احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خسرو صادقی بروجنی/ 31 سنبله 1393 - ۳۰ سنبله ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی
توماس فریدمن در جایی از کتابش و در تعریف چنین جهانِ مسطحی مینویسد: «زمین مسطح است چون گروهی ویژه از نوآفرینان، بلکه بسیاری از مردان و زنانِ خشمگین و سرخورده نیز برجسته و توانمند میشوند». کتاب مذکور در سال ۲۰۰۵ و پیش از بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ نوشته شده است؛ بحرانی که از پی آن نه تنها بسیاری در قلب نظام سرمایهداری بیخانمان شدند، بلکه تبعات آن، دیگر کشورهای همبسته با این نظام را نیز گرفتار مشکلات عدیدهیی ساخت. همچنین مروری بر «جنبش تسخیر والاستریت»، بحرانهای اقتصادی کشورهای یونان، پرتگال، هسپانیه، ایتالیا و نشان میدهد که نه تنها خشمگینان و سرخوردهگان به برجستهگی نرسیدهاند، بلکه در اثر سیاستهای ریاضت اقتصادی که اتفاقاً در همان سازمانهای فوقالذکر و توسط همان کشورهای تأثیرگذار (بر اساس یک دالر، یک رأی) بر آنها تحمیل شد، خشمگینتر و سرخوردهتر شدهاند. البته حتا پیش از سال انتشار کتاب نیز، جهان مسطحی که روایت میشود، شاهد شورش گرسنهگان در کشورهایی بود که برنامههای موسوم به تعدیل ساختاری به دستور صندوق بینالمللی پول در آنها اجرا شده بود؛ برنامههایی که از قضا در بسیاری از کشورهای دارای فناوری انترنت نیز پیاده شد و نتیجهیی جز وخیم شدنِ اوضاع معیشتی مردم و طرد آنها از «جهان مسطح» نداشت.
سازمانهای مذکور در دهۀ ۸۰ قرن بیستم و در کشورهای کمتوسعه اقداماتی را صورت دادند که چنان منجر به فروپاشی اجتماعی و اقتصادی شد که به آن دهه نام «دهۀ از دست رفته» را دادند؛ اما امروز، در قرن بیستویکم و در جهان مسطح آقای فریدمن، همان برنامهها را در قلب کشورهای سرمایهداری نیز اعمال میکنند که نتیجهیی جز بیکاری، تورم و محرومیت اکثریت جامعه از حقوقشان را در پی ندارد.
توماس فریدمن در مقالهیی در روزنامۀ نیویارکتایمز مورخ دسمبر ۱۹۹۶ مینویسد: «هیچ دو کشور دارای مک دونالد هرگز علیه هم نجنگیدهاند» و در کتاب خود نیز با اشاره به نظریۀ Dell معتقد است: «هیچ دو کشوری تا هنگامی که بخشی از یک زنجیرۀ عرضۀ جهانی عمده مانند Dell باشند، با یکدیگر وارد جنگ نخواهند شد». البته وی به زعم خود با اصالت بخشیدن به بازار آزار و تجارت، سعی دارد از این دو عبارت، مفهوم مثبتی را ارایه کند اما به تعبیر دیگر، خلاف آنچه معتقد است که جهانی شدن موجب حفظ ویژهگیهای متنوع هر کشور در هر حوزه میشود، جهانیسازی معاصر که با راهبری ایدیولوژی نولیبرالیسم میباشد، بیش از همه، یکسانسازی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و استحالۀ تفاوتها ذیل ایدیولوژی جهانی واحدی را هدف گرفته است. نوعی از یکسانسازی فرهنگها و ذایقهها که مکدونالد را میتوان تنها نمونهیی از آن دانست. چنین فرهنگ واحدی از طریق تبلیغاتی که مروج نوعی از مصرفگرایی است و از طریق رسانههایی که منطق واحدی را دنبال میکنند، هر روز تبلیغ میشود. فرهنگ کالاییشدهیی که دیگر همۀ جهان را به تسخیرش درآورده است و در آن «مصرف» نیز همچون «تولید» خصلتی جهانی یافته است.
یکی از محصولاتی که امروز تولید و مصرفِ آن بهشدت تابع فرایندهای جهانی است و یکسانسازی هویت و سلیقۀ مردم جهان را مد نظر دارد، صنعت پوشاک است که یکی از بیشترین نرخهای استثمار در شرکتهای تولیدکنندۀ آن صورت میگیرد. شرکتهایی که مهمترین و معروفترین برندهای جهانی هستند، اما کارخانجات و کارگاههای آنها عمدتاً در همان کشورهایی است که بهزعم توماس فریدمن بازیگران اصلی جهان در قرن بیستویکم میباشند، یعنی چین و هند و احتمالاً کشورهای همسایۀ آنها در آسیای جنوب شرقی یا جنوب آسیا. چندان از واقعۀ مدفون شدن بیش از ۱۰۰۰ کارگر بنگلادشی تولیدکنندۀ پوشاک برای برندهای مذکور نمیگذرد* تا ادعاهای خوشبینانۀ آقای فریدمن مبنی بر کارکرد مثبت «برونسپاری» در شرکتهای تولیدکنندۀ پوشاک برای «وال مارت» را باور کنیم.
اما برون سپاری مورد ادعا، بخشی از فرایندی است که با استفاده از نیروی کار و مواد اولیۀ ارزانتر و همچنین سلطه بر سرزمینهایی با قوانین سهلانگارانه پیرامون محیط زیست، سعی میکند هزینۀ نهایی تولید را کاهش دهد تا از طریق آن بتواند به میزان سود بیشتری دست یابد.
در این زمینه تبلیغ و ترویج همزمان مفاهیمی چون جهانی شدن، پستمدرنیسم، جامعۀ پساصنعتی، جامعۀ خدماتی، پسافوردیسم و انباشت انعطافپذیر، و از سوی دیگر، تلاشهای جدی در جهت ابداع و گسترش فناوریهای نوینِ ارتباطات و اطلاعات، بهویژه شبکۀ جهانی انترنت، تصادفی و محصول فرایند طبیعی پیشرفتِ بشری نبوده است.
در پی بحران اقتصادی دهۀ هفتاد، و برآمدن ایدئولوژِی نولیبرالیسم، مالیگرایی و صنعتزدایی از کشورهای مرکز سرمایهداری، و به منظور سهولت در انتقال آمار و اطلاعات در بازارهای مالی (سرمایهداری مالی) و همچنین ارتباط همزمان با مراکز تولید و مصرف و کنترل بر بازار جهانی، لازم بود شبکهیی گسترده و جهانی ابداع شود تا چنین فرایندهایی را سهلتر کند. از اینرو در همین زمان بودجۀ هنگفتی صرف گسترش شبکۀ انترنت شد تا دسترسی و مدیریت و کنترل همزمانِ منابع و آگاهی از مراحل تولید، توزیع و مصرف کالا و خدمات از کارامدی بیشتر برخوردار گردد.
همچنین علیرغم تبلیغات مثبتی که در مورد انعطافپذیری انباشت سرمایه در دورۀ پسافوردیسم و سرمایهداری متأخر میشود، چنین فرایندی بر پایۀ «کار انعطافپذیر» است؛ کاری که زمان، مکان و حقوق ثابتی ندارد و از نوعی سیالیت در همۀ زمینهها برخوردار است. استخدام موقت، نامطمین، ارزانی تولید و تشدید کار از نتیجههای این انعطافپذیری میباشد. بیجهت نیست که همسو با چنین تغییراتی در حوزۀ اقتصاد سیاسی، در زمینۀ فرهنگی نیز اندیشۀ «پسامدرنیسم» رونق گرفت که «نسبیگرایی» و «عدم قطعیت» از مهمترین مفاهیم آن بودند.
بنابراین تمامی تحولات مذکور همسو با گسترش نظام سرمایهداری و در پاسخ به بحرانهای ساختاری است که بازتابی ادواری دارند؛ بحرانهایی که هر زمان فرایند بیشینه شدنِ سود را با چالش مواجه کنند، برنامهریزان و نظریهپردازان را وامیدارد تا برای پاسخ و رفع آنها، راهکارهای جدیدی را پیشنهاد دهند. از اینرو توسعۀ فناوری اطلاعات و ارتباطات را نیز میتوان یکی از پاسخهای ساختار مذکور به تضادها و بحرانهای درونیاش دانست. انترنت و تکنالوژی نوظهور ارتباطات بیش از همه زمینۀ جهانی شدنِ سرمایه را فراهم کرد و انگیزهبخش سرمایهیی شد که وطن ندارد؛ جهانی است و جهان آن مسطح نمیباشد!
پینوشت:
۱ـ کارگران، جهانیسازی و انباشت سرمایه، نشریۀ دانش و مردم، دورۀ جدید شمارۀ سوم، مرداد و شهریور ۹۲
۲ـ اول ماه می، زیر آوار، تارنمای نقد اقتصاد سیاسی.
• nichtmit Facebook ver bunden
• nicht mit Twitter verbunden
• Einstellungen
Comments are closed.