احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۰ میزان ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی
از ویژهگیهای دیگرِ قابل بحث در شعرهای آژیر که نقشِ تصویرآفرینی دارد، پوشیده و غیرصریح سخن گفتن است که کنایه خوانده میشود. کنایه سخنیست دارای دو معنا: دور و نزدیک. این دو معنا لازم و ملزومِ یکدیگرند و قرینهیی میان این دو معنا در کار نیست؛ مانند «پنجره رسوا شدن» در این بیت از آژیر که کنایه از «باز شدن» و «آشکار شدن» میباشد:
سنگی اگــر به شیشۀ ستارهها زدم
میخواستم که پنجره رسوا شود، نشد
در تصویرسازی شعرهای آژیر، صنعت «تشخیص» نیز کاربرد خوبی دارد. تشخیص در شعر فارسی کابرد فراوان دارد و در واقع میتوان آن را استعارۀ بالکنایه گفت. حرکت تصویرهای برخاسته از تشخیص، از سادهترین نوع آن به سوی پیچیدهترین نوع، یا از بسامدهای اندک به سوی بسامدهای بالا، خط سیری است که شعر فارسی از آغاز تا امروز داشته است.
نه از بهار طبیعت که از بهار شمالی
ز شانههای تبرخوردۀ چنار نویسم
در این بیت دیده میشود که او برای «چنار» که غیرانسان است، «شانه» را که عضو بدن انسان میباشد، قایل شده است که در واقع واژۀ «شانه» بهخوبی نشان میدهد که شاعر واژۀ «چنار» را بهجای انسانهای سربلند سرزمینِ خود بهکار گرفته است.
پارادوکس یا متناقضنما که یکی از گونههای تضاد میباشد، در سرودههای آژیر نمونههای زیبایی دارد، و آن وقتی است که تضاد منجر به معنای غریب و متناقض میشود؛ اما این تناقضها با توجیهات ادبی و با توسل به استعاره و مجاز قابل توجیه است. مانند «سرخترین سبز» در این بیت:
به یاد نعش شهیــــــدان انتحــــاری باغ
بیا که سرخترین سبز را ترانه سراییم
پارادوکس سرخترین سبز را میشود چنین توجیه کرد که درختان سبز امروزی باغ، از خون شهیدان این سرزمین قد کشیدهاند. و یا: نسلهای گذشتۀمان خون ریختند تا ما زنده ماندیم و قامت برافراشتیم.
و یا پارادوکس «صادقانهترین ناروا» در این بیت:
میبلعدم دهان کفآلود موج خون
تصــــویر صادقانهترین ناروا مـنم
۴- ویژهگیهای زبانی شعرهای آژیر
کاربرد مناسبِ زبان برای ایجاد و سرایش شعر، از لوازم مهم و قابل تأمل در امر شاعری بهحساب میرود. برای هر شاعر لازم و ضرور است که استعمال، انسجام و بافت واژهها را در جای مناسبشان و نیز خوشآهنگینی و نیروی تأثیرگذاری آنها را در نظر داشته باشد. آژیر از آن دسته شاعرانی است که همۀ امور مربوط به زیباییشناسی شعر را رعایت نموده و سرودههای وی از پهلوهای مختلفِ تکنیکی در جایگاه ویژۀ خود قرار دارند:
شفق را تا به قربانگاه شبها میبرد مهتاب
ز خــــون سرخ باران در بیابان لاله مــیریزد
در این بیت میبینیم که در نخست او واژههای شفق، شب، مهتاب، باران، بیابان و لاله را در هیأت تناسب «مراعات النظیر» به کار برده و باریدن دانههای سرخ باران را در بیابان که بیانگر روزگار خون و آتش در کشور میباشد، به تصویر کشانده است؛ به همین ترتیب لالهیی که از باریدن دانههای سرخ باران در زمین میروید، از چشمانداز زیباییشناسی هنری، برای هیچ انسانی خوشآیند نیست، زیرا لالهیی را که شاعر در این بیت تصویر میکند، با خون آدمها آبیاری شده است. در ویژهگیهای زبانی شعرهای آژیر میتوان به این دو مسالۀ دیگر نیز اشاره کرد:
الف) ترکیبسازی
هر شاعر بر اساس شیوۀ ابداعی در شعرهای خود واژههای مرکب را بهنحوی از انحا به کار گرفته و به ترکیبسازی میپردازد؛ این ترکیبسازیها به شعر مزیت بهخصوص میبخشد.
ترکیبهای هنری در بسیاری از شعرهای آژیر در زیباترین صورت کاربردی آن، تصویر تازهیی در ذهن هر خوانندۀ چیزفهم ایجاد میکند. بیشتر این ترکیبها از عدد، وابستۀ عددی (معینکننده) و معدود ساخته شدهاند؛ مانند ترکیب «دو تخته ابر» در بیت:
دو تختهابر پیش تو، به باغ من گل سوری
کنار من بیا بنشین که دلتنگم ز مهجوری
وقتی به ساختار این ترکیبها توجه کنیم، میبینیم که شاعر در زنجیرۀ زبان به عملکردهای فراهنجاری مبادرت ورزیده است؛ مثلاً ترکیب «ناجو بچه» در بیت زیر که در آن گریز از هنجار عادی زبان را میبینیم:
ناجوبچه پامال هوسهای تبر شد
از بند ستم تا به رها میپرم امشب
چنانکه پیشتر از ترکیبهای عددی در شعرهای آژیر یادآور شدم، بیشتر اوقات در نظام نحوی این ترکیبها عدد، وابستۀ عددی و معدود یک کلیت را بیان نموده که رابطۀ عدد و معدود نیز (مادی) میباشد؛ مثلاً ترکیب «صد نیل جیحون» در این بیت:
دره دره انتظــاری، کــــوه کــــوه آوازهام
بیقرارم کردهای صد نیل جیحون ارغوان
گاهی در شعرهای آژیر با ترکیبهایی مواجه میشویم که عدد، وابستۀ عددی (مادی) و معدود (انتزاعی یا تجریدی) با هم گره خوردهاند. بیتهای زیر نیز دارای چنین ساختاریاند؛ یعنی معدودهای انتزاعی یا تجریدی «سخاوت» و «یاد» را که شاعر در ترکیبهای «یک سبد سخاوت» و «یک قطره یاد» به کاربرده است، سبب پیچیدهگی معنایی در بیتها شده است:
یک سبد سخاوت را از شمالی ایمان
هدیه کن کلاغان را با بهانۀ انگور
بی تو گل لبخـند در شد یار لب پژمـــرد
یک قطره یادت میرسد، نم میشوم دردا
از اینگونه ترکیبها در شعرهای ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل زیاد دیده میشود که در شعرهای شاعران دیگر، کمپیشینه بوده است؛ مثلاً ترکیبهای «صد دشت مجنون»، «صد کوه فرهاد» و «یک آیینۀ حیرت» در این دو بیت:
قیامت مـــیکند حســرت، مپرس از طبع ناشادم
که من صد دشت مجنون دارم و صد کوه فرهادم
شوخی نظارهام در حسرت دیدار سوخت
کاش یک آیینه حیرت جوهری مــیداشتم
ب) کاربرد زبان محاوره
بحث دربارۀ کاربرد زبان محاوره در شعر، موضوعی است گسترده و جالب. در گذشتهها دانشمندان اسلامی با این امر چندان موافقت نداشتند و استعمال واژههای عامیانه و محاورهیی را در شعر، خروج از قلمرو زبان شعری میدانستند. اما از سدۀ بیستم بدینسو کاربرد زبان محاوره در شعر مجال یافته و در این خصوص نظریهپردازان ادبی آرای موافق دارند. آنچه قابل تأمل است این است که شعرهای آژیر غنی از واژههای زبان گفتاری یا عامیانه میباشد که همانا پشتوانۀ اصلی زبان ماست. در اینجا به چند نمونه از اصطلاحهای عامیانه در اشعار آژیر اشاره میکنیم:
لالا ( برادر بزرگ)؛ شق کردن و ضد کردن (تأکید و پافشاری بیش از حد کسی در کاری):
درست است درک کـــــردم حجــــم تشویش تو را لالا
مده دیگـر خـــودت را اینقـــدر آزار همشهـــــری
تو شق کردی و ضد کردی خودت را سخـت آزردی
چه کـــردی جان من آخــــر شدی بیکار همشهــری
دق (دلتنگ شدن)؛ تو دانی و خدایت (عبارتِ مشهوری که در گفتار روزمرۀ مردم شمالی کاربرد فراوان دارد):
نوشابهیــــی بیــــاور از آتش نــگاهت
من دق شدم فراوان، تو دانی و خدایت
امسفر؛ «ام» دراصطلاح زبانشناسی «الومورف» یا حالت دگرگون شدۀ ضمیر اشارۀ «این» میباشد. بنا بر آن «امسفر» یعنی «این بار»:
نگه کن امسفر پایان منزل را که ناپیداست
و من قایقسوار شانههای گنــگم و خسته
دوتا (دو دانه):
دل وسوسهمندی دو تا چشم تو دارد
منظور سرایشگر رنجورترینــــی
چند عنصر قابل توجه در ساختار شعرهای آژیر
در این رویکرد به عناصری در شعرهای آژیر میپردازم که در فرایند «برجسته سازی» و «رستاخیز واژهها» نقش بارز دارند. شکلگرایان باور دارند که از طریق «صورت» و «شکل» میتوان به کشف معنا دست یافت و به «دریافت متن» رسید. اینک چند عنصر قابل توجه در نقد ساختارگرایی شعرهای آژیر دقیق میشویم:
۱- توازن آوایــــی
۲- توازن واژهگانی
۳- توازن نحـــوی
۱- توازن آوایی: هنگامی که مجموعۀ آوایی مورد بحثِ ما به لحاظ کوتاهی و بلندی مصوتها و یا ترکیب صامتها دارای نظام خاصی باشد، نوعی موسیقی به وجود میآید که آنرا وزن مینامیم.
وزن با موسیقی ارتباط مستقیم و تنگاتنگ دارد؛ منتقدان شکلگرا معتقدند که هر شعری نظر به محتوا و حالت عاطفیاش، با وزن خاصی مطابقت دارد. مثلاً وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، یعنی بحر رمل مثمن محذوف، از جملۀ وزنهای نرم و سنگینی است که در موارد مرثیه، هجران، درد و حسرت به کار میرود، مثلاً در این بیت از آژیر:
شور رستاخیز یادت راه صحرا را گرفت
موج عزراییل عشقت جان دریا را گــرفت
قحطی آمد، خشکسالی خیمه زد در جویبار
مار تشنه آب سرد کوزۀ ما را گرفت
از جملۀ وزنهای دلنشین، شیرین و آرامی که مناسب مضامینِ آرامبخشِ عاشقانه است، مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن؛ یعنی بحر هزج مثمن سالم میباشد. مثلاً در این بیت از آژیر:
الا ای لالۀ کوچی غربت کشتۀ صحرا
هجوم یادهایت بر شقایق شهر، سنگین است
تکرار تناسب خاص صامتها و مصوتها در محور همنشینی، جلوۀ دیگری از موسیقی درونی شعر را در رستاخیز واژهها بهوجود میآورد. این موسیقی درونی را میتوان در چارچوب فرایند برجستهسازی زبان که شکلگرایان به آن باور دارند، جایداد. شعر آژیر نمونهیی از کاربرد این نوع نظام موسیقایی در میان شاعران معاصراست. مثلاً آژیر در بیتی با تکرار صامت /ب/، موسیقی خاصی را پدید آورده است.
مرا که خستهگیام را چه کودک است بهار
به باغ بانوی باران به یک بهانه بخــوان
و یا تکرار صامت /د/ در بیت دیگری از همین شاعر:
داد ای داد ای دوای درد من
ای تو داروی دل پردرد من
۲- توازن واژهگانی:
الف) تکرار واژه در آغاز شعر:
عشق باشد زخــــمها را التیــــــام
عشق باشد خفتهگـــــیها را قیــام
عشق باشـــد نالۀ مــــرد شــــبان
عشق باشــــد آتش سینـــای جــــان
عشق باشد گفتوگـــوها را مـــدد
عشق سوزد ریشۀ بغض و حسد
عشق باشـــد دشمنــــیها را کـنار
عشق باشــــد شام یلــــدا را نهـــار
عشـــــق سوزد کـــینۀ ابلـیس را
راهــــب و بتخانه و تنـــدیس را
ب) تکرار واژه در میانه:
دلریش ریش ریشم که کیم؟ کجایم آخر
من اسیرعشقم – عشقی که گرفته پایم آخـر
۳ـ توازن نحوی (همنشینسازی):
عناصر همنقش بهنوعی از توازن نحوی میانجامد. مانند این بند از شعر سپید آژیر:
دوستت دارم
با همۀ بیمهریهایت
چنانکه کبوتر صحرا را
دریا صدف را
و آهو علف را
در دامن سبز بهار
در آغوش امواج
و در میان غرش سامناک پلنگان وحشی.
در شعر بالا شاعر «کبوتر و صحرا»، «صدف و دریا» و «آهو و علف» را همنشین ساخته و بعد هر کدام را به لازمههای یکدیگر تقسیم کرده است؛ یعنی کبوتر صحرا را در بهار دوست دارد، دریا صدف را در امواج و آهو علف را در میان غرش پلنگانـ که در واقع لف و نشرِ مرتب بهحساب میرود.
Comments are closed.