احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:زهره روحی - ۱۵ سنبله ۱۳۹۳
بخش دوم
همانگونه که گفتیم، «پیری» همچون هر مقولۀ اجتماعیِ دیگر، در پیوند با موقعیتهای دیگری است که با آنها رابطۀ شبکهییِ زمانی، مکانی، فرهنگی و… دارد، و به طور کلی، زمانی به وزنۀ اثرگذار این «موقعیتهای شبکهیی ـ ارتباطی» پی خواهیم برد که در فضایی خاص و مشخص، از حکم جوانانِ بهاصطلاح «بالغ امروزی» دربارۀ «سالمندی»، آنهم در خصوص فردی مشخص مطلع شویم. فیالمثل اگر آن فضا ـ مکان ، فضای دانشگاهی ـ روشنفکریِ امریکای ۱۹۵۸و آن شخص، زنی چون سیمون دوبووار (۱۹۰۸ ـ ۱۹۸۶)، متفکر فرانسوی باشد. او در کتاب خود، آنجا که میخواهد از تجربۀ اگزیستانسیالیستیِ مواجهۀ خود با «پیری»اش سخن گوید، آن را از نگاه جوانان امریکایی چنین بازگو میکند: ”در ۵۰ سالهگی به خود لرزیدم، وقتی یکی از دانشجویان امریکایی حرفِ یکی از همصنفیهایش را برایم بازگو کرد: عجب، پس سیمون دوبووار یک پیرزن است”(ص۱۳۴). به عبارتی، هرچند همانگونه که کارادک باور دارد، «ذهن» و قوای آن نسبت به جسم و تواناییهای فیزیکی، شاخص و معیار مهمتری برای متعین ساختنِ به اصطلاح «پیری واقعی» باشد، اما این واقعیت را هم نمیباید فراموش کرد که هنوز هم در عصر حاضر (یعنی هزارۀ سوم) «بدن» و نشانههای پیرشدهگیِ آن، خصوصاً از حیث جاذبههای جنسی، همچنان موقعیتی شکننده و تعیینکننده دارد. بنابراین، آنچه که دوبووار نقل کرده است نه تنها کمرنگ نشده، بلکه برعکس در عصر سرمایهداری پیشرفته و زمانۀ مبتنی بر تبلیغاتی که بدن به شیء ـ کالایی تمامعیار تبدیل شده است، این امر پُررنگتر از گذشته عمل میکند. کافی است به میزان تبلیغاتی که صَرف لاغری یا چاقی و یا کوچک و بزرگ کردنِ اندامها (سینه و باسن) در رسانههای تجاری میشود، و بر اساسش بسیاری از زنان مسن را جهت قیچی کردنِ نشانههای پیری زیر تیغِ جراحان «زیبایی» میبرد، توجه کنیم.
به هر حال، مسایلی از ایندست نشان میدهد که «احساس پیرشدهگی» نیز فرایندی اجتماعی و تعاملاتی دارد. یعنی با یاری نگرشهای اگزیستانسیالیستی (خصوصاً سارتر ، دوبووار و…) درمییابیم که چهگونه به یاری نقش پُرتوان «نگاه دیگری» (که در عین حال به لحاظ جامعهشناسی فضای فرهنگی ـ اجتماعی جامعه را نمایندهگی میکند (هربرت مید)) با «پیری خویش» «روبهرو» میشویم. در واقع باید گفت، الحاق این آیینۀ اگزیستانسیالیستی به بحثهای جامعهشناسی خُرد، از اتفاقات بسیار مهم است و احتمالاً نخستین بار (؟) نوربرت الیاس بود که از این روشِ تلفیقی سود جست و در کتاب «تنهاییِ دمِ مرگ» آن را به کار گرفت (نگاه شود به www.anthropology.ir/node/10164) روشی که خبر از دیالکتیکی بودن رابطۀ پیرشدهگی از طریق نگاه دیگری میدهد. نگاهی که همانگونه که دیدیم، خود به موقعیتهای دیگر نیز حلقه خورده است.
اکنون اگر به جای «نگاه دیگری»، مکانهای شهری را بگذاریم و نحوۀ ارتباط بین سالمندان و شهرها را از طریق این عناصر بازخوانی کنیم، آنگاه متوجه نوع دیگری از بیرون راندنِ افراد سالمند از قلمرو به اصطلاح «فعال اجتماعی: خواهیم شد. چیزی که در کتاب «پیری و پیرشدهگی» از آن با اصطلاح «برکندهگی» یاد میشود. کارادک میگوید: «مشکلات ایجاد شده در راه تعامل با افراد و اشیای پیرامونی، یکی از عوامل ایجادگر برکندهگی است، که باعث میشود فرد سالمند هرچه بیشتر سنش بالا میرود، بیشتر در فضای خانگی بماند … ترس از اینکه آدم نتواند دنبالهروِ معیارهای حرکت با خودرو شود و خشمِ دیگر رانندهگان را برانگیزد؛ ترس از اینکه مبادا در پیاده رو، سد راه دیگر رهگذران بشود، اتوبوس سوار شدن هم به این دلیل که پلۀ مرتفعِ اتوبوس مانعی خطرناک است و هم اینکه فرد باید زیر نگاه رانندهیی که همیشه صبور نیست، به سرعت از پله بالا یا پایین برود. بنابراین”(ص۱۴۰). بنابراین آن دسته از عناصر شهرهای مدرنی که از طریق مدیریتِ غیرانساندوستانه، تحت حاکمیتِ خودروسواران و بزرگراهها و توانمندان جسمی ـ ذهنی عمل میکنند، در حقیقت به طرز وحشیانهیی باعثِ تبعید گروههای بهاصطلاح «ضعیف» شهروندان میشوند.
اگر یکی از دلایلی که باعث بروز مشکل و تبعیض میشود، در مفهومسازی «گسترۀ اجتماعی» و «فعالیتداشتهگی» باشد، شاید بتوان به پشتوانۀ نگرشهایی همچون دیوید اونرو (که در خصوص سالمندانِ به اصطلاح «وابسته»، به کار بسته است)، بازنگریهایی را در نگرشهای مبتنی بر «قدرت و تبعیض» انجام داد و از راه مطالبات خاص سالمندی، ساختارهای کلان را در استندردسازیها وادار به تجدید نظر کرد. در نگاه اونرو، «فعالیتِ» شخص سالمند، نه در کنشگریهای فیزیکی ـ جسمانی و یا نقشهای کارکردگرایانۀ سودمندی اجتماعی؛ بل بر شوق زیستن و علاقهمندیهای آنها متمرکز میشود. چیزی که در برخی از نظریههای اونرو وجود دارد و از طریق کتاب کارادک میتوان با آنها آشنا شد. دیدگاهی مترقی و حرمتآمیز به پدیدۀ پیرشدهگی است. دیوید اونرو در مرحلهیی از نظریۀ خود، به یاری موقعیت «سالمندی و پیرشدهگی» به گسترۀ اجتماعی مشترکی دست مییابد که از طریق علایق و یا دیدگاههای مشترک سالمندان برساخته میشود. آنهم بیآنکه نیازی به حضور شخص در مکانی خاص و یا فعالیتی خاص باشد.
گسترۀ فضای «حضور»ی که در بخشی از نظریۀ اونرو وجود دارد، (که قادر به بازتعریف ساحتهای اجتماعی است)، گسترۀ اجتماعیِ مشترکیست که هرچند که در مرحلهیی متکی به علاقهمندیهایی همچون رفتن به کلوپهای رقص و یا باشگاههای مخصوص بازنشستهگان است، اما در جایی هم که سالمند دیگر قادر به رفتن به چنین فضا ـ مکانهایی نیست، باز همچنان به دلیل فضای گفتوگو و یا حتا مرور ذهنی خاطرات و علاقهمندیهای اجتماعی، میتواند نوعی مشارکت در گسترهیی اجتماعی محسوب شود.
Comments are closed.