احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:18 سرطان 1393 - ۱۷ سرطان ۱۳۹۳
بخش دوم
کوین اندرسن
برگردان: مهرداد امامی
مقدمه جدید مارکوزه به ویرایش ۱۹۶۰ خرد و انقلاب یعنی «یادداشتی در باب دیالکتیک» نیز تفاوت دیگری را نشان داد. در این مقدمه، مارکوزه می نویسد: «باور دارم که خود ایده خِرد است که عنصری غیردیالکتیکی در فلسفه هگل است، ممکن است حتا از لحاظ منطقی و تاریخی، تعریف کردن خِرد در واژهگان توجیهپذیر باشد؛ واژهگانی که شامل بردهگی، تفتیش عقاید، کار کودکان، اردوگاههای کار اجباری، اتاقهای گاز، و آمادهسازی اتمی میشود». دونایفسکایا که به نظر نخستین فردی است که سالها پیش از چاپ آن، این مقدمه را خوانده است، اعتقاد داشت که مقدمه نمایانگر تغییری عمده نسبت به رویکرد پیشین در سال ۱۹۴۱ است، یعنی زمانی که مارکوزه خِرد دیالکتیکی و آزادی را به مثابه سنگری در برابر فاشیسم ارتقا داده بود و خود عنوان کتاب هم حکایت از آن داشت (خِرد و انقلاب). متن اصلی سال ۱۹۴۱ مملو از بندهایی چنین است: «انقلاب نیازمند بلوغ بسیاری از نیروهاست، اما عظیمترین نیرو در میان سایرین، نیروی سوبژکتیو است، یعنی خود طبقه انقلابی. تحقق آزادی مستلزم عقلانیت آزاد کسانی است که آن را به دست میآورند».
رویکرد جدید مارکوزه به دیالکتیک در سال ۱۹۶۰ میتواند به نگرش نیچهیی هورکهایمر و آدورنو در دیالکتیک روشنگری (۱۹۴۷) ارتباط یابد که خود آن نمایانگر روی برگرداندن از مارکسیسم هگلی دوران پیش از جنگ مکتب فرانکفورت است.
عامل تفاوت دیگری که میان دونایفسکایا و مارکوزه پدیدار گشت را میتوان در نقد دونایفسکایا از کتاب مارکسیسم شوروی مارکوزه در ۱۹۶۱ مشاهده کرد؛ نقدی که مارکوزه را به سبب موضع غیرانتقادی او نسبت به اتحاد جماهیر شوروی متهم میکرد. این نقد پس از نامهنگاریهای پرطعنهیی در کیوبا حاصل شد، جایی که مارکوزه اعتقاد داشت که انتقادهای دونایفسکایا از کیوبای کاسترو، لحنی مانند وزارت امور خارجه [امریکا] داشت، چیزی که دونایفسکایا را بسیار رنجاند.
اما پیش از آنکه مکاتبات آنها در ۱۹۶۱ فروکش کند، گفتوگوی بسیار جالب توجهی میان آن دو در مورد طبقه کارگر ایالات متحده در گرفت. نامه مارکوزه به دونایفسکایا در تاریخ ۸ اگست ۱۹۶۰، پاسخ دونایفسکایا را در مورد کتاب جدید خود [مارکوزه]، که تبدیل به شناختهشدهترین کتاب او شد یعنی انسان تکساحتی (۱۹۶۴) طلب میکرد؛ این سویهیی از مکاتبات بود که نخست داگلاس کلنر آن را مورد بحث قرار داد. مارکوزه با نوشتن «کتاب جدید خود با عنوان موقتی مطالعاتی در ایدیولوژی جامعه پیشرفته صنعتی، مساله نگرش متغیر و ایجابیتر کارگر را نه تنها برای نظام به مثابه یک کل، بلکه حتا برای سازمان کار در واحدهای صنعتیِ با سازماندهی بیشتر» مطرح میکند. مارکوزه «برآورد همهجانبه» دونایفسکایا از این موضوع را در ایالات متحده، در کنار ارجاعاتی به «آثار امریکایی موافق و مخالف این موضوع» خواستار میشود.
پاسخ دونایفسکایا به درخواست مارکوزه ـ در نامه ۱۶ اگست ـ شامل توصیفی از مساله روز نیوز اند لترز میشود، به ویژه قسمتی با عنوان «کارگران علیه ماشینی شدن» که حاوی مقالاتی بود با عناوینی چون «کارگران در شرایط کار و به اصطلاح استندرد بالای زندهگی برای خود سخن میگویند». دونایفسکایا همچنین نوشتههای اخیر دانیل بل، سیمور مارتین لیپست، و سایر جامعهشناسان لیبرال در حیطه کار، ماشینی شدن، طبقه و اجتماع را شدیداً مورد انتقاد قرار داد.
او همچنین نشان داد که دیدگاهش در باب این مسایل تفاوتهای «ریشهیی بسیاری» با دیدگاههای مارکوزه دارد. دونایفسکایا توجه مارکوزه را به بحثی میان دو تن از همکاران اکتیویست خود در حوزه کارگران در مورد بحث ماشینی شدن جلب کرد. یکی از آنها یعنی آنجلا ترانو، که دونایفسکایا از او در کتاب مارکسیسم و آزادی نقل قول میکند، به این تأثیر اشاره دارد که کار در جامعه جدید میتواند «چیزی به کلی نوین باشد، نه فقط کار برای اینکه پول بهدست آید و خرج غذا و چیزهای دیگر شود … کار میتواند چیزی کاملاً همبسته زندهگی باشد.» ترانو ماشینی شدن را به مثابه شکل تشدیدشده کارِ از خود بیگانه رد میکند. چارلز دنبی، ویراستار نیوز اند لترز و نویسنده قلب برآشفته: ژورنال کارگران سیاهپوست، اعتقاد داشت که کنترول تولید کارگران و ساعات کاری کوتاهتر، در بستر الغای سرمایهداری، به متحقق ساختن پتانسیلهای ماشینی شدن نیاز خواهد داشت. از این منظر، دونایفسکایا سوال میکند که آیا مارکوزه با فراخوانیاش در مورد «دگرگونی طبقات کارگر» به «دام درک سوسیالیسم مارکسی به گونهیی که گویی فلسفهیی توزیعی است» در نیافته است یا نه.
پاسخ مارکوزه به تاریخ ۲۴ اگست ۱۹۶۰، حاوی ارجاعی صریح به تلاقی «منافع» میان سرمایهداران و کارگران در «جامعه پیشرفته صنعتی» است. او مینویسد که «ماشینی شدن واقعی» (در عوض شکل کنونی محدود و ناقص آن)، که نظام سرمایهداری را «منفجر میکند»، «به واسطه سرمایهداران و نیز کارگران متوقف شده بود.» سرمایهداران و کارگران در زمینههای متفاوتی این کار را انجام دادند: برای سرمایهداران، «کاهش نرخ سود، نیازمند زدودن ابزارهای دولت و غیره است؛ که در مورد کارگران میشود بیکاری فناورانه.» مارکوزه چنین نتیجه میگیرد: «درباره آنجلا ترانو: رایا تو در واقع باید به آنجلا در مورد همه آن انسانیسازی کار، ارتباط آن با زندهگی و غیره بگویی ـ اینکه این امر تنها از طریق ماشینی شدن کامل ممکن میشود، زیرا چنین انسانیسازییی بهدرستی از نظر مارکس به حیطه آزادی در ورای حیطه ضرورت محول شده است، یعنی در فراسوی حیطه مطلق کارِ اجتماعاً لازم در تولید مادی. انسانیتزدایی از این مورد آخر ضروری است».
نامه بعدی دونایفسکایا، جامعهشناسان لیبرال برجسته را به عنوان «ماتریالیستهایی مکانیکی» در سنت نظریهپرداز بلشویک یعنی نیکولا بوخارین توصیف میکند و نقد خود را از ماشینی شدن و جامعهشناسی تجربی به نقد از بوخارین ارتباط میدهد. دونایفسکایا به ماتریالیسم مکانیکییی که بوخارین ادعا میکند، میتازد؛ چیزی که رایا آن را به توصیف لنین از بوخارین در وصیتنامهاش ربط میدهد، به عنوان یک نظریهپرداز مارکسیستی بااستعداد، گو اینکه از به چنگ آوردن دیالکتیک ناکام مانده بود. دونایفسکایا در حمله به متن کلاسیک بوخارین، یعنی ماتریالیسم تاریخی: نظامی جامعهشناسی (۱۹۲۱)، اثری که بعدها لیپست بر آن مقدمه نوشت، چنین میگوید:
«بوخارین در عوض فعالیت خود به خود، مانند تمامی جبرگرایان خوب، در پی وضعیتهای تعادل است؛ «قوانین» تحول، همسانی … با وجود شوروی امروز و نیز علوم امریکایی. بوخارین به استفاده از مقولات نظمی بدویتر، مخصوصاً مقولات ریاضی که مانع تحرک خویشتن میشوند، ادامه میدهد».
Comments are closed.