احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سید احسان راستگو/ 5 سنبله 1393 - ۰۴ سنبله ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی
دوجانبهگرایی یک نمونۀ بارز دارد و همان کلمۀ جاسوسی است. بهترین نمونۀ دیگر آن، «سخنچین بدبخت هیزمکش است» میباشد. یک نمونۀ دیگر آن، آوردنِ هوو بر سر زن است.
اشخاصی هستند که در دو گروه، خود را نفوذ میدهند. حال این نفوذ ممکن است به نفع یکی از طرفین یا به نفع طرفِ سوم باشد. اما این در اصل، خیانت به هر دو گروه میباشد.
هستند کسانی که برای بههم زدن بین دیگران سخنچینی میکنند و حقایقِ نادرستی را بین آنها پراکنده میکنند و با این سخنچینی، در حق این اشخاص و گروهها خیانت میکنند. هرچند که ممکن است شخص هیچ سود و بهرهیی برای هیچ طرفی به حاصل نیاورد و حتا برای خودش.
اشخاصی هم هستند که بر سر زن اول خود، زن دوم میگیرند، آنهم بدون رضایت و مشورتِ زن اول، و این خود خیانت در حق زن اول است.
مثالهای زیادی از این قبیل وجود دارد که بیان آنها دیگر ضروری نیست.
محرک ایجاد خیانت:
اکنون که با چند نوع از خیانت آشنا شدید، به محرک ایجاد خیانت میپردازیم. در ابتدا خواستم موضوع را به عوامل ایجاد خیانت بیان کنم، اما به دلیلی که خواهید خواند، آن را به محرک ایجاد خیانت تبدیل کردم:
اگر دقت کرده باشید، ابلیس در اثر برتری آدم و هوا نسبت به مقام خودش، سبب نافرمانی شد. در این چندین نکته وجود دارد. «برتری» منجر به «حسادت» و در آخر منجر به «نافرمانی» شد. پس میتوان گفت که برتری و حسادت و نافرمانی، سه عاملی هستند که سبب ایجاد خیانت میشوند. اما وقتی درست فکر کنیم، متوجه میشویم که برتری یک امر بدیهی است و در اصل خود سبب ایجاد خیانت نمیشود، بلکه آن حسی را که در دیگری بهوجود میآورد، آن حس سبب ایجاد خیانت میشود. یعنی حسادت و نافرمانی ناشی از برتری، سبب ایجاد خیانت میشود.
پس میتوان گفت که برتری، محرک خیانت است نه عامل ایجاد خیانت؛ چرا که برتری محرک وفاداری و عشق و خلوص و … هم میشود و آنچه سبب خیانت میشود، حس حسادت و نافرمانی است.
برتری نه تنها سبب ایجاد حس حسادت و نافرمانی میشود، بلکه حسهای دیگری هم مانند: برخوردن غرور و شخصیت، حقارت، کماهمیتی و … را هم خلق میکند که هر کدام از این احساسات به نوبۀ خود سبب ایجاد خیانت در دیگری میشود.
خود برتری نه تنها در حوزۀ مقام، بلکه در حوزۀ علم و دانش و رنگ و عمل و زیبایی و … نقش بسیار موثری دارد. و میتوان گفت که برتری در همۀ این زمینهها، سبب تحریک حسادت و نافرمانی و کماهمیتی و حقارت و شکستِ غرور و شخصیت و … میشود که هر کدام باز به نوبۀ خود سبب ایجاد خیانت به دیگران میشود.
وقتی شخصی از هوش و ذکاوت شخص دیگری، حس حسادت و کماهمیتی و شکستِ غرور و حقارت پیدا میکند، سبب جوشش نیرویی در شخص میشود که به آن شخص صدمه بزند و یا از راههایی سعی در از بین بردنِ چنین خصلتی در شخص کند و این همان خیانت است به آن شخص.
یا فرض کنید شخصی از زیباییِ خارقالعادهیی برخوردار است. برتری زیباییِ این شخص نسبت به دیگری، سبب تحریک شخصِ دیگر میشود و از هر راهی سعی در از بین بردن زیباییِ آن شخص میکند.
ترور و تروریست، احتکار، عدم آگاهی و اطلاعرسانی و دوجانبهگرایی، همه و همه ناشی از احساساتی است که برتریجویی منجر به آنها میشود. احساساتی مانند حسادت، کینه، جهالت، ورشکستهگی، عقبماندهگی، سلطهگری و … .
و مثالهای دیگری که میتوان برای موضوعِ مورد نظر بیان کرد و شاید تومار شوند. هدف این است که فهمانده شود برتری، اصلیترین محرکی است که منجر به احساساتی میشود که سبب تولید خیانت میشوند.
عوامل رفع خیانت:
میدانیم که محرک قوی ایجاد خیانت، احساساتی است که ناشی از برتری است. پس میتوان گفت که رفع خیانت در کنترل احساسات، ناشی از برتری است و سوق دادنِ این احساسات به احساسات برتر و عالی است؛ یعنی وقتی احساس شخصی از برتری زیباییِ شخص دیگری منجر به حسادت شود، این حسادت کنترل شود و تبدیل به خصلت خوب شود. یا وقتی شخصی از برتری علمِ شخصی دچار حس حسادت میشود، جلوی این حس گرفته و آن را تبدیل به حس خوبی کرد. این حسِ خوب زمانی رخ میدهد که شخص به تساوی یا برتری زیبایی و علمِ خود نسبت به دیگری پی ببرد و یا به این پی ببرد و قانع شود که پنج انگشت مثل هم نیستند و در اندازه و رنگوشکلِ متفاوت هستند و تنها عمل گروهیِ آنها مشابه است.
سخن آخر:
از آنجا که علم و دانشِ من در این مورد سطحی است و عمق ندارد، چنانکه در این مقاله نواقصی بود، به بزرگواریِ خود ببخشید.
Comments are closed.