احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:پرتو نادری/ 10 سرطان 1393 - ۰۹ سرطان ۱۳۹۳
بر بنیاد گزارشهای غیردولتی، جنگ همچنان با شدت در ولایتِ هلمند جریان دارد. هرچند منابع دولتی از کاهشِ درگیریها در ولسوالی سنگین خبر میدهند، اما گفته میشود که سنگین هنوز با جنگِ سنگینی دست به گریبان است. یکی از افسرانی که در سنگین در برابر طالبان میجنگد، میگوید که دو شب پیش به ساعت ۲ شب، مرکز ولسوالی سنگین مورد هجوم طالبان قرار گرفت و این درگیری تا ساعتِ ۵ بامداد ادامه یافت. این امر بیانگر شدت جنگ در سنگین است، نه فروکش کردن آن.
این جنگها که ده روز پیش در ولسوالی سنگین با یورش طالبان بر پوستههای دولتی آغاز شد، بعداً دامنۀ آن به ولسوالیهای کجکی، موسا قلعه، نوزاد و جاهای دیگر گسترش یافت. ظاهراً چنین به نظر میآید که این جنگ هماکنون بخشهای شمالی هلمند را در بر گرفته است.
بر اساس گزارشها، تا کنون بیشتر از ۳۰۰ تن زخمی، تنها از باشندهگان سنگین به شفاخانهها و مراکز صحی انتقال یافتهاند که گفته میشود شماری از آنان بر اثر زخمهای شدیدی که داشتند، جان دادهاند. شمار کشتهشدهگان به گونۀ روشن معلوم نیست، در چنین مواردی دولت همیشه حقیقت را از مردم پنهان میدارد.
مخالفانِ تفنگدار همچنان پوستههای پولیس و ارتش ملی را با سلاحهای سنگین مورد هجوم قرار میدهند، به خانههای مردم هجوم میبرند، آنها را از خانههایشان بیرون میکنند و اگر مردم از خانههای خود بیرون نشوند، همانجا در خانههایشان کشته میشوند. ظاهراً طالبان مردم هلمند را گروگان گرفتهاند. اطراف خانه را مینگذاری میکنند که این امر، کار پاکسازی و یورش نیروهای مسلح بر آنان را دشوار ساخته است. گفته میشود که شمار زیادی از پلچکها به وسیلۀ طالبان تخریب شده و این امر، کار امدادرسانی و برنامههای عملیاتی را با مشکل روبهرو کرده است. منابع وزارت دفاع میگویند که نیروهای کمکی به هلمند رسیده؛ اما بر بنیاد گزارشها، هنوز هماهنگی لازم در میانِ آنان پدید نیامده است تا هجوم گستردۀ طالبان و حامیان بیرونیِ آنان را با شکست روبهرو سازند، یا دستکم آن را عقب بزنند!
گفته میشود که گزارش منابع دولتی، با واقعیت رویدادهای هلمند هماهنگ نیست. به زبان دیگر، این مقامات دولتی به مردم همچنان دروغ میگویند، همانگونه که در یک دهۀ گذشته دروغ گفتهاند.
رییس ستاد ارتش افغانستان میگوید که او نمیداند که از طالبان در هلمند، چه نیروهایی حمایت میکند! او میگوید شاید آیاسآی پاکستان در پشت سر آنان قرار داشته باشد، شاید هم نظامیان آن کشور. او نظامیان پاکستان را سرزنش میکند که طالبان را تا این حد به فنون رزمی پرورش دادهاند. پرسش اینجاست وقتی وزارت دفاع دشمنی را که به کشور حمله کرده است نمیشناسد، از چهگونهگی صف آرایی دشمن چیزی نمیداند، شمار آنان را نمیتواند تخمین بزند، چهگونه میتوان انتظار داشت که دشمن را فرو شکند؟… بزرگترین راز موفقیت در جنگها، شناختِ دشمن است! پرسش دیگر اینکه چرا وزارت دفاع و وزارت داخله، ظرف یک دهۀ گذشته نتوانستهاند ارتش و پولیس کشور را چنین پرورشی دهند؟ این سخن رییس ستاد ارتش افغانستان خود میتواند روحیۀ رزمی آن جنگاورانِ دلیرِ کشور را که هماکنون سینه به خاک زده و از هلمند دفاع میکنند، تضعیف کند.
رییسجمهور به این سخن دل خوش میکند؛ افرادی که به هلمند حمله کردهاند، فارسی دری و پشتو نمیدانند، پس بیگانهگانیاند از پاکستان و جاهای دیگر. شاید رییسجمهور در آخرین روزهای دولتِ سرطانیِ خویش میخواهد یک بارِ دیگر خلاف خواست مردم افغانستان، دست و آستین بر زند و از برادران آدمکش خویش دفاع کند. میتوان از رییسجمهور پرسید که این گروه پشتونافهم و فارسینادان چهگونه بهیکباره به شمال هلمند رسیدند. از کدام راهها آمدهاند و در همکاری با چه نیروهایی به این ولسوالیها رسیدهاند. آیا برادران ناراضیِ شما عصاکشِ آنان نبودهاند. آن مناطق هلمند که هماکنون جنگ در آنها جریان دارد، هیچگونه مرزی با پاکستان ندارند. اگر بپذیرم که نظامیان پاکستان و دستگاه استخباران نظامی آن کشور، طالبان را در این جنگ یاری میرسانند، این گمان به میان میآید که این نیروها یا باید بهوسیلۀ پراشوت فرود آمده باشند و یا هم سمارقوار یکروزه قامت کشیدهاند!
واقعیت این است که شماری از ولسوالیهای هلمند ظرف ده سال گذشته در اختیار طالبان بوده، و دولت تنها مراکز چنین ولسوالیها را در اختیار داشته است. هلمند بزرگترین تولیدکنندۀ مواد مخدر در افغانستان است، این مواد مخدر بزرگترین درآمد طالبان را میسازد. از موجودیت سنگ رخام نیز در هلمند سخن گفته میشود که قاچاقچیان آن را به پاکستان قاچاق میکنند. در پیوند به هملند از زمان طالبان بدینسو، چنین گزارشهایی نیز شنیده میشود که در این ولایت زخایر قابل توجهی یورانیوم وجود دارد.
اگر فرضیۀ آخرین را در نظر بگیرم، با دریغ جنگها میتواند در هلمند بسیار خطرناک و دامنهدار باشد. پاکستان سخت علاقهمند است که به یک چنین زخایری دست یابد. شاید پاکستان میخواهد که به همکاری برادران رییسجمهور! از شمال هلمند تا آنسوی مرز دیورند، خط مصونی از قاچاق چنین مواد را بسازد. از این نقطهنظر میتوان گفت جنگ کنونی در هلمند جنگ طالبان، پاکستان و شبکههای قاچاق با دولت افغانستان است.
اینکه چرا طالبان چنین یورشی را در چنین زمانی آغاز کرده است، میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. نخست اینکه وضعیت کنونیِ افغانستان خیلی به سود طالبان و حامیان بیرونیِ آنهاست. افغانستان هماکنون در یک بنبست سیاسی به سر میبرد. شاید هم پاکستان میخواهد با استفاده از طالبان، از حکومت آیندۀ افغانستان امتیازهای بیشتری بهدست آورد و با وارد ساختن طالبان در دستگاه دولت آینده، نفوذ بیشتری بر افغانستان و سیاستهای افغانستان داشته باشد. از هماکنون در پیوند به طالبان یکی از دستههای انتخاباتی ذهنیتسازی میکند که گویا طالبان در پروسۀ انتخابات با حکومت افغانستان همکاری کردهاند تا مردم به پای صندوقهای رای بروند. حتا یک تن به نام تحلیلگر سیاسی! در یکی از گفتوگوهای خود با یکی از رسانهها میگفت که طالبان به مردم هشدار داده بودند که اگر کسی در انتخابات اشتراک نکند و رای ندهد، انگشتان آنها را خواهند برید. ظاهراً مردم افغانستان گزارشهایی در این پیوند را نشنیدند؛ اما دیده شد که انگشتِ شماری از شهروندان در هرات به سبب اشتراکشان در انتخابات بریده شد!
در جهت دیگر، گفته میشود که در این اواخر رییسجمهور افغانستان خواهان پاسخگویی نظامی به حملات راکتیِ پاکستان در ولایت کنر شده است. گویا پاکستان به این سخن رییسجمهور اعتنایی نکرده است. حملات راکتی پاکستان در کنر همچنان ادامه دارد و افغانستان تا کنون فلاخنی هم به آن سوی پرتاب نکرده است تا غیرت افغانی! خود را نشان دهد. شاید هم پاکستان با استفاده از طالبان میخواهد نیروهای رزمیِ افغانستان در هلمند را زمینگیر کند. حملات بر هلمند تقریباً همزمان است با حملۀ ارتش پاکستان برضد طالبانِ آن کشور در وزیرستان. اگر حملات ارتش پاکستان بر وزیرستان و جنگ هلمند در چارچوب یک برنامۀ از پیش تعیینشده صورت گرفته باشد، در این صورت شاید پاکستان با حملات خود بر وزیرستان میخواهد هرگونه اتهامِ دست داشتن در حملات هلمند را از خود دور سازد.
جنگ در هلمند، ادامۀ حملات راکتی پاکستان بر کنر، افزایش ناامنیها در شماری از ولایات دیگر، بنبست انتخاباتی و رکود بازار در حالی کشور را به یک بحران سیاسی ـ نظامیِ ژرف فرو برده است که هماکنون مشروعیت رییسجمهور نیز زیر سوال است. این در حالی است که یکی از دستههای انتخاباتی پیوسته رییسجمهور را متهم میسازد که در پروسۀ انتخابات بیطرف نبوده و خود یکی از عوامل عمدۀ بحران انتخاباتی و سیاسی در کشور است. اسناد و مدارک افشاشده در رسانهها ظاهراً نشان میدهد که دستهیی از متقلبان با بهکاراندازی یک شبکۀ بزرگ تقلب، پروسۀ بزرگ ملیِ انتخابات را به بنبست کشاندهاند که همۀ آیندۀ افغانستان به حل شفاف و عادلانۀ این بحران وابسته است. دستگاه حکومت، پارلمان و شماری از بنیادهای حقوقی و قضایی، نهتنها به بحران پیشآمده به گونۀ یک بحران ملی نگاه نمیکنند، بلکه با این مسأله بر بنیاد وابستهگی و علاقهمندیهای خود به این یا آن دستۀ انتخاباتی برخورد میکنند و میخواهند بحران را با در نظر داشت منافع گروهیِ خود حل کنند که ممکن به نظر نمیآید.
در همین حال، مجلس… ادامه صفحه ۷
هلمندِ خونین وهمسایه…
نمایندهگان، مقامهای امنیتی کشور را جهت پاسخگویی دربارۀ جنگ هلمند، به مجلس فراخوانده است که کمتر میتوان تصور کرد که این مقامها تصویر صادقانهیی از وضعیت ارایه کنند. دشوار است که انتظار داشت، استجواب این مقامها بتواند گرهی از کار بگشاید. افغانستان کشور سیاستهای مقطعی است، بیشتر از دو سال است که پاکستان هزاران راکت را بر ولایت کنر پرتاب کرده است، هر بار یک هیاهو است و تمام. بارها این مقامها استجواب شدهاند، اما هیچ نتیجهیی در پی نبوده است. رییسجمهور باری این راکتپراکنیها بر کنر را مبالغۀ رسانهها خواند، که این سخن خود نفرینِ بزرگی بود به مردمان کنر و دیگر شهروندان کشور.
این روزها هلمندیان روزها و شبهای خونین و آتشینی را پشت سر میگذارند. روزهای داغ تابستان و ماه رمضان، گرما، گرسنهگی و تشنهگی و فرو افتادن ستون هستیِ خانواده و فرو افتادن یک افسر و سرباز در آن دشتهای سوزان. خاکهای تشنۀ هلمند اینهمه خونهای داغ را در خود فرو میکشد و رییسجمهور در کاخ در هوای سرد و گوارا نشسته و همۀ اندیشهاش را در پنجههای سحرانگیز خود فرو برده تا با پیش کردنِ آخرین پیادۀ نیرنگ بر تختۀ شطرنج سیاست، حریفان سیاسیِ خود را مات کند، بیآن که بداند، خود در شطرنجِ بزرگِ تاریخ چه جایگاهی دارد!
جنگ در هلمند ابعاد دردناکی یافته است. شمار زیادی از خانوادهها در حالی آواره شدهاند که همۀ هستی خود را از دست دادهاند. شماری در جریان فرار، در کام انفجار مینهای کارگذاریشده فرو رفتهاند. صدها تن در شفاخانهها با مرگ دست به گریباناند. انبوه مردم، کودکان، زنان و پیرمردان کشته شدهاند. سربازان و افسرانِ زیادی به خون افتادهاند. اما هنوز امیدی به خاموشی جنگ نیست!
پرسش اینجاست که چرا نهادهای مسوول به گونۀ هماهنگ کار نمیکنند، چرا یک فرماندهی مشترک در میان آنها ایجاد نمیشود. اگر وزارت دفاع، وزارت داخله و امنیت ملی، مسوول پاسداری از جان و مال مردم و مسوول پاسداری از سرزمیناند، چرا صدایی از وزارتِ صحت بلند نمیشود که چه برنامههایی را برای زخمیان و آسیبدیدهگانِ جنگِ هلمند روی دست گرفته است؟ چرا گروهی از کارکنان صحی، دارو و وسایل طبی به منطقه فرستاده نمیشود؟ چرا وزارت مهاجرین در همکاری با کمسیون مبارزه با حوادث، هلال احمر افغانستان و سازمانهای امدادرسانی کشور برنامۀ مشترکِ کمکرسانی را برای بیجاشدهگان و خانوادههای آسیبدیده روی دست نمیگیرند؟ رییسجمهور در پیوند به پناهندهگان پاکستانی، فراخوان میدهد و همهگان را برای کمکرسانی به آنها تشویق میکند که البته در ذات خود یک امر خوب انسانی است؛ اما چرا در پیوند به جنگ خونین و ویرانگر هلمند خاموش است؟ این در حالی است که بر اساس گزارش رسانهها، پناهندهگان پاکستانی مسلح هستند، حتا شماری از آنان خود به رسانهها گفتهاند که آن ها جنگافزارهای خود را با خود آوردهاند. مردمان خوست در گفتوگوهایی با رسانهها، از مسلح بودن این پناهجویان با نگرانی خبر میدهند. غیر از این، بر بنیاد گزارشها سرازیر شدن این پناهندهگان، خطر گسترش بیماری فلج کودکان در افغانستان را افزایش داده است، نمیدانم چرا رییسجمهور به چنین مواردی اشاره نمیکند و به نگرانی مردمان خوست، توجهی ندارد! این در حالی است که میتوان این احتمال را مطرح کرد که ممکن شماری از طالبان پاکستانی نیز در میان این پناهندهگان وجود داشته باشند که بعداً در چارچوب یک برنامۀ از پیش تعیینشده با طالبان منطقه، حملات سنگینی را در خوست نیز آغاز کنند.
ادامۀ جنگ در هلمند و سقوط آن بهدست طالبان با در نظرداشت وضعیت کنونی میتواند سرآغاز یک فاجعۀ بزرگِ سیاسی ـ اجتماعی برای افغانستان باشد، آیا رییسجمهور متوجه این امر نیست که اگر چنین شود، بزرگترین میراث او برای افغانستان همان بحران سیاسی ـ نظامی در کشور خواهد بود؟ برای آنکه سقوط هلمند در گام نخست، تمام ولایات جنوب غربِ افغانستان را به حوزۀ خودمختار طالبان و پاکستان بدل خواهد کرد و در گام بعدی این حوزه میتواند به بخشهای دیگر کشور نیز گسترش یابد! شاید هم این حادثه زنگ خطری باشد برای پایان دموکراسیِ خونینی که ما در یک دهۀ گذشته داشتیم!
چه معلوم، شاید روزی که رییسجمهور آخرین لقمۀ نان حلال! ریاستجمهوری را از گلو بگذراند و صدای دقالباب رییسجمهور تازه را بشنود، توسن اقبال زین زند و رستموار از هفتخوان بگذرد و برود تا در کنار برادرانِ خویش طبل امپراتوری طالبانی را بکوبد که به گفتۀ مولانا:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش!
Comments are closed.