گزارشگر:20 اسد 1393 - ۱۹ اسد ۱۳۹۳
بخش نخست
نویسنده: رنه ولک
برگردان: امیرحسین رنجبر
اصطلاح «رمانتیک» در نیمۀ دوم قرن هفدهم در انگلستان و فرانسه به وجود آمد. معنای این اصطلاح در عبارت «چونان در رمانسها» یعنی رمانسهای قرون وسطایی یا حماسههای آریوستو و تاسو، بیانگر رمانسهای پراکندهیی است با مایههایی از حادثه و دسیسه که سکودری (yreducS) و لاکالپرند (aL edenerplac) در فرانسه تصنیف کردند. این اصطلاح در اصل اصطلاح تحقیرآمیزی بود برای هر چیز «غیر واقعی»، «عجیب و غریب»، «خیالی اغراقآمیز» یا «احساساتی».
این اصطلاح در پی تمهیدات استعاری که طی قرن هجدهم کاربرد فراوانی پیدا کرد، به مناظر و چشماندازهای طبیعی نیز اطلاق گردید. [و بعد] اصطلاحی شد برای هر چیز جالب و بدیع که یا گویای صفا و سادهگی روستایی بود یا برعکس به طبیعتی وحشی و بینظم اشاره داشت. بهتازهگی فرانسوا ژوس (siocnarF tsoj) تاریخ پیچیده و بغرنج این اصطلاح را با تمام وسعت و انشعاباتش به طور کامل بررسی کرده است. (۱۹۶۸)
اما این اصطلاح در سراسر تاریخ آغازین خود، ارجاع ادبی آشکار به رمانسهای قرون وسطایی و اشعار حماسی آریستو و تاسو را حفظ کرد، رمانسهایی که منشای موضوعات و نیز «شگردهای» آنان بود. اصطلاح «رمانتیک» با این معنی در سال ۱۶۶۹ در فرانسه و در ۱۹۷۴ در انگلستان پدیدار شد. توماس وارتون (samohT notraw) در مقدمهیی که با عنوان «منشای ادبیات داستانی رمانتیک در اروپا» بر اثر خویش تاریخ شعر انگلیسی (۱۷۷۴) نوشت، اصطلاح «رمانتیک» را به همین معنا تعبیر کرد.
در آثار و نوشتههای وارتون و بسیاری از معاصران او، دلالتی فلسفی وجود دارد مبنی بر تقابل بین این ادبیات «رمانتیک»، اعم از قرون وسطایی و رنسانس، و کل سنت ادبی که از عهد باستان کلاسیک به یادگار رسیده است. در همه جا از شیوۀ نگارش و «شگردهای» آریوستو و تاسو در برابر اتهامات نقد ادبی نو ـ کلاسیک دفاع میشود، آنهم به یاری براهینی که از آثار مدافعان آریوستو و تاسو در عصر رنسانس نشأت میگیرند. تلاش میشود تا گرایش و علاقه به این نوع ادبیات داستانی«رمانتیک» و ناسازگاری آن با معیارها و قواعد کلاسیک توجیه شود. دوگانهگی نهفته در این بحث با دیگر تقابلهای متعارف قرن هجدهم شباهت دارد: تقابل بین قدما و متجددان، بین شعر تصنعی و شعر مردمی، بین شعر «طبیعی» شکسپیر که با قاعده و قانون محدود نشده و تراژدی کلاسیک فرانسوی. در آثار اسقف ریچارد هرد(druh.R) و وارتون، اصطلاحات «گوتیک» و «کلاسیک» به نحوی خاص کنار هم گذاشته میشود. هرد از تاسو به عنوان کسی یاد میکند که «وضع و حالتی بین گوتیک و کلاسیک دارد.» او [منظومه] ملکۀ پریان (eireaF eneeuQ) را یک اثر گوتیک میداند و «نه یک شعر کلاسیک». وارتون کمدی الهی دانته را «ترکیب شگفتانگیز خیالپروری رمانتیک و کلاسیک» مینامد.
در اینجاست که شاید برای اولین بار، این دو واژۀ مشهور در کنار هم قرار میگیرند، هرچند که احتمالاً وارتون فقط قصد داشته که بگوید دانته اسطورههای کلاسیک و دستمایههای ادبیات شهسواری را با هم به کار برده است.
این نحوۀ از کاربرد اصطلاح «رمانتیک» به آلمان سرایت کرد. در سال ۱۷۶۶ هاینریش ویلهلم گرستن برگ (grebnetsreG.W.H) ملاحظاتی بر ملکۀ پریان اثر وارتون را نقد کرد و یوهان گوتفرید هردر نیز دانش و معلومات و واژهگان وارتون و معاصران انگلیسی او را در آثار خود به کار گرفت. او گهگاه بین ذوق «رمانتیک» (شهسواری) و ذوق «گوتیک» (نوردیک) تمایز میگذاشت، اما در آثارش اغلب واژههای «گوتیک» و «رمانتیک» به جای همدیگر میآمدند و اصولاً به همین صورت به کار میرفتند. این طرز استفاده از اصطلاح بعدها به نخستین کتاب راهنمای تاریخ عمومی ادبیات نیز سرایت کرد: به تاریخ ادبیات اثر آیش هورن (hciE nroh) و به نخستین مجلدات از اثر ارزشمند و ماندنی فریدریش بوتروک (hcirdeirF kewretuoB) تاریخ شعر و سخنوری از اواخر قرن سیزدهم (۱۸۰۵-۱۸۰۱) که به ادبیات ایتالیا و هسپانیه اختصاص داشت. در این اصطلاح «رمانتیک» در همۀ ترکیبات به کار میرود: سبک، سیاق، شخصیتهای داستانی و اشعار همگی رمانتیک (hcsitnamor) نامیده میشود. گاهی بوتروک برای اشاره به دوران قرون وسطا اصطلاح رمانتیک قدیم (hcsitnamortla) را به کار میبرد و برای اشاره به آنچه ما عهد رنسانس مینامیم، از اصطلاح رمانتیک جدید (hcsitnamoruen) استفاده میکند. این نحوۀ کاربرد اصطلاح، گذشته از گسترش روزافزون طیف معنا، در اساس با نحوۀ کاربرد وارتون یکسان است: چنانکه نه تنها ادبیات قرون وسطا و آریستو و تاسو، بلکه شکسپیر، سروانتس و کالدرون نیز «رمانتیک» نامیده میشوند. اکنون اصطلاح «ادبیات رمانتیک» فقط یعنی کل اشعار نوشته شده در آن سنتی که با اشعار ملهم از ادبیات کلاسیک عهد باستان متفاوت است. این برداشت تاریخی وسیع، بعدها با معنای جدیدی درآمیخت: معنایی نوعشناختی (lacigolopyt) که بر تقابل بین «کلاسیک» و «رمانتیک» مبتنی است، تقابلی که برادران شلگل ایجاد کردند. گوته در گفتوگویی با اکرمان در تاریخ ۲۱ مارچ ۱۸۳۰ میگوید که شیلر بین «ساده (evian) و احساساتی» تمایز قایل شد و شلگلها همان را «کلاسیک و رمانتیک» باز نامیدند. اما این روایت دقیقی نیست. کتاب شیلر به نام در باب شعر ساده و احساساتی، بیانی بود از گونهیی نوعشناسی سبکها که بر روی گردانی فریدریش شلگل از هلنیسم اولیهاش به سوی مدرنیسم اثر گذاشت. اما تقابل مورد نظر شیلر با تقابلی که شلگلها بدان اعتقاد داشتند یکسان نبود، و گواه این مدعا آنکه شکسپیر از نظر شیلر ساده است و به اعتقاد شلگل، رمانتیک.
شلگلها و متحدان بسیار نزدیکِ آنها به کاربرد دقیق این اصطلاحات بسیار توجه داشتند. اما اگر به تاریخ واژۀ «رمانتیک» از دیدگاهی وسیع و اروپایی نگاه کنیم، آنگاه متوجه میشویم که بسیاری از این کاربردها را باید بهتمامی نامتعارف بدانیم، چرا که هیچ تأثیری بر تاریخچۀ بعدی این اصطلاح نداشتهاند و حتا در مورد مؤثرترین و بانفوذترین بیانیۀ رمانتیسم که آگوست ویلهلم شلگل در درسنامههایی دربارۀ هنر و ادبیات دراماتیک (۱۱-۱۹۰۸) صورتبندی کرد نیز تعیینکننده نبودند، بیانیهیی که به حق «پیام رمانتیسم آلمانی به اروپا» نامیده شده است.
اصطلاحات رمانتیک و پیرو یا طرفدار رمانتیک (rekitnamoR) را به ظاهر نوالیس در ۹۹-۱۷۹۸ جعل کرد. اما از نظر نوالیس پیرو یا طرفدار رمانتیک کسی است که رمانس و قصههای جنوپری باب طبع خودش را مینویسد، و در این معنا رمانتیک مترادفی است برای هنر رمان۶ (namoR tsnuk ). قطعۀ معروف فریدریش شلگل در شمارۀ ۱۱۶ [مجلۀ ادبی] آتنائوم (mueanehtA ,8971) نیز که «شعر رمانتیک» را به «شعر جهانی مترقی» تعریف میکند، صفت رمانتیک را با این نوع داستان رمانتیک مربوط میسازد. اما بعدها در «گفتوگو دربارۀ شعر» (۱۸۰۰) این اصطلاح معنای انضمامی تاریخیاش را باز مییابد: شکسپیر بنیانگذار درام رمانتیک شناخته میشود و مضامین رمانتیک نیز در سروانتس و در شعر ایتالیایی یافت میگردد، «در عصر شهسواران، عشق و قصههای جن و پری، عصری که موضوع و لفظ رمانتیک از دلِ آن برخاست.» فریدریش شلگل در این هنگام، از آنجا که داستانهای ژان پل (naeJ luap) را به عنوان «تنها محصول رمانتیک عصری غیر رمانتیک» برمیگزیند، زمانۀ خود را رمانتیک نمیداند. او نیز این اصطلاح را به عنوان عنصر هر گونه شعر و شاعری به نحوی مبهم و اغراقآمیز به کار میبرد و ادعا میکند که کل شعر و شاعری باید رمانتیک باشد.
اما توصیفها و اظهارنظرهایی که هم در آلمان و هم در خارج از آلمان نفوذ و اعتبار داشتند، از آن برادر بزرگتر یعنی آگوست ویلهلم شلگل بود. او در درسنامههایی دربارۀ زیباشناسی که در ۱۷۹۸ در دانشگاه ینا (anej) ایراد شد، تقابل کلاسیک و رمانتیک را تصریح نمیکند، اما در بحث مفصل از انواع جدید، به طور ضمنی به آن اشاره میکند، انواعی که داستان رمانتیک را نیز شامل میگردد و در «شاهکار کامل هنر عالی رمانتیک»، مانند دن کیشوت، درام رمانتیک شکسپیر، کالدرون و گوته، و نیز شعر عامیانۀ رمانسهای هسپانیهیی و تصنیفهای اسکاتلندی به اوج میرسد.
شلگل در درسنامههای برلین که در فاصلۀ سالهای ۴-۱۸۰۱ ایراد کرد (این درسنامهها تا ۱۸۸۴ منتشر نشدند) تقابل بین کلاسیک و رمانتیک را به صورت تقابل بین شعر عهد باستان و شعر نوین مطرح ساخت و رمانتیک را با دیدگاه مترقی و مسیحی مرتبط دانست. او طرح نگارشِ یک تاریخ ادبیاتِ رمانتیک را آماده کرد که با بحثی از اساطیر قرون وسطا آغاز میشد و با مروری بر شعر ایتالیایی مربوط به دورانی که امروزه رنسانس مینامیم به پایان میرسید. او دانته، پترارک و بوکاچیو را بنیانگذاران ادبیات نوین رمانتیک نامید، هرچند میدانست که آنها عهد باستان را میستودند. اما او استدلال کرد که فُرم و بیانِ آنها کلاً غیر کلاسیک بود. آنان مشتاق حفظ فُرمهای عهد باستان در ساخت و ترکیب آثارِ خود نبودند. اصطلاح «رمانتیک» اشعار قهرمانی آلمانی نظیر نیبلونگن (negnulebiN) و مجموعههایی چون حلقۀ آرتور و رمانسهای شارلمانی و همچنین ادبیات هسپانیهیی از ال سید گرفته تا دن کیشوت را در بر میگرفت. درسنامهها مورد استقبال قرار گرفت و این برداشتها به آثار و نوشتههای دیگران نیز راه یافت، از جمله در درسنامههای منتشر نشدۀ شلینگ دربارۀ فلسفۀ هنر (۳-۱۸۰۲).
شلینگ نسخۀ دستنویس درسنامههای برلین شلگل را خوانده بود. در مقدمات زیباشناسی (۱۸۰۴) اثر ژان پل و در نظام نظریۀ هنر(۱۸۰۵) نوشتۀ فریدریش آست، تقابل پیشگفته را مییابیم. آست در ۱۷۹۸ در ینا شنوندۀ درسنامههای آگوست ویلیهم شلگل بود. نسخۀ رونوشتِ بسیار ناقصی که آست از روی درسنامهها نوشته بود، در ۱۹۱۱ منتشر شد. اما مهمترین صورتبندی مطلب در درسنامههایی بود که آگوست ویلهلم شلگل در [دانشگاه] وین در فاصلۀ سالهای ۹-۱۸۰۸ ایراد کرده بود و در سالهای ۱۱-۱۸۰۹ به چاپ رسیده بود. در این درسنامهها ادبیات عهد باستان و ادبیات نو ـ کلاسیسیسم (به ویژه فرانسوی) با درام رمانتیک شکسپیر و کالدرون در تقابل آشکار قرار گرفته است، [یعنی] شعر کمال (yrteop fo noitcefrep) در برابر شعر تمنای بیکران .(yrteop fo etinifni erised)
فهمیدن اینکه چهگونه این کاربرد نوع شناختی و تاریخی در تعریف جنبش ادبیات معاصر پذیرفته میشود آسان است؛ زیرا تردیدی نیست که در آن زمان برادران شلگل بهشدت ضد کلاسیسیست بودند و میکوشیدند تا با توسل به الگوها و سرمشقهای سنتی، آن نوع ادبیاتی که خود رمانتیک مینامیدند آرای خویش را توجیه کنند.
اما این فرایند به طرز عجیبی آهسته و مردد بود. تعریف ادبیات معاصر به عنوان رمانتیک ظاهراً فقط مرهون تلاشهای دشمنان گروه هایدلبرگ بود که امروزه بنا به عادت، آن را دومین مکتب رمانتیک مینامیم. یوهان هاینریش فوس (ssoV.H.J) به سبب دیدگاه ارتجاعی کاتولیکی این گروه به آنان تاخت و در ۱۸۰۸، هجوی منتشر کرد به نام سالنامۀ زنگ زنگوله (hcanamlalegnilkgnilK) با عنوان فرعی: یک کتاب جیبی برای نویسندۀ رمانتیک تمامعیار و موسیقیدان تازهکار. مجلۀ «گوشهنشین» (tfirhcstieZ ruf reldeisnie) ارگان آرنیم (minra) و برنتانو (onatnerB) این اصطلاح (رمانتیک) را بهسرعت پذیرفت. گویا مجلۀ «علم و هنر» ( tfirhcstieZ ruf tfahcsnessiw dnu tsnuk) (1808) نخستین نشریهیی بود که شایستهگی هنرمند رمانتیک ما (eresnU rekitnamor) را ستود. نخستین گزارش تاریخی از گروه ادبی جدید به اصطلاح رمانتیک را میتوان در مجلد یازدهم (۱۸۱۹) از تاریخ گرانسنگ بورتوک یافت، که در آن گروه ینا و مجلۀ برنتانو همراه با هم بررسی میشوند.
نشریۀ «مکتب رمانتیک» (ehcsitnamoR eluhcs) هاینه که مدتها پس از این مجلات منتشر شد (۱۸۳۳)، همکارانی چون فوکه (euquof)، اولاند(dnalhu)، ورنر(renrew) و هوفمان (nnamffoh.a.t.e) داشت.
اثر مرجع ردولف هایم (flodur myah) به نام مکتب رمانتیک (eid ehcsitnamor eluhcs) (1870) به نخستین گروه ینا یعنی برادران شلگل، نوالیس و تیک (kceit) محدود میشود. بدین سان در تاریخ ادبی آلمان، از معنی اصلی و وسیع تاریخیِ این اصطلاح غفلت شده است و اصطلاح رمانتیک برای اشاره به گروهی از نویسندهگان به کار میرود که خود آنان عنوان نویسندۀ رمانتیک را قبول نداشتند.
اما معنی وسیعِ این اصطلاح به صورتی که آگوست ویلهلم شلگل به کار برد، در خارج از آلمان و در تمامی جهات گسترش یافت.
در دنیای لاتینی و در انگلستان درست مانند امریکا، نقش میانجیگرانۀ مادام دو استال تعیینکننده بود. اما در مورد فرانسه میتوان نشان داد که دیگران بر او تقدم داشتهاند، البته با تأثیر و نفوذی به مراتب کمتر. ظاهراً استفادۀ وارتون از این اصطلاح در فرانسه چندان باب نبود، هرچند که واژۀ رمانتیک در نوشتۀ شاتوبریان به نام رساله دربارۀ انقلابها که در انگلستان به رشتۀ تحریر درآمد، به چشم میخورد. در این اثر واژۀ رمانتیک با گوتیک و تودسک (euqsedut) قرین شد و با املای انگلیسی نوشته شد. اما به استثنای این آثار و نشانهای کوچک و کم اهمیت، این واژه تا زمانی که نفوذ زبان آلمانی مستقیماً لمس نشد، در یک زمینۀ ادبی به کار نرفت. این واژه در نامهیی از یک مهاجر فرانسوی در آلمان (و یکی از نخستین مفسران کانت) به نام شارل ویلر(selrahc srelliv) به کار رفت که در سال ۱۸۱۰ در مجلۀ دائرهالمعارفی (nisagam euqidepolcycne) منتشر گردید. در این نامه از دانته و شکسپیر به عنوان «حامی رمانتیک» یاد شده و از فرقۀ روحانی تازهتأسیس در آلمان ستایش شده، چرا که از «رمانتیک» طرفداری میکند. به مقالۀ ویلر چندان توجهی نشد؛ چنانکه ترجمۀ فیلیپ- آلبر استاپفر (refpats) از تاریخ ادبیات هسپانیهیی بوتروک نیز علاقهیی برنیانگیخت، هرچند که گیزوی (toziug) جوان به نقد و بررسی آن پرداخت. ۱۸۱۳ سالِ سرنوشت بود: در این سال کتاب دربارۀ ادبیات اروپای میانه اثر سیسموندی (idnomsis) در ماههای می و جون به چاپ رسید. در اکتوبر ۱۸۱۳ رسالۀ دربارۀ آلمان مادام دواستال، گو اینکه در ۱۸۱۰ آمادۀ چاپ بود، بالاخره در لندن به چاپ رسید. در دسمبر ۱۸۱۳ درسهایی دربارۀ ادبیات دراماتیک اثر اگوست ویلهم شلگل به ترجمۀ مادام نکر دو سوسور (emadam rekcen ed erussuas)، دختر عموی مادام دواستال، از چاپ بیرون آمد. از همه مهمتر آنکه دربارۀ آلمان در پاریس در می ۱۸۱۴ به چاپ دوم رسید. تمام این آثار از یک جا سرچشمه میگرفتند، یعنی از منطقهیی در نزدیکی ژنیو به نام کوپه (teppoc) که قصر مادام دواستال در آنجا بود. و تا آنجا که به مفهوم «رمانتیک» مربوط میشود، سیسموندی و بوتروک و مادام دواستال بیاندازه به شلگل وابسته بودند.
شرح و تفسیر [تقابل] کلاسیک ـ رمانتیک که در فصل یازدهم دربارۀ آلمان آمده، بهوضوح از آرای شلگل سرچشمه میگیرد. در این فصل، مفهوم کلاسیک با هنرهای تجسمی و مجسمهسازی و مفهوم رمانتیک با تلون و بداعت همردیف شده، درام یونانی که محور آن وقایع است، در برابر درام مدرن قرار گرفته که عمدتا به شخصیتپردازی میپردازد، شعر سرنوشت (بشری) از شعر مشیت (الهی) و شعر کمال از شعر پیشرفت متمایز گشته است. سیسموندی شخصاً شلگل را دوست نداشت و از بسیاری از آرای «ارتجاعی» او در شگفت بود. احتمالاً او در جزییات کارش بیشتر از بوتروک بهره برده است تا از شلگل، اما این دیدگاه او که ادبیات رمانس در ذات و روحِ خود رمانتیک است و اینکه فُرمهای ادبیات فرانسه استثنایی در این میان است در اساس از شلگل مایه میگیرد، درست مثل توصیفِ او از تقابل بین درام هسپانیهیی و ایتالیایی.
Comments are closed.