گزارشگر:یک شنبه 17 جدی 1396 - ۱۶ جدی ۱۳۹۶
عصبیتِ قومی، سیاستِ قومی و در کُل، نفاقِ قومی در افغانستان شاید عمری به پهنای تاریخِ دو و نیم سدۀ اخیرِ این کشور داشته باشد؛ اما این روزها و آنهم در سدۀ بیستویکم ـ درحالیکه آهنگِ جهانوطنیشدن بهشدت نواخته شده ـ نفاقِ قومی دردناکتر از دیروز بر آسمانِ این سرزمین سایه افکنده است. آنچه در این فضایِ نفسگیر اندکی امیدبخش مینماید این است که: به موازاتِ این عصبیتها و تعصبات که همه از نفاقِ قومی حکایت میکنند، اشخاص و افرادی هم وجود دارند که رسالتمندانه علایقِ ملی را در برابرِ عصبیتهای قومی و وفاقِ ملی را در برابر نفاق قومی، به اجتماع و سیاست پیشنهاد میکنند.
با این حساب، میتوان گفت دو خط فکری، سیاسی و اجتماعی در جامعۀ افغانستان در برابرِ هم شکل گرفتهاند؛ یکی بر طبلِ برتریجویی و انحصارطلبی میکوبد و نقاط افتراق را پُررنگ میسازد و دیگری نوای وحدت و همدلی را میسراید و بر اشتراکاتِ فراوان پای میفشارد. آنچه این دو خط را از هم جدا میسازد، فقط آرمانها و مقاصدشان نیست، بل این موضوع نیز است که خط نفاقِ قومی از داخلِ حکومت مایه میگیرد و با توطیه و دسیسه قصد انتشار به بیرون و آلوده ساختنِ تمام لایههای اجتماع را دارد؛ اما خط وفاقِ ملی از بیرون حکومت سرچشمه گرفته و با منطق و استدلال میکوشد بساط نفاق را جمع کند و بهجایش آیینِ دوستی و همبستهگیِ ملی و اجتماعی را پی بریزد.
در گذشتههای دورتر در افغانستان، شکافها و تضادهای قومی و اجتماعی از جهل و باورهای خُرافی مایه میگرفت و حکومتهای پادشاهی و سنتی هم فقط به منظور تحکیمِ قدرت از آن بهرههایی میجست، اما بهتدریج سیاستمدارانِ قومگرا و افراطییی ظهور کردند که خواستند این عصبیتها را تیوریزه و نهادینه بسازند. امروز در حکومتِ آقای غنی ـ که متأسفانه نامِ مبارک «وحدت ملی» را نیز با خود حمل میکند ـ ما شاهدِ اوجِ این عصبیتها در قالب «نفاق ملی» هستیم.
این روزها در هیاهویِ همۀ روالهای اداری و حکومتی، در محافلِ عوام و خواص، در صفحاتِ شبکههای اجتماعی و رسانههای همهگانی، در کوچه و خیابان و حتا در تکسی و مغازه، ما شاهد بحثها و جدالهای قومییی هستیم که سرمنشایِ همۀ آنها قومگراییِ سکاندارانِ سیاستِ کشور است؛ کسانی که به سیاست و مدیریتِ جامعه از دریچۀ تنگ و کبودِ قومیت نگاه کردهاند و جامعۀ افغانستان را نیز تاریک و کدر ساختهاند.
حاشیه نباید رفت؛ سکاندار اصلیِ سیاست در سالهای اخیر، همواره ارگ ریاستجمهوری بوده است؛ این نهاد که میبایست آیینهدارِ آمال و آرزوها و مصالحِ تمام اقشار جامعه میبود، در سایۀ مغز متفکرِ آقای غنی به کانونِ مهندسیهای سیاسی، قومی و اجتماعییی تبدیل شده که جامعۀ چندقومیِ ما را به آستانۀ انفجار نزدیک کرده است. سیاستِ دسیسه، حذف و انحصار، سه سال است که تکتیکِ اساسیِ این نهاد شده و جامعه را در واکنش به این اقدامات، دچار انقطاب و ازهمگسیختهگی ساخته است.
در این میان اما صداهای گرم و رسایی نیز با کلیدواژۀ «وفاق ملی» بلند شده است که تمام همّّوغمش جاگزینسازی وفاق به جای نفاق و علایقِ ملی به جای تعصباتِ قومی است و میخواهد افغانستان را از گردابی که در مسیرِ آن قرار گرفته، به ساحل نجات رهنمون سازد. منادیانِ وفاق ملی میگویند باید نگاهی عمیقتر به افغانستانِ چندقومی انداخت و در این نگاه، مصالحِ بزرگتر و ارزشهای مشترک و انسانیتر را تشخیص باید کرد.
منادیان و برنامهسازانِ وفاق ملی میگویند که در هیاهوهای سیاسیِ این روزهای افغانستان، مسالۀ بسیار بزرگ و حیاتییی که سرنوشتِ جمعیِ همۀ ساکنانِ این کشور به آن گره خورده، به فراموشی رفته است و آن اینکه: در نبود وفاق ملی و همبستهگی اجتماعی، ویرانی و بازگشت به نقطۀ صفر و تکرار مکررِ تاریخ، سرنوشتِ محتومِ همۀمان است.
«وفاق ملی» که اکنون به همتِ نخبهگانِ ملی و مردمییی همانند احمدولی مسعود به یک آدرس معتبر تبدیل شده، ضمن آنکه از رییسِ حکومتِ موجود میخواهد که از برنامههای حذفگرایانه و انحصارطلبانه انصراف دهد، از مردم افغانستان و همۀ عقلایِ سیاسی و اجتماعی دعوت میکند که در این مسیر با یکدیگر همگام و همراه شوند. بدون شک جامعۀ جهانی نیز مسوولیت دارد که از صدای مدنی و ثباتآورِ وفاق ملی حمایت کند و حکومتِ کنونی را به جبرانِ خطاهای عمدی و اصلاحاتِ اساسی سوق دهد.
Comments are closed.