گزارشگر:مریم حسین یزدی / 4 سرطان 1393 - ۰۳ سرطان ۱۳۹۳
بخش نخست
چکیده:
زبان، یک وسیلۀ ارتباطی است که توسط آن معانی انتقال مییابند. زبان را نمیتوان از بستر فرهنگی و بافت اجتماعیِ آن جدا کرد؛ چرا که در این صورت، پیامها و معانی بهدرستی درک نمیشوند. یک جملۀ یکسان و مشابه در موقعیتهای گوناگون، معانی متفاوتی را در بر میگیرد.
نظریۀ کنش متقابل بهجای متمرکز شدن بر موقعیت اجتماعی، بر علل رفتار افراد بر طبیعت کنش متقابل اجتماعی که بین افراد اتفاق میافتد، متمرکز است. کنش متقابل یعنی اینکه افراد در ارتباط با یکدیگر عمل میکنند و موجب ساختن عمل یکدیگر میگردند. کنش متقابل صرفاً به منزله تأثیرپذیری از دیگران نیست، بلکه تأثیر و تأثر متقابل در جریان زمان و موقعیتهای گوناگون است. در این صورت، یک عمل متحول مطرح است، نه عمل سادهیی که در شرایط محیطی خاصی تحقق پذیرد. انسانها به کنشهای یکدیگر بدون واسطه پاسخ نمیدهند، بلکه آنان ابتدا معانی اعمال یکدیگر را درمییابند، سپس به آن پاسخ میدهند و این نمادینسازی چیزهایی است که با آنها سرو کار دارند و آنها را معنی و تفسیر میکنند.
مفهوم کنش متقابل اجتماعی را میتوان بیانگر فرایندی دانست که هستۀ اصلی زندهگی اجتماعی و رفتار انسان را تشکیل میدهد. این مفهوم از اصول مهم جامعهشناسی است. کنش متقابل اجتماعی افراد همیشه متوجه افراد است. رفتار انسانهای منفرد بررسی نمیشود، بلکه باید حداقل دو نفر باشند تا بر رفتار یکدیگر تاثیر بگذارند. قصد و نیت گوینده هنگام سخنوری، در بافت موقعیتی توسط شنوندهگان معنا مییابد و شنونده هر سخن را تا حد بسیاری بنا بر قصد و نیت گوینده و بافتی که در آن قرار دارد، درک میکند.
نوبتگیری یک نوع کنش اجتماعی محسوب میشود و بر اساس نظام مدیریت مکالمه صورت میگیرد. نظام مدیریت مکالمه در اصل مجموعه عرفهایی است که برای کسب نوبت، حفظ یا واگذار کردنِ آن به دیگران به کار گرفته میشود. افراد حاضر در گفتوگو کسانی هستند که عرصۀ مکالمه را از طریق نوبتگیری حفظ میکنند. با یکدیگر همکاری دارند، بهراحتی تغییر نوبت انجام میدهند و به طور مساوی در این عرصه شریکاند. در اکثر مواقع، گفتوگو شامل مشارکتِ دو نفر یا بیشتر است که با نوبتگیری، در هر زمان، تنها یکی از آنها صحبت میکند و دیگری میشنود. افراد بهترین افکارشان را هنگام گفتوگو بیان میکنند و مکالمه و گفتوگو، بهترین وسیلۀ درک افکار دیگران است.
کلیدواژگان: ارتباط، کنش متقابل، ذهن، نماد.
مقدمه:
ارتباط ترجمهیی است برای لغت (communication). «ارتباط: برقراری تفاهم و هماهنگی در بین فرستنده و گیرندۀ پیام. ارتباط را میتوان عبارت از جریانی دانست که در طی آن دو نفر یا تعداد بیشتری به تبادل افکار، نظریات، احساسات و حقایق میپردازند و از طریق به کار بردن پیامهایی که معنایش برای کلیۀ آنها یکسان است، به انجام این امر مبادرت میورزند.» (شرام،۱۳۴۸،ص۳-۲)
«هنگامی که دربارۀ «تفهم» و «زبان» صحبت میشود، قبل از هر چیز، معنا به ذهن خطور میکند. زبان وسیلۀ ارتباط محسوب میشود. در عین حال، در جریان این ارتباط معناها منتقل میشوند.»(تاجیک،۱۳۸۳، ص۱۱) در هر گفتوگویی، نوعی تعامل اجتماعی صورت میگیرد. البته نحوۀ صحبت کردن، بر اساس بافتهای متفاوت یکسان نیست. ساختار این گفتوگوها، نوعی تعامل بنیادی است که از آغاز زندهگی میآموزیم و اغلب آن را به کار میگیریم و در واقع گفتوگو نام دارد. در عرصۀ مکالمات، حق صحبت کردن وجود دارد و عمل نوبتگیری انجام میشود. هر گاه اختیار صحبت کردن از پیش تعیین نشده باشد، شخص میتواند تلاش کند تا آن را در اختیار گیرد، این تلاش را نوبتگیری میگویند.
ادلسکی(Edelsky) اظهار میدارد: نوبت، صحبت ثبت شدهیی است که در ورای آن، قصد و نیتی جهت انتقال پیام نقشی functional)) و یا ارجاعی referencial)) وجود دارد. (ادلسکی،۱۹۸۱، ص۲۰۷) در این تعریف، قصد و نیت نوبتگیرنده و اینکه چه چیزی یک نوبت را تشکیل میدهد، بخش مهمِ آن است. نوبت زمانی، وقتی به اتمام میرسد که گوینده احساس میکند که پیام تکمیل گردیده است.
هنگام نوبتگیری در گفتوگو، بیان نقطهنظرها و اینکه در جریان صحبت و گفتوگو چه میکنیم (گوش میدهیم، علاقهمندیم، قدرشناسی میکنیم، رفتار دوستانه داریم، انتظار کمک داریم یا پیشنهاد کمک میکنیم و …) نشان میدهند که به هنگام گفتوگو، در چه اندیشهیی هستیم.
رشتۀ کلام، فضا و زمان روانشناختی است که در طی تعامل، میان گویشوران در مورد موضوعی جریان دارد.(ادلسکی، ۱۹۸۱، ص۲۰۹) به عبارت دیگر، آنچه که میان دو گویشور در حال جریان است و دربارۀ آن صحبت میکنند، رشتۀ کلام محسوب میشود. در این فضا میان دو گویشور، ارایه و بسط موضوعی، یا نقشی و یا تعاملی میان آن دو به وجود میآید.
«آدمیان، موجوداتی فعال و خلاقاند و با فعالیت علمی خود، جهان و لذا خودشان را میسازند.» (زیتلین، ص ۳) در نتیجه، جامعۀ انسانی بر اساس عمل جاری، هستی مییابد، نه بر اساس ساخت یا روابط شکلیافتۀ قبلی. از همینروست که مید قایل به وجود خود در جوامع بشری میشود و میگوید باید خودی وجود داشته باشد که به ارزیابی موقعیت بپردازد. «مشارکت در عمل اجتماعی فقط به اِعمال نیروهای خارجی بر فرد محدود نمیشود، بلکه فرد خود باید فعالیتش را در درون چهارچوب مشخص و محدودی تنظیم کند.» (کورز، ص۴۴۹)
کنش متقابل نمادی، یکی از دیدگاههای نظری جامعهشناسی معاصر است که در دهههای اخیر، بحثهای فراوانی را برانگیخته است. این دیدگاه که پدیدههای اجتماعی را از دریچۀ خاصی مطالعه میکند، خود جزیی از بینش وسیعتری است که جامعهشناسیِ پدیدارشناسانه نامیده شده است. با آنکه به نظر میرسد کنش متقابل نمادی، دیدگاه جدیدی در جامعهشناسی معاصر ارایه کرده است، در عین حال از نظر سابقه، ریشههای فراوانی در آثار و افکار جامعهشناسان قرن نوزدهم اروپا، مانند گئورگ زیمل، و فلاسفه و روانشناسان امریکایی مانند: واتسون، ویلیام جیمز و بهویژه جرج هربرت مید داشته است. بنابراین میتوان گفت که شکلگرایان، رفتارگرایان، و عملگرایان، اعم از فلاسفه، روانشناسان، روانشناسان اجتماعی و بالاخره جامعهشناسان، هر کدام در شکلگیریِ این مکتب نقش عمدهیی داشتهاند.
در مکتب سنتِ کنش متقابل نمادی، جورج هربرت مید بیشترین تأثیر را گذاشته است. مید دریافته بود که گفتوگوی ارتجالی (مکالمهیی که در آن هر مکالمهگر نوبتی دارد، یکی میگوید و یکی میشنود بدون ذکر هیچ مقدمهیی)، بهترین وسیلۀ درک افکار دیگران است. به نظر او، افراد بهترین افکار خود را به هنگام گفتوگو بیان میکنند.
مکتب کنش متقابل نمادی، متأثر از رفتارگرایی است، اما مید را رفتارگرای اجتماعی نامیدهاند، زیرا بر خلاف مکتب روانشناسی رفتارگرا، مید با تأکید بر ذهن که در جریان عمل شکل میگیرد، سعی میکرد تا ذهن را ناشی از فعالیت بدن بداند و در عین حال برای ذهن اهمیت بیشتری قایل میشد. (بلومر، ۱۳۷۳، ص۱۷۴)
کنش متقابل نمادی بر این اصل اساسی استوار است که انسانها یا خودها صرفاً در برابر اعمال یکدیگر واکنش نشان نمیدهند، بلکه اعمال یکدیگر را تعبیر و تفسیر میکنند. به سخن دیگر، پاسخ انسانها به اعمال یکدیگر، بیواسطه صورت نمیگیرد، بلکه مبتنی بر معنایی است که به آن اعمال نسبت میدهند. زندهگی آگاهانۀ انسان از لحاظ بیداری تا خواب، یک جریان مستمر معنیسازی است، یعنی نمادینسازی چیزهایی که با آنها سر و کار داریم و آنها را معنی میکنیم. (کورز، ۱۳۶۸، ص۴۴۶)
جنبۀ نمادین زبان
جورج هربرت مید، با مطرح کردن دو مفهوم نماد و ارتباط، بیشترین تأثیر را بر سنت کنش متقابل نمادی برجای گذاشت. وی سنت مطالعه و توجه به ارتباط شفاهی را در مکتب کنش متقابل نمادی، بنیان میگذارد.
از دید مکتب کنش متقابل نمادی، زبان به کار بردن نمادهای معنیداری است که نشاندهندۀ عمل در جریان و نتایج مورد انتظار است و معنای نماد در زمینۀ عمل بهدست میآید. (این گفته یادآور منظورشناسی در زبان و پیوند آن با نظریۀ کارگفت است که به معنا نه به عنوان واقعیتی یکرویه و قالببندیشده که فقط نحو به آن شکل میدهد، بلکه چیزی متغیر که بنا بر بافت تغییر مییابد، مینگرد.) بنابراین معنا امری خصوصی نیست که توسط افراد برای توصیف وقایع روانی یا انتقال آنها به دیگران اختراع شده باشد، بلکه هیچ واقعهیی روانی قبل از زبان وجود ندارد و معنا در جریان عمل پدید میآید. به سخن دیگر، معنای هر موضوعی برای انسان امری ذاتی نیست، بلکه انسان بدان معنا میبخشد. به همین دلیل، هر چیز طبیعی ممکن است برای انسانها بنا بر نوع نگرشی که به آن موضوع دارند، معانی گوناگونی داشته باشد. مثلاً یک درخت برای یک نویسنده، شاعر، چوببر، باغبان، و … معانی گوناگونی دارد. (بلومر، ص ۱۷۸)
مید، یکی از رهبران عملکردگرایی است و خود پس از آشنایی با دیویی، که مفسر اصل عملگرایی در دانشگاه شیکاکو بود، به عملگرایی روی آورد. تأکید او بر کنش اجتماعی و جریان و بافت عمل، متأثر از همین نگرش عملگرایانه است. بنابراین فلسفه، ذهن و بدن دو موجود مستقل نیستندف بلکه در جریان عمل و فرایند اجتماعی است که ذهن پدید میآید. تأکید مید بر کنش اجتماعی، جایگاه ویژهیی در میان نظریههای او دارد. (کورز، ۱۳۶۸، ص۴۵۷)
هر فرد از طریق مشخص کردنِ اینکه دیگران چه میکنند یا قصد دارند چه بکنند، یعنی با دریافت عمل آنان عملِ خود را تنظیم میکند. به نظر مید، شکلگیری کنش فردی در خلال فرایند برداشت از خود و همیشه در یک زمینۀ اجتماعی صورت میگیرد. در هر جامعه مردم با وضعیتهایی روبهرو میشوند که به طور مشترک توسط آنان تعریف شده است و آنان از طریق کنشهای متقابل قبلی، به دریافتهای مشابه و تعاریفِ مشترک میرسند و درمییابند که در خلال هر وضعیت خاصی، چهگونه باید عمل کنند. بنابراین مردم در سازماندهی اعمال خود کوشش کمی انجام میدهند؛ زیرا این تعاریف از قبل پذیرفته شده و آمادهاند. (کوزر، ۱۳۶۸، ص ۴۴۴)
در نظریۀ کنش متقابل نمادی، عمل انسان صرفاً به واسطۀ کنش متقابل ایجاد نمیشود، بلکه از کنش متقابل بین افراد نتیجه میشود. کنش افراد ناشی از تفکر فرد و تعریفِ او از موقعیت است. نظریۀ کنش متقابل نمادین بهجای شخصیت یا ساخت اجتماعی، بر کنش متقابل میان افراد تأکید میکند. این نظریه بر انسان فعال به جای انسان منفعل در ساخت اجتماعی تأکید میکند. در این نظریه، انسان پاسخدهنده و یا ساختهشده بر اثر پاسخهای جاری جامعه و دنیا نیست؛ بلکه انسان در این دیدگاه، درک و انتخاب و سپس تفسیر میکند و در نهایت در این مسیر ساخته میشود.
بلومر با طرح پرسشی از قبیل اینکه «چهگونه شرکتکنندهگان در جوامع بشری اعمالشان را با یکدیگر وفق میدهند؟»(بلومر،۱۸۶) «میخواهد بداند که شرکتکنندهگان هنگامی که اعمال متناظرشان را با یکدیگر سازگار مینمایند، چهگونه با رفتارهای جاری یکدیگر برخورد میکنند و به آنها پاسخ میدهند.» (بلومر، ۱۸۱)
فهم زبان در بافت
علاقۀ اصلی مردم ـ روششناسان شناخت، چهگونهگی و نحوۀ درکِ معنایی است که مردم از فعالیتهای روزمره در ذهن دارند. واضح است که فعالیتهای روزانه تا حد زیادی مفروض گرفته میشوند… . پرسش مردم ـ روششناسان آن است که چهگونه قواعد رفتاری، کنشگران را دربارۀ ماهیت محیطشان آگاه میسازد؟ چهگونه کنشگر درک معنایی از محیط خود به طریق قابل قبول اجتماعی پیدا میکند؟(والیس، ۳۰۷) اینان میخواهند به فرایندی که به وسیلۀ آن انسانها به تعامل میپردازند و به یکدیگر اثبات میکنند که آنان از ارزشها و هنجارها تبعیت میکنند، واقف گردند. به عبارت دیگر، در هر موقعیتی، افراد واقعیات اجتماعی مثل هنجارها یا ارزشهای مفروض را به گونهیی شناسایی میکنند تا معنای موقعیت را برای آنان تفسیر کند. بنابراین محور مطالعات مردم ـ روششناسی، کنش اعضای جامعه، ارتباطات، مکالمات و زبان است و تأکید آنان بر این است که چهگونه افراد در عمل، روابط معنیداری با دیگران برقرار میکنند و با تکیه بر عقل سلیم به این روابط شکل میدهند.(توسلی، ۱۳۶۹، ص۴۵۰)
Comments are closed.