرهنگ
Comments are closed.