احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمدشاه فرهود - ۰۲ میزان ۱۳۹۱
یکی از ویژهگیهای قرن خونریز سپتمبری، هرجومرجیست که در افق ویدیوکلیپها پدیدار گشته است. در زمانۀ ما، ساختار هر کلیپی در قلمرو مبادله و زر، سنجش میگردد و بالاجبار، از قانونِ مطابقت با روح بازار پیروی میکند. دنیای وب و ماهوارهیی شدن تلویزیون، امکانات سانســورناپذیری را برای فوران کلیپهای تبلیغی، پورنو، خبـــری، اروتیک، سیاسی، علمـی و هنری فراهم کرده است.
وضعیتِ زندهگی انسان قرن بیستویکمی، وضعیت هنرش را تثبیت میکند. این وضعیت است که آهنگ استتیک را از طریق مقایسه و نسبیت شکل میبخشد، زیبایی و لذت بیآنکه به تعریف مطلقه تقلیل بیابد، در هستی هنری تکثیر میشود و اینجاست که چنین خلاقیتی علاوه بر تثبیت یک فضای هنری، پیوسته در مسیر دگربودهگی خویش، یک نوع فضای فلسفی را نیز تثبیت میکند. در عصر آشفته و آشوبناک، در عصر جهانی شدن کفتار بهجای کبوتر، در عصر جهانیسازی بنگ و برده بهجای بخت و خنده، تولیدات هنریاش در زیر بال بحران به پرواز میآیند.
دیروزه اگر انقلابهای علمی و تکنالوژیک با گذار از فلتر قرون و تراکم سالیان کوپرنیکوار طی طریق میشد، امروزه تحولات دیجیتالی بر بال لحظهها و پلکها نشسته است و چشمان مصرفکننده را هر روز دچار حیرت و درگیر با تغیرات شگفتآور و شگفتآورتر میکند. هر روز بنی آدمی که صرف در قلمرو نداشتنِ یک لقمه نان اعضای یکدیگرند، بهطرز وحشتناکی به مقام مصرفکنندۀ جدید و جدیدتر ارتقا داده میشود؛ مصرفکنندۀ کارتوس و فرهنگ، مصرف کنندۀ کلم و کلیپ.
آنچه به حیث یک ابژه در خارج از زبانْ زشت و بیدرخشش است، با جابهجا شدن در بازیهای زبانی، زیبا و درخشان میشود.
ویدیوکلیپها بر مبنای عقلانیت ابزاری و عقلانیت بازاری، امکاناتِ رو به تکاملی است که میتواند برشهای کوتاهی از یک قطعه موسیقی و آواز، یک تبلیغ تجارتی، یک فلم مستند، یک خبر تصویری، یک بیانیۀ سیاسی، یک حرکت سکسی، یک تصویر هنری،… باشد. این تصاویر دیجیتالی به طرز دایم التزایدی با ترفندِ مرگ زمان و مرگ فاصله از طریق انترنت و تلویزیون به سراسر عالم در یک چشم بههم زدن تکثیر میگردد و مخاطب محلی را به مخاطب جهانی تبدیل میکند.
امروزه این میدیای گلوبال است که موازی با حرکت جهانی سرمایه، عمدتاً به حیث بازوی فرهنگی سرمایه، به دستکاری ذوق و احساسات بشر به شکلبخشی افکار عامه و نخبهگان دست میزند. همانگونه که کالاهای لوکس و راکتهای دوربُرد، موبایل و هواپیماهای بیپیلوت تا قریههای خشخاشی و دور افتادۀ افغانستان و سومالی، تا جادههای باروتبار عراق و تایلند، تا تشویشزار ایران و ونزویلا، تا تاراجگاه قرغزستان و بالکان… رسوخ میکند، به همان میزان تکنالوجی فرهنگی نیز به قریه قریۀ عالم یورش میبرد و مخاطب را به سلیقۀ خویش یعنی متکی به الزامات سود دگرگون میکند. روانشناسان و مدیران نظام جهانیشدۀ سرمایه، در کنار نیازهای ضروری بشر با خلق نیازهای مصنوعی و غیرضروری، آدمیزاد را به سوی مصرف کردن و تن دادن و مطابقت، قمچین میزند. برنامهسازان رسانههای گلوبالزدۀ چاپی، بصری و سمعی نیز بشریت را به مصرف «عقل» و «ذوق» و «تخیل» و «احساس» معتاد و شرطی میسازد. در زنجیرۀ روشمندِ آشفتهگی نمادها، مخاطب بیچاره در گزینش عاطفه و ذوق و شعور، کمکَمک شوریدهگی و خودانگیختهگی را از دست میدهد و در موقعیت سوژۀ بیزبان و مصرفی قرار داده میشود. در فرایند این مبادله حتا الگوی غذا و فلسفه، الگوی لباس و موسیقی، الگوی دیدن، شنیدن و شعورش را از روی انواع تبلیغات از جمله کلیپهای تبلیغی، شکل میبخشند. گویا در دنیای امروزه همهچیزِ آدمی بهوسیلۀ یورش آرام و متداوم تصاویر و تبلیغات مصادره میگردد. توقعات سنتی و امیال مدرن آدمی در زیر دندانههای بازارهای نامریی مالی و رسانههای غولپیکر به زیر خط صفر تقرب مییابد. جایگاه مخاطب دچار بحران میگردد. مخاطب در جایی قرار میگیرد که عادتاً قرار داده شده است و درین صورت است که به لحاظ غفلت، مصرفکنندۀ ساندویچ و مصرفکنندۀ بالیوود در یک خط مشابه قرار میگیرند و مصرفکنندۀ ماریجوانا و مصرفکنندۀ کلیپهای موسیقی، تفاوت بنیادین را از دست میدهند.
در فرهنگ زخمی و پاشان ما، این موزیکویدیو (کلیپ موسیقی) است که در زنجیرۀ کلیپنگاریها، در تلویزیون، دی وی دی و فضای وب، به طرز وحشتناک و اغفالکنندهیی، جای حجمآلودی را احراز کرده است. کلیپهای هنرورز درگیر با عناصر متفاوت (شعر، آواز، موسیقی، کارکرد اشیا، موقعیت و کنش آدمها، زمان، مکان…) است. در حوزۀ هنری این تلفیق به یک ساختشکنی و عام/خاص کردنِ زیباشناسیک ضرورت دارد تا از طریق کنارهم نشاندنِ نشانههای متفاوت، به ایجاد قطعات تازۀ ترکیبی برسد تا به روال سمعیِ موسیقی و آواز رنگ دیداری / شنیداری و تفکرآفرینی دست بزند. از طریق تلفیق حسها، حواس فیزیکی را از ژرفاهای سطحی به سطح افقهای ژرفی انتقال دهد. کاست و هیرارشی زیبایی را از طریق فروریزی مخاطبزدایی کند.
بیشترینه کلیپهای آهنگین افغانی (واژه بیشترینه را برای آن بهکار میبرم که در آشفتهبازار کلیپسازیها، در کنار کلیپهای اروتیکنما، کلیپهای تکاندهنده و مستحکم و تفکرآفرین هم تولید شده است) ظاهراً ساختار خود را از طریق یکسانسازی و تکرار در نشانههای جنسی بهطور غیر نمادین تلانبار میسازند. وحدت سهگانۀ باستانی (وحدت موضوع – مکان- زمان) در هر کلیپی با موضوع جنسی، مکان عاریتی و زمان منسوخ به وحدت میرسد. علاقه و کشش به رمانتیزه کردن، پورنوسازی و «اروتیسمی» مستکننده، نه از ذات موقعیت فرهنگی، که نوعی عکسالعمل غریزی در برابر میراثهای پیشاسپتمبر و تابوهای عقلانیت جنسی است.
ما بیآنکه در فضای شعری و نثری خود، زبان اروتیک را تجربه کرده باشیم (به استثنای جرقههایی در زبان مولوی در قرن سیزدهم میلادی که حس اروتیسمی زبانی را در مضحکه و وحشت طنز منتشر میکند: تمثیل کنیزک و خاتون، تمثیل مخنث و لوطی، تمثیل کنیزک موصل… دفتر پنجم…) و بیآنکه حتا در دهۀ اول قرن بیستویکم، که ادبیات به لحاظ موقعیت بازیهای زبانی، ساختارش دچار بحران و افسونزدایی شده است، ما بیآنکه با گذار از زبان رمانتیک به زبان اروتیک گذار کرده باشیم، در برخی از «کار های هنری» مبتنی بر کالاگونهگی چیزها و شیپنداری حسها، کار به کاریکاتور اروتیسم و مترسک رمانتیسم تبدیل میگردد.
ما در یک متن، در یک کلیپ، در یک تابلو، در یک آهنگ، در یک شعر، در یک رمان، در یک بیانیه، در یک فلم، در یک پیکره، در یک گفتمان، در یک مکالمه، در یک هذیان، در یک کابوس، در یک رقص، فی نفسه با امر زشت و زیبا مواجه نیستیم، با حضور ارزشها و معناها درگیر نیستیم؛ بلکه با منطق و موقعیت پیچیدۀ نمادها و نشانهها روبهرو ایم. این چهگونهگی نمادها و نشانههای متفاوت است که رویدادهگی و یا ایستایی را در یک متن یا در یک کلیپ و یا در یک…، در حس و ذهن ما به بیان میآورد. از همینروست که در مواجهه با یک پدیده به تعداد آدمها، معنی و لذت و شادمانی و زیبایی، و هم زشتی و نفرت و مأیوسی و بیمعنایی وجود دارد.
امروزه در کلیپهای آهنگین، نشانهها در سطح زنانهگیِ محض تقلیل یافتهاند. فضای تصاویر بهوسیلۀ نشانههای صرفاً جنسی پُر میشوند. کلیپها چنان ایستا و مکرر اند که در آن نمیتوان از رویدادهگی و دگربودهگی سخنی به میان آورد. رقص و کرشمهنماییهای بدنی، ازخودبیگانهگیِ درونی را به ازخودبیگانهگی بیرونی انتقال میبخشند. نشانههای ساکن نشان میدهند که چهگونه حقیقت زنانهگی در عدم حقیقت پنهان میگردد. زنان در درون زنجیرههای کلیپی، بهوسیلۀ اغوای نرم مردانه، دوباره قربانی و اغوا میشوند. فراموش نشود که هر دو و هر سه شخصیت کلیپی (مذکر و مؤنث + اشیا) به حیث نمودهای اغواشده، از اعماق به سطح میآیند. هر کلیپی با دور شدن از معانی و زیباییهای متکثر، با غرق شدن در معنای نهایی و زیبایی نهایی، در پی هویت عشقی و اروتیکْ سرگردانی میکشد.
نقش زن در کلیپهای مسکوت و رقصان، نقش محکومانه است، نقش ابزاری و مصرفی است. این نقش بیان دیگری است از ستم مضاغف تاریخی بر زنان؛ ستمی که در ملای عام به بیان میآید. ستم جنسی در کلیپها، به شیوۀ زیباشناختیِ فیزیکینگر و ناخودآگاهِ نمادین انعکاس مییابد. ستم جنسی در جو تقلید، در فضای اغوای ناخواسته جابهجا میگردد. این اغوا، اغوای عادتی و شرطی است که به وسیلۀ مرد (مقتدر) از کلیپی تا کلیپ دیگر، از موضوعی تا موضوع دیگر، ره میکشد. هرچند که ستم جنسی در زیر عطر هنری، به نحو ستم خودمختار به ظهور میرسد.
هر کلیپی تلاش میکند تا خود را به یک فضای «عاشقانه» پرتاب کند؛ مانند بریدهیی از یک فلم سوزناک هندی، مانند یک پارچه رقص نیمهاروتیک، مانند یک فلم مستند درجهسه، مانند کشف معنا بهوسیلۀ مؤلف، مانند کشف زیبایی بهوسیلۀ تبلیغ، مانند یک عادت. اگرچه نسل جوان و مستعد را از کیسۀ خلیفه ملامت کردن به معنای تداوم ستم و ویرانی است؛ اما نسل جوان امروزینۀ کشور، بیشتر از هر زمانی به عقل انتقادی و اندیشیدن به شیوههای متفاوت ضرورت دارد. نسل جوان باید بهخود بیاید که در زمانۀ بحران ساختار، بحران متن، بحران هنر، بحران دیجیتال و سرانجام که در زمانۀ بحران سرمایه، نفس میکشد، و در این بحرانزدهگیهاست که جایگاه فکری و موقعیت هنریِ خود را به حیث آدمهای قرن بیستویکمی احراز مینماید. خود را در حوزۀ زیباشناختی از آشفتهگی نشانهها و روندهای تصادفی، از هرجومرجی مروج و مصرفی برهاند، که شکستنِ حس و نگاه باسی و دیرمانده، ضمانت جاودانهییست برای حضور هر نوع خلاقیتی؛ ضمانتیست برای جدا شدن از ستم جنسی در تاریخ مذکر زمین. نگاه مردانه به پدیدۀ عشق، با نگرش افلاطونی آغاز میگردد، که در فرهنگ شرقی با نگرش عرفانی پدیدار میشود. عشق عرفانی با حذف تن در بیان عاشقانه به دیدار روح میرسد. و اما در نگرشی پورنویی، با حذف روح و تاراج معنویت است که عشق به سطح مطلقۀ بدن تقلیل مییابد (از الفینه و شلفینۀ کلاسیک تا پلیبای و بازارهای مدرن و غیرمدرن سکس). در این پندار، زیبایی از زیباییشناختی، نشانه از نشان دادن تفریق میگردد. عشق در ابژۀ غیرعشقی استحاله میشود. جسم از عقل و احساس پرورشیافته، جدا ساخته میشود.
در نگاه اروتیک است که عشق جاذبههای جسمی و معنوی را در یک مجموعه تلفیق میکند و اروتیسم هنری را با زیباشناسی مدرن، به ساختار میرساند و در فضای امروزه با ورود به استتیک، عدم قطعیتْ ساختارش را میشکند. زبان اروتیک در شعر و قصه، در فلسفه و سکسولوژی، در تاریخ و روانکاوی مستقر میشود، تصویر و نشانههای اروتیک در سینما و نقاشی و رقص و پیکرتراشی و موسیقی با بینش و روش فلسفۀ هنری تکثیر میگردد، که شاید هر درک تازه و استحکامیافتهیی در زمانۀ خود والا و زمانشکن است.
Comments are closed.