احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





دیدگاه‌های شولوخُف دربارۀ: ادبیات و زنده‌گی، نوشتۀ خلاق و نقد ادبی

گزارشگر:28 میزان 1393 - ۲۷ میزان ۱۳۹۳

بخش دوم

mnandegar-3نویسنده: ل. یاکیمنکو
برگردان: م. ساغرنیا

شولوخُف در ضمن بحث از ویژه‌گی‌های ادبی قصه‌یی دربارۀ یک قهرمان مهمِ جنگ داخلی، نویسندۀ آن را به‌ این علت که موضوع کارش را به‌قدر کفایت نشناخته است، به‌باد حمله و انتقاد می‌گیرد. او خود «به‌یاری مواد خام گوناگونی که در این‌باره فراهم کرده بود، و نیز از طریق خاطرات شاهدان عینی رویدادها و حوادثی که قهرمان در آن شرکت کرده بود، تصویری دیگرگونه از یک پارتیزان واقعی و یک رهبر بزرگ و کاملاً متفاوت با آن‌چه در قصۀ مورد بحث تصویر شده بود، به‌دست آورد. نویسندۀ قصه بی‌جهت به‌تخیل خود اجازۀ دخالت در واقعیت را داده بود؛ اجازه داده بود که پرندۀ خیالش به‌ ماورای واقعیت پرواز کند؛ و بدین ترتیب از «حقیقت تاریخی» منحرف شده بود.»[۵]
نویسنده باید بتواند از حقیقتی که به ‌آن پرداخته، دفاع کند. این‌جا هیچ‌گونه سازش و مصالحه‌یی پذیرفته نیست. شولوخُف با اشاره به «خرده فرمایشات» و نمونه‌هایی از عقاید و آرا، و نظریاتی که هنگام نوشتن دون آرام از سوی عده‌یی ابراز می‌شد، می‌گوید: «اگر نویسنده تصمیم گرفته است به‌هر قیمتی که هست، حقیقت را بازگوید، پس باید با تمام قدرتش این تصمیم را به‌ مرحلۀ عمل درآورد و هرگز تحت فشار هیچ عقیده و تحمیلی از آن منحرف نشود، و از هیچ مرجع و پایگاهی جز پایگاه حقیقت پیروی نکند.»[۶]
لازمۀ این اعتماد جسارت‌آمیز، کسب آگاهی و شناخت واقعیِ همۀ موقعیت‌ها و رویدادهای گوناگون است. این اعتماد نتیجۀ احساس و تجربۀ شخصی است، و حاصل قدرت بیان و فراهم کردنِ تمامی مفاهیم خاص و عام و حقایق جزیی و کلی در یک مفهوم یگانه و مشترک، یعنی واقعیت است.
شناخت نادرست و ناقص از مواد خام کار برای نویسنده گناهی نابخشودنی است. چرا که این نقص و نادرستی، بیش از هر چیز موجب تحریفِ حقیقت و درنتیجه حقارت و پستیِ هنر می‌شود.
آناتولی کالینین از نویسنده‌گان معاصر شوروی که در سال‌های ۱۹۳۰ زمانی که شولوخُف هنوز دون آرام را می‌نوشت‌ـ با او دیدار و گفت‌وگو کرده است، می‌نویسد:
«شولوخُف عقیده دارد که هر نویسنده‌یی باید محیط اجتماعی و اخلاقیِ خاصی را به‌خوبی بشناسد: مثلاً محیط اجتماعی قزاق‌ها یا محیط اجتماعی روشنفکران و فرهیخته‌گان جامعه را؛ یا محیط اخلاقی و اجتماعی طبقۀ جوان و یا هر طبقه و قشر دیگر را. شولوخُف از آن گروه نویسنده‌گان توخالی و پوک، از آن نویسنده‌گانی که با «خرده معلومات»شان اقیانوس‌هایی به‌عمق یک وجب‌اند، و نویسنده‌گانی که از هر چیزی چیزکی می‌دانند اما دربارۀ هیچ چیز شناخت عمیق و درستی ندارند؛ با کنایه و طنز سخن می‌گوید.»[۷]
برای نویسنده گناهی بزرگ‌تر از این نیست که از مواد خام و مصالح کارش، برخلاف آن‌چه باید، شناختی ناقص و نادرست داشته باشد. شولوخُف می‌نویسد: «برای ما نویسنده‌گان ـ چه آنان که در آغاز کارند و چه نویسنده‌گان قدیمی که عمری در این راه صرف کرده‌اند ـ وظیفۀ مهم و اساسی دست یافتن به‌ مواد و مصالح کار و تسلط بر آن است. بدون شناخت و درک عمیق و کامل از «مصالح کار»، هرگز نمی‌توان یک اثر هنری واقعی و راستین به‌وجود آورد.»
دست یافتن و تسلط بر مواد و مصالح کار، به‌ناگزیر وقت زیادی می‌گیرد. نویسنده باید در میان مردمی که دربارۀ آنان می‌نویسد، زنده‌گی کند. همان شاد‌ی‌ها، لذت‌ها، نگرانی‌ها و اضطراب‌ها و همان غم و اندوه مردمی را زنده‌گی کند که اکنون و آیندۀ بشریت را در دست‌های رنجدیده و زحمت‌کش خود دارند.
در حقیقت این است عقاید و دیدگاه شولوخُف دربارۀ رابطۀ واقعی نویسنده و مردم، و ادبیات و زنده‌گی؛ و این است دریافت و تلّقی او از مفهوم زنده‌گی و ادبیات.
اما این تأکید بر ارتباط ثمربخش میان ادبیات و زنده‌گی، تنها یکی از مسایل گوناگونی است که شولوخُف عمیقاً به‌آن می‌اندیشد. موضوع بسیار مهم دیگری که در نظر شولوخُف از اهمیت و ارزشی همسنگ برخوردار است و نویسنده مکرراً آن را مورد بحث و داوری قرار داده است، همان چیزی است که در اصطلاح معمول تسلط و مهارت هنریِ نویسنده نامیده می‌شود.
شولوخُف در مقالۀ مشهورش که در سال ۱۹۳۴ دربارۀ زبان انتشار یافت، می‌نویسد:
«اکنون هنگام آن رسیده است که از ادبیات به‌زبانی واقعاً صادقانه و تهورآمیز سخن بگوییم، و هر شیء را به‌نام حقیقی آن بنامیم.»
عنوان این مقاله نیز بسیار معنی‌دار بود. این گفتار محکم و آشتی‌ناپذیر نشان‌دهندۀ مرحلۀ تازه و بسیار مهمی در تکامل و گسترش عقاید شولوخُف دربارۀ نوشتن و به‌اصطلاح «نوشتۀ خلاق» است.
ادبیات تنها در آن شرایطی می‌تواند گسترش و تکامل یابد که صادقانه مورد حمایت و هواداری قرار گیرد، و از گرایشی صمیمانه برخوردار باشد، و نیز در شرایطی که انتظار خواست‌های متعالی و بزرگ زیبایی‌شناسی از آن در میان باشد.
شولوخُف یکی از دلایل پیدایش و رشد «فضولات ادبی» را تعصبات و پیش‌داوری‌های گروهی و نقدهای «هردمبیل» و بی‌هدف می‌داند. آن‌جا که تعصبات گروهی و غرض‌ورزی به‌بازی می‌نشینند، هیچ اثر با ارزشی که درخور رنج‌های عظیم مردم باشد نمی‌تواند به‌وجود آید.
یک انگارۀ ذهنی (image) دروغین و کاربرد بی‌جای یک واژه که غفلت و «بی‌بصیرتی» نویسنده و ناآگاهی و فقدان وجدانِ وظیفه‌شناسی‌اش را می‌رساند، به‌خودی خود بد نیست. اما در سطحی گسترده‌تر، نقص و نادرستی کار را موجب می‌شود. هرگاه نویسنده در موارد جزیی و ظاهراً پیش پا افتاده حقیقت‌بین و درستکار نباشد، اعتقاد خواننده از او سلب می‌شود و در مسایل عمده‌تر و مهم‌تر نیز به‌او اعتماد نخواهد کرد.
برخورداری از یک استعداد دست دوّم و ضعفِ تسلط و مهارت هنری، تنها یک نقص فنی نیست؛ بلکه در عین حال این خود یک نقیصۀ ایده‌یولوژیکی و فکری به‌شمار می‌رود. عقاید شولوخف در این باره، به‌عقاید و نظرات آلکسی تولستوی و ماکسیم گورکی بسیار نزدیک است.
ماکسیم گورکی در نامۀ سرگشاده‌یی به الف. س. سرافیموویچ می‌نویسد:
«در قلمرو نوشتۀ خلاق، لفاظی‌های معقّد زبان‌شناختی نیمچه‌ادیبان، همیشه از فقدان فرهنگ و شعور سرچشمه می‌گیرد، و همیشه نیز با نیمچه‌ادیبان سیاست‌باز ارتباط دارد. اکنون دیگر وقت آن رسیده است که در این‌باره جدی‌تر سخن بگوییم!»[۸]
از نظر شولوخف، زبان چیزی فراتر از یک «عنصر» بنیادی ادبیات است: زبان، تمامی تجربه‌های تاریخی یک ملت و گسترۀ ذوق و لطیفه‌پردازی و تهور و خلاقیتِ مردم را دربرمی‌گیرد. شولوخُف در پیش‌گفتاری بر مجموعۀ ضرب‌المثل‌های روسی می‌نویسد:
«بزرگ‌ترین ثروت و گرانبهاترین گنجینۀ مردم زبان آن‌ها است. چرا که طی هزاران سال، گنجینه‌های بی‌شمار اندیشه‌ها و تجربه‌های بشری به‌تدریج فراهم آمده و در قالب کلمات، برای همیشه از فساد زمان حفظ شده است.»
بی‌مبالاتی به‌زبان و برخورد با واژه‌ها و کلمات از روی لاقیدی و بی‌دقّتی، که خود به‌مفهوم بی‌اعتنایی نسبت به‌تجربه‌ها و دانایی توده‌های مردم است، ناگزیر به‌خیانت، و دروغ‌پردازی و فضولات تهوّع‌آور ادبی منتهی می‌شود. از این جهت، مشکل‌ترین و مهم‌ترین وظیفۀ نویسنده، جست‌وجوی مدام و کنکاش برای دست یافتن به‌زیباترین و کامل‌ترین شکلِ زبان است.
شولوخُف خطاب به‌نویسنده‌گان «دون» می‌گوید: «واژه‌یی که نویسنده از اعماق زبان غنی و سرشار، زبان محکم و نیرومند روسی بیرون می‌کشد، باید همیشه درست همان واژه‌یی باشد که بتواند راه خود را به‌ژرفای قلب شنونده بگشاید و بی‌درنگ بر دل مخاطب بنشیند.»[۹]
شولوخُف بارها این نکته را تأکید کرده است که مهم‌ترین وظیفۀ نویسنده در مرحلۀ نخست، کار بر روی زبان است. کشف خلاقیتِ زبان و شناخت ظرفیت‌ها و غنای آن، وظیفۀ مهم نویسنده است. فقر زبان، زاییدۀ فقر اندیشه و فقدان خلاقیت است؛ و آن‌جا که از ذوق و فردیت خلاق نویسنده نشانی نیست، در مقابل آن فقر زبان موجب ایجاد یک رشته فضولاتِ ادبی و اباطیل می‌شود.
شولوخُف در سال ۱۹۵۸ در گفت‌وگو با گروهی از دانشجویان ادبیات گفته است:
«هر نویسنده‌یی باید به‌خاطر پاکی زبان و پالودن زبان از آلودگی و نادرستی، و یافتن ظرفیت‌ها و استعداد تصویری و بیانی آن، همواره تلاش کند و تصویرها و نگاره‌های ذهنی خاصِ خود را کشف کند و از درون گنجینۀ زبان مردم بیرون بکشد. زشت‌ترین و بدترین شکل کار، یعنی شکل بیمارگونه و مخربِ نوشتن، آن است که نویسنده‌گان به ‌تکرار یکدیگر بپردازند. باید پذیرفت که در بعضی از آثاری که در دسترس ما است، زبان واقعاً فقیر و ناتوان و تکراری است. برای غنی ساختنِ زبان و زیبایی بخشیدن به ‌آن و تلاش مداوم برای رسیدن به ‌این هدف، در حقیقت، چشم امید ما به‌ شما، به ‌شما نویسنده‌گان جوان روس است.»[۱۰]
شولوخُف در مورد زبان از عقاید و نظارت گورکی پیروی و هواداری می‌کند، و لفاظی‌های معقّد و یاوه، و بندبازان لفاظ و لغت‌باز و نیمچه منتقدان توخالی و بی‌مایه و شبه‌نوآوری‌های کاذب و عوام‌فریب را به‌شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد. شولوخُف عقیده دارد که در این راه، تنها امکان توفیق واقعی، جست‌وجوی مداوم و پیگیر در راه بالا بردن کیفیت و شایسته‌گی هنر و رفع نیازهای ضروری نویسنده در تحقق این هدف است؛ و می‌افزاید:
«ما به‌واژه‌های تازه‌یی نیاز داریم، واژه‌هایی اصیل و ناب؛ واژه‌هایی که آفریدۀ عصر انقلاب باشند. در شکل هنری نیز ما به ‌نوآوری و بدعت نیاز داریم و به‌خلق آثار تازه‌یی که تصویرگر این عصر عظیم تاریخی باشند؛ عصری که بزرگ‌ترین و باارزش‌ترین دورۀ تاریخ بشر است. و ما نویسنده‌گان اگر بخواهیم آثاری ارزشمند و در خورِ این عصر بزرگ تاریخی بیافرینیم، باید بیاموزیم که چه‌گونه بنویسیم. چه‌‎گونه واژه‌های تازه‌یی را وارد ادبیات کنیم؛ واژه‌های تازه‌یی که نودوپنج درصد آن‌ها زیبا، بی‌نظیر و عالی باشد؛ و پنج درصد دیگر واژه‌هایی پاک و ناب.»
شولوخُف بارها به ‌مسالۀ رابطۀ میان نویسندۀ روس و خواننده‌گان آثارش پرداخته است، و هر جا و هر گاه که از ادبیات و زنده‌گی سخن گفته و یا به‌ مسالۀ زبان و عناصر مؤثر در کیفیت و شایسته‌گی هنر و ادبیات پرداخته، این نکته را نیز همواره در نظر داشته و هرگز از آن غافل نمانده است. شولوخُف می‌گوید:
«نویسنده هرگز نباید در نوشتن شتاب ورزد… برای نویسنده چیزی خطرناک‌تر و زیان‌بارتر از شتاب‌زده‌گی نیست.»[۱۱]

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.