احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:26 میزان 1393 - ۲۵ میزان ۱۳۹۳
ترتیبکننـده: احمد شاکایی
پیش از همه، میخواهم از «وابستۀ فرهنگی» تعریفی داشته باشید.
وابستۀ فرهنگی که آن را «اتشۀ فرهنگی» نیز میخوانند، کاردار فرهنگی یا نمایندۀ فرهنگی است که به منظور تأمین، توسعه و گسترش روابط فرهنگی در کشور دیگر توظیف میگردد. به تعبیر دیگر، وابستۀ فرهنگی دیپلماتیست که مأموریتِ انجام کارهای فرهنگی در کشور میزبان را به عهده دارد.
پس به این ترتیب، میخواهید بگویید که فرهنگ راهی جدا از سیاست را دنبال میکند؟
تا جایی، نی! یعنی من به این باورم که با توجه به شگردهای توسعۀ قدرت در دولتها، کمتر فرهنگی غیرسیاسی بوده میتواند. بیگمان شما با اصطلاح «دیپلماسی فرهنگی» آشنا استید و اثرگذاری سیاست فرهنگی در روابط بینالمللی را نیز میدانید. سیاستگذاری دقیق و اندیشمندانه در زمینۀ روابط فرهنگی، پشتوانه و ضامن سیاستِ میاندولتی بوده میتواند.
در کشورهای شرقی که بیشترینه فرهنگِ دینی گستردهگی دارد، سیاست به گونۀ شگفتانگیز در دسترسِ فرهنگ قرار گرفته است و به تعبیر دیگر، سیاست در این کشورها در سایۀ فرهنگ عمل میکند، که این اثرگذاری در روابط میاندولتی نیز به گونۀ روشن بازتاب مییابد.
شما از چه زمانی به اینسو در جمهوری اسلامی ایران به عنوان وابستۀ فرهنگی توظیف شدهاید و تا حال چه کارنامهیی داشتهاید؟
از مأموریت من در تهران، مدت هفت ماه سپری میشود. در مورد کارهای انجامشده توسط دفتر وابستۀ فرهنگی باید گفت که پرداختن به همۀ آنها از حوصلۀ این گفتوگو به دور است، با آنهم به گونۀ فشرده برخی موارد را یادآور میشوم.
ـ نخستین اقدامِ ما در این مدت، برگزاری جلسۀ بزرگی با شرکت نمایندهگان ورزشکارانِ مهاجر بود که در واپسین هفتۀ ماه اسفند(حوت) سال ۱۳۹۲ به آن پرداخته شد. در این نشست که نمایندهها و مسوولان رشتههای گونهگونِ ورزش مهاجرین حضور یافته بودند، وضعیت ورزش مهاجرانِ افغانستان در ایران بررسی گردید و خواستها و پیشنهادهای نمایندههای ورزشی پیرامون بهتر شدنِ وضعیتِ ورزش و فراهمسازی تسهیلات برای ورزشکاران مهاجر نیز مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت.
بهجرأت میتوان گفت که ورزش مهاجرین در جمهوری اسلامی ایران درخششِ چشمگیر دارد و ورزشکاران افغانستانی در رشتههای گونهگون برای خویش جایگاه ویژه باز کردهاند. دلبستهگی نوجوانان و جوانانِ مهاجر به ورزش سببِ ایجاد دهها مجموعۀ ورزشی گردیده است و با وجود دشواریهای فراوان توانستهاند وارد میدانهای ورزشی گردند و در مسابقات اشتراک ورزند.
در همین مدتِ نه چندان دراز، چندین تن از ورزشکاران رشتههای مختلف از طریق دفتر فرهنگی به منظور شرکت و سهم گرفتن در مسابقات ورزشی رهسپار کابل گردیدهاند.
با دریغ باید یادآور شد که کمیتۀ ملی المپیک هنوز نتوانسته است به ایجاد شورای ورزشیِ قابل اعتبار برای ورزشکاران مهاجر در ایران اقدام کند. هرچند در اواخر سال پار، یک تن از ورزشکاران به عنوان نمایندۀ سرپرست المپیک معرفی گردیده است، اما بهخاطر عدم هماهنگی با گروههای ورزشی و نمایندهگان مجموعههای ورزشی، هنوز زمینۀ ایجاد شورای ورزشی به گونۀ رسمی میسر نگردیده است.
برای بهترسازی وضعیت ورزش مهاجرین در ایران، ریاست کمیتۀ ملی المپیکِ افغانستان باید هرچه زودتر در جهت ایجاد شورای ورزشی مهاجرین وارد اقدام شده و با فرستادن هیأت رسمی در این زمینه مثمر واقع شود. این نیز گفتنیست که کارهای مرتبط به ورزش نیز از سوی دفتر فرهنگی انجام میگردد و از آنجا که دفتر فرهنگی فاقد امکانات و ابزارهای کار است، وارسی از امور ورزشی بر سنگینی بارِ این دفتر بیشتر افزوده است.
خیلی جالب است؛ شما دفتر فرهنگی را فاقد امکانات گفتید. پس این کارهایی که از آنها یاد کردید، با چه امکانات و ابزارهایی انجام یافتهاند؟
بگذارید، در فرجام گفتوگو به پاسخِ این پرسشتان بپردازم!
ـ اما یکی از دیگر مواردی که میتوان از آن یادآور شد، شرکت در برگزاری جشن نوروز ۱۳۹۳ است. دفتر فرهنگی با همکاری مالیِ سفارت کبرای جمهوری اسلامی افغانستان در تهران، با ایجاد غرفهیی در جنب دیگر کشورها، نمایشگاه هنری و صنایع دستی افغانستان را در برج میلاد برگزار کرد. در این نمایشگاه که به مدتِ ۱۲ روز ادامه داشت، عکسهایی از بناهای تاریخی و مناظر طبیعی افغانستان، نقاشیهایی از هنرمندان مهاجر، دستساختههایی از سنگهای بهادار افغانستان، خامکدوزی و لباسهای بومی به نمایش گذاشته شدند. همینگونه، چندین نوع غذای افغانستانی نیز برای مهمانان به گونۀ رایگان عرضه گردید که مورد استقبال فراوانِ دیدارکنندهگانِ نمایشگاه قرار گرفتند.
ـ شرکت در جشنوارۀ نوروزی دانشجویان افغانستانی در دانشگاه شهید بهشتی نیز از مواردی است که استقبال گرمِ دانشجویان افغانستانی در آن دانشگاه را به همراه داشت. در این جشنواره نیز انواع لباسها و آثار هنری و صنایع دستی افغانستان به نمایش گذاشته شده بودند و برای نخستینبار تمثالی از «جهندۀ مولا علی» که توسط دانشجویان تهیه گردیده بود، طی مراسمی ویژه با شرکت رییس و معاونِ دانشگاه بهشتی و شماری از استادان و دانشجویان در صحنِ آن دانشگاه برافراشته شد.
ـ سازماندهی و شرکت در برنامۀ «جشنوارۀ گل سرخ» که توسط دانشجویان مهاجر در فرهنگسرای خاوران برگزار گردید. در این جشنواره به تعداد ۲۴ غرفۀ نمایش از آثار و فرآوردههای هنری و فرهنگی افغانستان برپا گردیده بود. در مراسمی که به همین منظور در تالار فرهنگسرا با شرکت بیشتر از صدها تن از هموطنان مهاجر و مهمانان اجرا گردید، وابستۀ فرهنگی نیز سخنرانیِ مبسوطی ارایه نمود و در جهت همکاری با مجموعههای فرهنگی وعده سپرد. وابستۀ فرهنگی در این سخنرانی از مسوولان نهادها و مجموعههای فرهنگی درخواست نمود تا به منظور ایجاد هماهنگی و ارتباط، به ثبت مجموعههای خود در دفتر فرهنگی بپردازند.
ـ شرکت در مسابقات ورزشییی که از سوی مجموعۀ ورزشی «پرستوهای مهاجر» در تهران برگزار گردید. در مراسم اختتامیۀ مسابقات، وابستۀ فرهنگی به سخنرانی پرداخت و با تفویض مدالها و ستایشنامهها از ورزشکاران و مسوولان ورزشی آنها تقدیر نمود.
ـ دریافت جایگاه نخست، در بیستوهفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، اردیبهشت(ثور) ۱۳۹۳٫
در این نمایشگاه، افغانستان مهمانِ ویژه خوانده شده بود؛ از آنرو ایجاب میکرد که با آمادهگیهای لازم و گسترده وارد عمل شویم. برای ایجاد هماهنگیهای بیشتر و گرفتن تدابیر بهتر، با مسوولان نمایشگاه و دیگرنهادهای مرتبط دیدارهایی صورت گرفت و ناشران کابل نیز برای شرکت در نمایشگاه فرا خوانده شدند و به اثر کوششهای فراوان، زمینۀ انتقالِ دهها محموله از کتابهای آنان به تهران فراهم گردید.
افزون بر اینها، دفتر نظارت را نیز در انتهای ورودی دهلیز غرفه ایجاد کردیم تا در صورت ایجاد مشکل به اقدام لازم پرداخته شود.
شما پیش از این گفتید که برای انجامِ کارها امکانات در دسترس ندارید، پس هزینۀ این آمادهگیها را از چه مدرکی فراهم آوردید؟
یک بارِ دیگر باید بگویم که نه برای این مورد و نه برای هیچ مورد دیگر، هیچگونه مدرک پولی در اختیار نداریم. هم هزینۀ این برنامه و هم هزینۀ دیگر برنامهها و جشنوارهها و نمایشگاهها را یا خود از جیبِ خود پرداختهایم و یا در برخی موارد از دوستان کمک خواستهایم.
بگذارید به چند مورد دیگر از کارهای انجام شده نیز بپردازم تا چشماندازی برای شناخت از چهگونهگی و چهکارهگی دفتر فرهنگی باشد.
به باور من و بسیاری دیگر از فرهنگیان و هموطنان مهاجر، نمایشگاه کتابِ تهران آزمونگاه خوبی برای کوششها و تلاشهای ما بوده است. زیرا با دریغ باید یاد کرد که شماری از فتنهانگیزان و شرافگنان که در محیط مهاجرت نیز به خصومت و عقدهگشایی میپردازند، خواستند سد راه ما شوند و نگذارند غرفۀ افغانستان از اقتدار فرهنگی برخوردار گردد. مگر مدارا و برخورد عقلانی در برابر توطیهها و حس همدیگرپذیری ناشران کشور و حضور انبوه دیدارکنندهگان از غرفۀ افغانستان، سبب شد که غرفۀ افغانستان در جمع بیشتر از ۵۰ کشور، جایگاه نخست را از آنِ خود سازد.
در مراسم اختتامیۀ نمایشگاه که با حضور شخصیتهای معتبر ایرانی؛ آقای علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی، آقای جنتی وزیر ارشاد و فرهنگ اسلامی و دهها تنِ دیگر برگزار گردید و سفیر کبیر جمهوری اسلامی افغانستان نیز در آن محفل شرکت داشت، تندیس و سپاسنامۀ مدیریت بهتر نمایشگاه، به وابستۀ فرهنگی و تندیسهای ناشرانِ برتر به رییس اتحادیۀ ناشران افغانستان آقای عازم و مسوول موسسۀ انتشاراتِ عرفان آقای شریعتی تفویض گردید.
ـ از کارهای دیگری که بهوسیلۀ دفتر فرهنگی انجام یافتهاند، میتوان از ایجاد غرفه در نمایشگاه «اسباببازی کودکان» و شرکت در سمینار «اسباببازی کودکان» نیز یادآور شد که در ماه تیر(جوزا) در تهران برگزار گردید.
سمینار اسباببازی کودکان در جنب نمایشگاه به کار پرداخت. در سخنرانییی که از سوی وابستۀ فرهنگی ارایه گردید، وضعیت کودکانِ افغانستان و تأثیرات جنگ بر ساختوساز اسباببازی نیز مورد بحث قرار داده شد.
در غرفۀ افغانستان، عروسک(گودی)، کرکرانک، گودیپران، موترک، تصاویری از کودکان و برخی اسباببازیهای دیگر به نمایش گذاشته شده بودند که مورد توجه و استقبال دیدارکنندهها قرار گرفتند.
هزینۀ تهیۀ مواد این غرفه را نیز خود پرداختیم و یا هم از برخی دوستانِ مهاجر کمک گرفتیم. زیرا به گونهیی که پیش از این گفته شد، دفتر فرهنگی بودجهیی برای برگزاری محافل و کارهای فرهنگی در اختیار ندارد.
وابستۀ فرهنگی در جلسات شعر و ادبیات بیشمار شرکت ورزیده و نیز به سفرهای فرهنگیِ استانی نیز پرداخته است که از جمله شرکت در جلسۀ شعر رمضانی مقام رهبری ایران، سفر به شهرستان نیاوران همراه با جناب سفیر افغانستان برای شرکت در مراسم گلابگیری، سفر به شهر اصفهان به منظور شرکت در جلسۀ شعر شاعران فارسیسرا، سفر به آبادان به منظور شرکت در برنامۀ شعر «آسمان بچهها» را میتوان نام برد.
پرداختن به کارهای اداریِ دفتر و شرکت در جلسات و دیدار با مقامات دولتی و نهادهای دانشگاهی و شرکت در دعوتهای رسمی هم که به گونۀ معمول صورت گرفته است.
ببخشید، فکر میکنم همین بخش کارنامۀتان برای ارزیابی چندوچونِ کارهایتان بسنده باشد. اکنون اجازه بفرمایید برخی موارد دیگر را به گفتوگو بنشینیم. با توجه به حضور چندمیلیونی مهاجران در کشور ایران، آیا اینگونه کوششها و برنامهها بسنده بوده میتواند؟
هرگز. در کشوری همزبان و همآیین و همفرهنگ، و در کنار آن در جامعۀ چندملیونی مهاجران، ما نیازمند برنامهها و کارهای کلان و فراگیر استیم. به باور این کمترین، افزون بر نیازها در زمینۀ کار فرهنگی، باید سفارت افغانستان در ایران، صاحب تشکیلاتی به تناسب جمعیت مهاجرانِ ما باشد. اگر آمار تقریبی مهاجران را ۳ میلیون تن در نظر گیریم و بازهم حد تقریبی جمعیت کل کشور را ۳۰ میلیون نفر بپذیریم، در این صورت ۱۰ درصد جمعیت کشور در ایران پناهنده است.
پس چهگونه ممکن است یک دفتر فرهنگی با ظرفیتِ ناچیز و یک سفارت با کارمندانی در حد معمول بتوانند پاسخگوی نیازها و خواستهای گروه بزرگی از هموطنانِ پناهنده باشند؟
از این پاسخِ شما پرسشی دیگر پدید آمد؛ شما از همآیینی و همزبانی و همفرهنگی سخن گفتید. شما اثرهای این همگونی را در نسلی از مهاجرانی که در آن سرزمین به جهان آمدهاند و جوان شدهاند، چهگونه ارزشیابی میکنیـد؟
به باور من، واژههای هجرت و غربت، در هر کجای جهان و در هر قاموسی مفاهیمِ یگانه دارند و به تعبیر تبعیدی یمگان؛ گژدم غربت جگر را آزرده میسازد. مگر آنچه را من در چندین سخنرانی خود در جمع هموطنانِ مهاجر یادآور شدهام، به شما نیز توضیح میدهم: نسل جوان مهاجرِ ما در ایران، اگر از یکسو محصول هجرت و غربتاند، از دیگرسو همین محیط چیزهایی برای آنان عرضه داشته است که به باور زیاد در سرزمینِ مادر به آن دست نمییافتند. من با آنکه کاردار رسمیام و از امتیازات نسبی دیپلماتیک نیز برخوردار میباشم، هرازگاه که به یاد میهن و سرزمین مادر میافتم، احساس غریبی میکنم. مگر یک نکته را باید به خاطر سپرد که در شکلدهی فرهنگ، دو پدیده خیلی موثر و سازنده شمرده میشوند. نخست زبان و دوی دیگر دین. وقتی برای نسل مهاجر ما در ایران هر دو پدیده همگوناند، پس در کل، بیگانهگی از فرهنگ برای این نسل چندان محسوس نخواهد بود. مگر آنچه به رسم و رواجهای بومی برمیگردد، بیگمان وابسته به تأثیرات محیطی بوده میتواند.
نسل نوِ مهاجرِ ما در ایران، بهترین نمونهها را در عرصههای دانش و فرهنگ به خود اختصاص داده است. ما خوبترین شاعران، نویسندهگان، نقاشان، هنرمندان، سیاستمردان و کارشناسانِ بخشهای گونهگون را از همین نسلِ مهاجرِ برخاسته داریم. اما با آنهم «وطن، وطن است!»
اجازه بفرمایید یک پرسش از نگاهی دیگر داشته باشیم. برخیها میگویند که در تقررِ وابستههای فرهنگی بیشترینه سلیقۀ شخصی و یا هم روابط و علایق سیاسی نقش دارد تا اصلِ تخصص و شایستهسالاری. گاهی نیز برخیها درحالیکه هیچ نسبتی با کارهای فرهنگی نداشتهاند و حتا یک روز هم تجربۀ کاری نیاندوختهاند، به این سمت رسیدهاند؛ گاهی دیگر برخی از وابستههای فرهنگی چندین دورۀ پیهم را در سمت وابستۀ فرهنگی قرار گرفتهاند. این گفتهها تا چه اندازه درستاند؟
این گفتهها تا جایی درست و تا جایی نیز نادرست مینمایند. وقتی من به خود نگاه میکنم، خدا را گواه میآورم که نهتنها با تقرر خود در این پست موافق نبودهام، بل وقتی از سوی رهبری وزارت اطلاعات و فرهنگ برایم پیشنهاد گردید، تردید نیز داشتم تا آنگاه که به گونهیی به اقناعِ خود پرداختم و این مسوولیت را پذیرفتم. و اما به گونهیی که میدانم، شاید هیچ نهاد دولتییی سراغ نگردد که گزینش و تقرر افراد در آن، کاملاً به دور از روابط و وابستهگیهای سیاسی و تباری صورت گرفته باشد.
پیشتر گفته بودید که از دشواریها و نبودها و کمبودهای دفتر فرهنگی در پایان گفتوگو صحبت خواهید کرد. اکنون بفرمایید که وضع از چه قرار است؟
با آنکه دفاتر وابستههای فرهنگی (ایران، تاجیکستان، هندوستان، پاکستان، ترکیه، امارات، فرانسه، امریکا، روسیه) در کشورهای مختلف دارای امتیازات و امکانات متفاوت میباشند، مگر از لحاظ دریافتِ حقوق و امکاناتِ بودجهیی تا جایی حالِ همگون دارند. و اما دفتر فرهنگی ما در تهران با دشواری مضاعف روبهرو است؛ زیرا از یکسو نبود و کمبود ابزارهای کار ما را در وضعیتِ دشوار قرار داده است و از دیگرسو حضور دهها مجموعۀ فرهنگی و ورزشی که بیگمان توقع همکاری نیز دارند و باید در محافل و برنامههای ایشان شرکت ورزیم. همۀ آنها نیازمند امکاناتیاند که ما در اختیار نداریم. به گونهیی که پیش از این گفته آمد، شرکت و سهمگیری در نمایشگاهها و جشنوارهها ایجاب هزینه میکند و چون دفتر فرهنگی هیچ بودجهیی در اختیار ندارد، تا جایی که مقدور است این برنامهها را با هزینههای شخصی برگزار میکند و در غیر آن، بسیاری از برنامههای فرهنگی را بهخاطر نبود امکانات از دست داده و میدهد.
در روزهای پسین من بهخاطر شرکت در برنامۀ «آسمان بچهها» که از سوی حوزۀ هنری در شهر آبادان برگزار شده بود، دعوت شده بودم و سه تن از دوستان افغانستانیِ دیگر نیز با من همراه بودند. دوستی در پای تصویر من در صفحۀ فیسبوک نوشته بود: «استاد، بودجۀ دفتر فرهنگی را در همینگونه چکرها مصرف میکنید یا کاری هم انجام میدهید؟»
من در پاسخ نبشتم: «کاش از وزارت اطلاعات و فرهنگ در مورد بودجهیی که نداریم آگاهی بخواهید!»
این را برای همۀ آنانی که میپندارند دفتر وابستۀ فرهنگی دارای امکانات فوقالعاده است، مکرر یادآور شدم.
و فرجامین موارد:
برای شرکت در بسیاری از برنامهها و محافل، از تکسی استفاده میکنم و گاه اگر محفل دیپلماتیک باشد، مجبورم در فاصلهیی دورتر از تکسی پیاده شوم تا میزبانان از وضعِ ما آگاه نگردند.
کمپیوترهای دفتر که از عمر آنها کسی نمیداند، دیگر از کار افتادهاند و مجبوریم از اینپس نامههای خود را با قلم بنویسیم.
از سوی مسوولان سفارت گفته شده است که در صورت نپرداختن بلهای مربوط، ممکن است آب و برقِ دفتر فرهنگی نیز قطع گردد.
اکنون که ما در ماه هفتم قرار داریم، هنوز حقوق بیمۀ صحی و کرایۀ منزل ماه چهارمِ ما اجرا نگردیده است. مسوولان وزارت اطلاعات و فرهنگ، وزارت مالیه را در این مورد مقصر میدانند و میگویند که برخی از کارداران آن وزارت گفتهاند که در شرایط ناگوار اقتصادی کنونی، دفاتر فرهنگی به چه دردی میخورند.(اگر این گفته واقعیت داشته باشد، دریغا و اسفا به حالِ ما و حال فرهنگِ ما! زیرا اینگونه نابخردانه؛ فرهنگ را کالای بیکاره پنداشتن، اهانت بزرگی به ارزشهای معنوی است.) دیگر چه باید گفت؟
سخن آخر!
چند مورد را باید یادداشت نمود:
۱ـ برای بازسازی و بهسازی دفاتر وابستههای فرهنگی، اقداماتِ اندیشمندانه صورت گیرد.
۲ـ بودجۀ مورد نیاز دفاتر فرهنگی باید از سوی وزارت مالیه فراهم گردد.
۳ـ اندازۀ معاش وابستۀ فرهنگی باید با معاش سکرتر اولِ وزارت امور خارجه معادل گردد.
۴ ـ در غیر آن، بهتر است دربهای این دفاتر فقیر را ببندند!
Comments are closed.