احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ 31 سرطان 1393 - ۳۰ سرطان ۱۳۹۳
ارگون در افغانستان و غزه در فلسطین، این روزها سرنوشتِ مشترکی دارند. هر دو سیاهپوش و ماتمزده اند. هر دو در خون و آتش سوختهاند. هر دو در غمِ کودکانِ خود مویه میکنند.
دو تصویر از دو کودک را دیدم که بسیار شبیه به هم بودند؛ یکی از ارگون و دیگری از غزه. هر دو مجروح و افتاده در بسترِ شفاخانه. هر دو اشکریزان برای از دست دادنِ نزدیکانشان. دو مادر در دو گور، و دو کودک در دو بیمارستان در دو سوی جهان. سرنوشتِ رویاهای این کودکان چه میشود؟ آیا بازهم رویایی خواهند داشت؟ آیا بازهم برای اسباببازیهایشان ترانه و تبسم هدیه خواهند کرد؟ چرا باید دنیای زیبای کودکان، چنین در حرص و آزِ بزرگان ویران شود؟
کودکان بدون آنکه شرق و غربِ جهان را بشناسند، در آتشی میسوزند که بزرگترها آن را افروختهاند. ایدیولوژی صهیونیزم، غزه را به خاک و خون میکشد و ایدیولوژی طالبانی، بمب در بازارِ ارگون منفجر میکند. یکی به سمت انسانهای بیگناه خمپاره و راکت شلیک میکند و دیگری خوابهای کودکان را به کابوس مبدل میسازد. کودکِ فلسطینی و افغانستانی اما چه گناهی مرتکب شدهاند که باید اینگونه بسوزند؟ کدام دین فتوا به قتل داده است که جنایتپیشهگان خود را پیروِ آن میدانند؟
کودکان، شادمانی بیسببِ جهاناند. جهان بیرویای کودکان، برهوتی بیش نیست. کودکان معصومترین قربانیانِ تاریخاند که نمیدانند سیمهای خاردارِ ایدیولوژیها، چه سرنوشتِ تاریکی را برایشان رقم زده است.
ایدیولوژیها با کودکان خواب ندیدهاند، صممیت را نمیشناسند، در سایهسارِ درختان به دنبال پروانههای خوشرنگ ندویدهاند، در آبهای جهان آببازی نکردهاند و در آغوش پُرمهر مادری رویا نبافتهاند.
ارگون و غزه برای کودکانش میگریند. آن دو تصویر در برابرم است؛ دو تصویر از دو کودک که زبان مشترکِ کودکانه دارند. آنها حرفهای یکدیگر را میفهمند و با زبانهای یکدیگر به خوبی آشنایند.
کودکانِ جهان همه به یک زبان حرف میزنند. آنها نمیدانند که وقتی بزرگ شدند، دیگر زبانِ مشترکشان را به یُمن بزرگترهای خوشفکرشان، فراموش خواهند کرد و به زبانِ تفنگ سخن خواهند گفت؛ همان زبانی که طالبان و صهیونیسم به آن سخن میگویند. طالبان و صهیونیسم هم به زبانِ مشترک رسیدهاند؛ چرا که همۀ قاتلان جهان، زبانِ مشترک دارند. آنها به زبانِ خشونت سخن میگویند.
تصویر دیگری نیز چند روز پس از حادثۀ ارگون و غزه، در کنار تصویرهای دو کودک در ذهنم جا باز کرده است. این تصویر از انارکلی عضو سنای افغانستان است. تصویر اشکهای انارکلی و تصویرهای کودکان در ذهنم پس و پیش میشوند. انارکلی در غمِ خواهران و برادرانِ افغانستانیاش در نشست علنیِ مجلس سنا اشک ریخت. او گفت که توان دیدنِ کودکانِ به خون خفتۀ این سرزمین را ندارد.
انارکلی در کنار آن دو کودک، تصویر ذهنیام را از آنچه که اتفاق افتاده، کامل کرد. او نیز چونان کودکی گریست. گریستن، نشانۀ روشنِ کودکی است. با خود اندیشیدم که آیا ما به حقِ «انارکلی»ِ این سرزمین جفا روا نداشتهایم؟ آیا برخی از ما با موضعگیریِ تند نمیخواستیم حق شهروندیِ «انارکلی»ِ این سرزمین را که چنین سوزناک در غم کودکانِ آن میگرید، از او سلب کنیم؟ و آیا همین اکنون بر اساسِ قانونی که در شورای ملی به تصویب رسیده، هندوباورانِ این سرزمین ـ که بدون شک در حقوق شهروندی با همۀ ساکنانِ افغانستان مساوی اند ـ حق انتخاب شدن را دارند؟
انارکلی در کنارِ ما برای کودکانِ این سرزمین مویه سر میدهد، درحالیکه برخی از قرائتهای رسمی و غیررسمی که به نامِ شریعت ارائه میشود، حضورِ او را در مجلس برنمیتابد.
رویاهای کودکان را همواره افراطگرایی مخدوش کرده است. کودکان بدون آنکه به جنس، زبان و نژاد فکر کنند، انسانیتِ انسانها را میفهمند. کودکانِ غزه و ارگون، حقِ هیچ انسانی را تلف نکردهاند. آنان زندهگی را برای همه میخواهند. آنها در حالی به چنین سرنوشتِ شومی گرفتار میشوند که حتا شرق و غربِ جهان را هم نمیشناسند. آنان نمیدانند که چهگونه انسانها به سیاه و سفید بخش میشوند.
همانگونه که شماری از ما انارکلی را برنمیتابند، عدهیی نیز نمیخواهند که کودکانِ غزه و ارگون رویاهایشان را برای یکدیگر قصه کنند.
Comments are closed.