احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:21 اسد 1393 - ۲۰ اسد ۱۳۹۳
بخش دوم
نویسنده: رنه ولک
برگردان: امیرحسین رنجبر
این سه کتاب، یعنی کتاب سیسموندی و کتاب مادام دواستال و کتاب شلگل، با حدت و شدتِ هرچه تمامتر در فرانسه نقد و بررسی شدند و مورد بحث قرار گرفتند. ام.ادموند اگلی (dnomde.m ilgge) یک جلد کامل در حدود پنجصد صفحه از این مجادلات را جمعآوری کرده است که تنها سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۱۶ را در بر میگیرد. واکنش در برابر سیسموندی فاضل، ظریف و معتدل بود، در برابر شلگل خارجی، خشن و در برابر مادام دواستال آمیزهیی از هر دو که اغلب با بهت و حیرت همراه بود. دشمنان در همۀ این مجادلات رمانتیکها نامیده میشدند، اما به غیر از این سه کتاب معلوم نیست که مقصود از متون جدید کدام است. وقتی بنژامن کنستان، داستان آدولت (۱۸۱۶) را منتشر کرد، به نام طرفدار و مدافع ژانر رمانتیک مورد حمله قرار گرفت. ملودرام نیز به صورتی تحقیرآمیز به همین نام خوانده شد و درام آلمانی را با آن یکی انگاشتند.
اما تا سال ۱۸۱۶ هیچ فرانسوییی وجود نداشت که خود را رمانتیک بنامد و اصطلاح رمانتیسم نیز در فرانسه ناشناس بود. تاریخ آن همچنان مبهم است: در نامهیی از کلمنس برنتانو (scnemelc onatnerb) به آخیم فون آرنیم (mihca nov minra) به تاریخ ۱۸۰۳ اصطلاح رمانتیسم به عنوان مترادفی برای قافیهپردازی بد و غزلسرایی بیمحتوا به کار میرود، اما به گفتۀ او این فرم آیندهیی در آلمان ندارد. در ۱۸۰۴ سنانکور (ruocnaneS) به رمانتیسم از چشماندازهای آلب اشاره میکند و بدین ترتیب آن را به صورت اسم و مطابق با کاربرد «رمانتیک» به معنای «جالب و بدیع» به کار میبرد. اما در زمینههای ادبی به نظر نمیرسد این واژه تا پیش از ۱۸۱۶ به کار رفته باشد و پس از آن نیز به شکلی مبهم و از روی شوخی و مزاح به کار میرود. نامهیی در مجلۀ lennoitutitsnoc وجود دارد که به احتمال مردی مقیم مرز سویس و در همسایهگی قصر مادام دواستال آن را نوشته است و از اشتیاق همسرش به «رمانتیک» شکایت میکند و از شاعری حرف میزند که ژانر تودسک را ترویج میکند و برای آنها قطعاتی از رمانتیسم، رمز و رازهای ناب بوسۀ همدلی ابتدایی و طنین اندوهبارِ زنگها را خوانده است.
کمی بعد در میلان، استاندال که درسنامههای شلگل را بیدرنگ پس از انتشار ترجمۀ فرانسۀ آنها خوانده بود، شکایت کرد که در فرانسه، آنان به شلگل میتازند و فکر میکنند که رمانتیسم را شکست دادهاند. گویا استاندال اولین فرانسوی بوده که خود را رمانتیک اعلام کرده است: «من رمانتیک دوآتشه هستم، یعنی در مقابل راسین طرفدار شکسپیر هستم و در مقابل بوالو (uaeliob) طرفدار لرد بایرون.»
اما در سال ۱۸۱۸ بود که استاندال هواخواهیِ خود را از جنبش رمانتیک ایتالیایی اعلام کرد. نظر به این که ایتالیا نخستین کشور لاتینی صاحبِ یک جنبش رمانتیک بود که خود را رمانتیک نامید، با شأن و اعتبارِ تمام وارد تاریخِ این اصطلاح شد. در آنجا نیز بحث و مجادله به تقلید از دربارۀ آلمانِ مادام دواستال که در اوایل ۱۸۱۴ ترجمه شد، درگرفته بود. ترجمۀ ایتالیایی [رساله] بهشدت ضد رمانتیک اچ جای (yaj.H) به نام مباحثاتی دربارۀ نوع رمانتیک در ادبیات که در ۱۸۱۴ به چاپ رسید، بیدرنگ منتشر شد. مقالۀ مادام دواستال دربارۀ ضرورت ترجمه از متون آلمانی و انگلیسسی [«در باب آیین و فایدهء ترجمه»]، پشتیبانی لودویکو دی برمه (acivodol id emerB) را برانگیخت، اما او به کل این ماجرا به عنوان یک مسالۀ فرانسوی اشاره میکند و دربارۀ «رمانتیک» چنان میاندیشد که در حقیقت برای هردر و حتا وارتون فهمیدنی بود. او در دفاع از ترکیب منظومۀ اورلاندی خشمگین (odnalro (osoiruf اثر آریوستو، احتجاجات گراوینا (annivarg) را نقل میکند و متوجه میشود که همین معیار در عالم تراژدی نیز در خصوص رمانتیک جنوبی، شکسپیر و شیلر به کار بردنی است. رسالۀ جووانی برکت (innavoig (tehcreb به نام arettel airesimes id omotosirg را به همراه ترجمههایی که از تصنیفهای بوگر (regrub) در آن درج شده، معمولاً بیانیۀ جنبش رمانتیک ایتالیا میدانند؛ اما برکت از این نام استفاده نمیکند و از جنبش رمانتیک ایتالیا نیز سخن به میان نمیآورد. تاسو یکی از شعرایی است که رمانتیک نامیده میشود، و برکت نیز آن تقابل معروف میان شعر کلاسیک و شعر رمانتیک را پیش میکشد و [از آن] به مثابۀ تقابل میان شعر مرده و شعر زنده سخن میگوید. آثار او نمونهیی پیشرس از ماهیت سیاسی و «معاصر» جنبش رمانتیک ایتالیا است. در سال ۱۸۱۷، جووانی گراردینی (innavoig inidrarehg) درسنامههای شلگل را ترجمه کرد، اما فوران مقالات و رسالهها ـ که نبردی تمامعیار بود ـ هنگامی شروع شد که رسالهنویسان ضد رمانتیک اصطلاح رمانتیسیسم (omsicitnamor) را در ۱۸۱۸ برای اولینبار بهکار بردند.
ضد رمانتیکهایی از قبیل فرانچسکو پتزی (ocsecnarf izzep)، کامیلو پیچیارلی (ollimac illeraicip) و کنته فالتی دی بارولو (etnoc ittellaf id olorab ) در کتاب دربارۀ سبک رمانتیک بین نوع رمانتیک و رمانتیسیسم تمایز قایل شدند. برکت در توضیحات کنایهآمیز خود اظهار میکند که این تمایز را نمیفهمد. ارمس ویسکونتی (semre itnocsiv) در مقالات با نظم و نسقی که کمی بعد دربارۀ این اصطلاح نوشت، فقط رمانتیسم (omsitnamor) را به کار برد. اما چنین به نظر میرسد که «رمانتیسیسم» دیگر تا ۱۸۱۹ خوب جاب افتاده است، یعنی هنگامی که دی.ام.دلا (alled.m.D) آن را در ترجمۀ خود از عنوان فصل سیزدهم رسالۀ سیسموندی به نام ادبیات جنوب به کار برد (تعریف حقیقی رمانتیسیسم). البته در متن اصلی فرانسوی هیچ نشانی از این اصطلاح دیده نمیشود. استاندال که اصطلاح رمانتیسم را به کار برده بود و به استفاده از این اصطلاح ادامه میداد، اینک آشکارا تحت تأثیر اصطلاح ایتالیایی موقتاً به رمانتیسیسم پیوسته بود.
اما به نظر میرسد که در این اثنا رمانتیسم در فرانسه عمومی شده باشد. فرانسوا مینیه (siocnarf tengim) این اصطلاح را در ۱۸۲۲ به کار برد، ویلمن (niamelliv) و لاکرتل (elletercal) در سالهای بعد. هنگامی که مدیر آکادمی فرانسوی، لویی اس.اوگه (siuol regua.s) در ۲۴ آپریل ۱۸۲۶ در یک جلسۀ رسمی آکادمی، باب سلسلهمباحثات دربارۀ رمانتیسم را باز کرد، مباحثاتی که بدعت تازه را محکوم میکردند، انتشار و پذیرش این اصطلاح نیز تضمین گردید. استاندال در چاپ دوم راسین و شکسپیر(۱۸۲۵)، شکل آغازین رمانتیسیسمِ خود را به نفع رمانتیسمِ جدید رها کرد. در فرانسه نیز چون ایتالیا، این اصطلاح اساساً نوع شناختی و تاریخی که مادام دواستال معرفی کرده بود، شعار جنگی گروهی از نویسندهگان شد که آن را برچسب مناسبی برای توضیح مخالفتشان با آرمانهای نوـ کلاسیسیسم یافتند. جنبش رمانتیک فرانسوی با نمایشنامۀ ارنانی (۱۸۳۰) ویکتورهوگو و نیز با مقدمهیی که او بر کرامول (۱۸۲۷) نوشت، تحت همین نام پا گرفت.
در هسپانیه نیز اصطلاحات «کلاسیک» و «رمانتیک» خیلی زود در روزنامهها پدیدار شدند (۱۸۱۸) و در این باره از شلگل نیز یک بار نامی به میان آمد. اما ظاهرا یک ایتالیایی تبعیدی به نام لوئیجی مونتگیا (igiul aiggetnom) که در ۱۸۲۱ به هسپانیه آمده بود، نخستین کسی بود که دربارۀ رمانتیسیسم در نشریۀ aeporue با مهارت و استادی قلم زد و کمی بعد لوپز سولر (zepol relos) در همان جا ستیز بین رمانتیکها و کلاسیکها را تحلیل کرد. آن گروه از نویسندهگان هسپانیهیی که خود را رمانتیک مینامیدند، تازه در حدود ۱۸۳۸ به پیروزی رسیدند، ولی آنان نیز به عنوان یک «مکتب» منسجم خیلی زود از هم پاشیدند.
در میان شعرای پرتگال، آلمیداگارت (adiemla tterrag) نخستین کسی بود که در شعر خود به نام کاموئیس (seomac) که در ۱۸۲۳ در زمان تبعید در لوآور فرانسه سرود، به رمانتیکهای ما (son socitnamor) اشاره میکند.
کشورهای اسلاو نیز به عنوان کشورهایی با زبانهای رمانس در حدود همین ایام پذیرای این اصطلاح شدند. در بوهمیا رمانتیک، به صورت صفت دربارۀ شعر، خیلی زود (۱۸۰۵) پدیدار شد؛ اسم رمانتیسیسم در ۱۸۱۹، اسم رمانتیک که برگرفته از شکل آلمانی واژه بود در ۱۸۲۰ و رمانتیک (به معنای رمانتیسیست) تازه در .۱۸۳۵ اما در آنجا هرگز یک مکتب رمانتیک منظم وجود نداشت.
در لهستان، کازیمبر برودزینسکی (rimisac iksnizdorb) در سال ۱۸۱۸ رسالهیی نوشت دربارۀ کلاسیسیسم و رمانتیسیسم. میکیویچ (zciweikcim) بر تصنیفها و رمانسهای خود (۱۸۲۲) مقدمۀ بلندی نوشت که در آن تقابلِ کلاسیک و رمانتیک را با اشاره به شلگل، بوتروک و ابرهارد(drahrebe) نویسندۀ یکی از صدها کتاب آلمانی دربارۀ زیباشناسی، توضیح داد. آن مجموعه حاوی شعری به نام «رمانتیچنوژ» و ترانهیی بر اساس مضمون شعر لنوره (eronel) اثر بورگر بود.
در روسیه در سال ۱۸۲۱، پوشکین از زندانی اهل قفقازِ خود به عنوان یک «شعر رمانتیک» سخن گفت، و شاهزاده ویازمسکی (yksmezayv) که یک سال بعد به نقد و بررسی این شعر پرداخت، ظاهراً اولین کسی بودکه تقابل بین شعر جدید رمانتیک و شعری را که هنوز پایبند قواعد است، مطرح ساخت.
شرح تاریخچۀ رمانتیسیسم انگلیسی، یعنی غریبترین شکل بسط و گسترشِ این اصطلاح را در آخر گذاشتهایم. بعد از وارتون، در انگلستان مجموعهیی از مطالعاتِ فشرده دربارۀ رمانسهای قرون وسطایی و نیز دربارۀ «ادبیات داستانی رمانتیک» آغاز شده بود، اما هنوز هیچ نشانهیی از تقابل «کلاسیک» و «رمانتیک» وجود نداشت، و هیچکس هم نمیدانست که میتوان ادبیات جدید ملهم از ترانههای غنایی وردزورث و کولریج را «رمانتیک» نامید.
والتر اسکات در نسخهیی از اثر خود آقای تریسترام (ris martsirt) که در ۱۸۰۴ در ادینبرو منتشر شد، متنِ خود را «نخستین رمانس کلاسیک انگلیسی» مینامد. رسالهیی از جان فاستر ( nhoj retsof) به نام «دربارۀ کاربرد صفت رمانتیک» صرفاً یک بحث پیش پا افتاده است در بارۀ رابطۀ تخیل و حکم و به جز به رمانسهای پهلوانی هیچ اشارهیی به یک کاربرد ادبی ندارد. تمایز کلاسیک – رمانتیک برای نخستین بار در درسنامههای کولریج که در۱۸۱۱ ایراد شده بود، ظاهر میگردد و از آنجا که این تمایز ارتباط لفظی تنگاتنگی با عبارتپردازی شلگل دارد و بدینسان با تمایز ارگانیک – مکانیک و بدیع – تجسمی در هم میآمیزد، این درسنامهها به وضوح از شلگل مایه میگیرند. اما این درسنامهها در آن زمان منتشر نشدند و در نتیجه تنها کسی که این تمایز را در انگلستان رواج داد، مادام دواستال بود که شلگل و سیسموندی را به انگلیسیها شناساند. دربارۀ آلمان به زبان فرانسوی برای اولین بار در لندن انتشار یافت و تقریباً همزمان ترجمۀ انگلیسی آن نیز منتشر شد. سر جیمز مک اینتاش (ris semaj hsotnikcam) و ویلیام تیلر آو نارویچ (mailliw rolyat fo hciwron) در دو مقالۀ انتقادی تمایز بین کلاسیک و رمانتیک را دوباره مطرح ساختند و تیلر از شلگل و از دین مادام دواستال به شلگل یاد کرد.
در سال ۱۸۱۴ در انگلستان شلگل همراه مادام دواستال بود. در ylretrauq weiver دربارۀ ترجمۀ فرانسوی درسنامههای شلگل، نقد و بررسی مطلوبی ارایه شد. و در سال ۱۸۱۵ جان بلک (nhoj kcalb)، یک روزنامهنگار اهل ادینبرو، ترجمۀ انگلیسی خود را انتشار داد. این ترجمه نیز با استقبال بسیار زیادی مواجه شد. بعضی مقالات انتقادی، تمایز شلگل را به تفصیل مطرح کردند؛ برای مثال، مقالۀ انتقادی هزلیت (ttilzah) در hgrubnide weiver به تاریخ فبروری.۱۸۱۶ هزلیت تمایز شلگل و دیدگاههای او را در باب جنبههای مختلف شکسپیر نقل کرد و به کار برد. همین کار را ناتان دریک (nahtan ekard) در اثر خود به نام شکسپیر (۱۸۱۷) انجام داد. والتر اسکات نیز در رسالۀ دربارۀ درام (۱۸۱۹) و در مجلۀ ادبی اولیر (۱۸۲۰) که حاوی ترجمۀ مقالۀ قدیمی شلگل دربارۀ رمئو و جولیت است، به همین کار پرداخت. این عقیدۀ متداول که تمایز کلاسیک ـ رمانتیک در انگلستان چندان شناخته شده نبود، ظاهراً آنقدرها درست نیست. شاهد دیگری نیز بر این مدعا وجود دارد و آن مقالۀ هربرت وایزینگر (trebreh regnisiew) است به نام «برخورد انگلیسی با مسالۀ کلاسیک ـ رمانتیک» در.nredom egaugnal ylretrauq بحث از این تمایز در رسالۀ دربارۀ شعر (۱۸۱۹) توماس کمبل (samoht llebpmac) به میان آمد، هرچند که کمبل دفاع شلگل از بینظمیهای شکسپیر را «برای ذایقۀ خود بیش از حد رمانتیک» مییابد. در نومیکا (acimong) و سیلوان آواره (navlys rerednaw) به قلم اجرتون برایجز(notregde (segdyrb از شعر رمانتیک قرون وسطایی و انتقادات آن در [آثار] تاسو و آریوستو در تقابل با شعر کلاسیک انتزاعی قرن هجدهم ستایش بسیار میشود. ما کاربردهای بسیار اندکی از این اصطلاحات را در آن زمان مییابیم: ساموئل سینگر (leumas regnis) در مقدمهیی که بر قهرمان و لیندر oreh dna rednael)، لندن،۱۸۲۱) اثر کریستوفر مالرو نوشت، میگوید که «موزائوس (sueasum) کلاسیکتر است، هانت (tnuh) رمانتیکتر.» او از اغراقهای مارلو که ممکن بود موجب خندۀ منتقدان فرانسوی شود، دفاع میکند: «اما اینجا در انگلستان، سلطنت منتقدان فرانسوی به پایان رسیده است و به لطف منتقدان آلمانی، و در رأس آنها برادران شلگل، رفتهرفته در میان ما روش فلسفی صحیحتری برای قضاوت رواج مییابد.»
Comments are closed.