احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فروغ اسدپور/ 7 عقرب 1393 - ۰۶ عقرب ۱۳۹۳
بخش نخست
نوشتۀ حاضر تلاش میکند تا در پرتو گفتوگویی انتقادی بین دیالکتیسینهای نظاممند و ریالیسم انتقادی، دربارۀ پیشگفتار مارکس بر ویراست اول سرمایه بحث کند. مارکس در این پیشگفتار اشارههای کوتاهی به روش خود میکند که به نظر میرسد مبنای علمی و فلسفی سرمایه را تا حدی روشنی میبخشد. اما برای انسجامبخشیدن به این مبنای فلسفی ـ علمی، میتوان از دستاوردهای جدیدی کمک گرفت که پیرامون سرمایه و بازسازی آن انجام شده است. بازسازی در اینجا به معنای تفسیر انتقادی، یعنی تصریح بخشیدن به معناهای تلویحی متن، برجسته کردن نظاممندی آن از راه تأکیـد روی ساختارها و روابط اصلی مورد پژوهش آن، و استنتاج تصویری کلی از متن است.
مارکس در پیشگفتار ویراست اول سرمایه، از دشواری درک فصل نخست، بهویژه بخشی که تحلیل کالا را دربردارد، سخن میگوید. او مینویسد: « شکل ارزش که شکل نهایی آن شکل پولی است، بسیار ساده و بیمضمون است. با این حال، ذهن بشر بیش از ۲۰۰۰ سال بیهوده کوشیده تا به کنه آن پی ببرد. حال آنکه از سوی دیگر دستکم بهطور تقریبی موفق شده شکلهایی را تحلیل کند که [پرمضمونتر و پیچیدهتر بودهاند]. چرا؟ زیرا پیکر کامل را آسانتر میتوان مطالعه کرد تا سلول که عنصر آن است».
سپس بیفاصله به موضوع روشمندی میپردازد: «در تحلیل شکلهای اقتصادی نه میکروسکوپ به کار میآید و نه معرفهای شیمیایی؛ تجرید تنها نیرویی است که بهعنوان ابزار بهکار میآید (تأکید از من است). اما در جامعۀ معاصر، شکل کالایی محصول کار، یا شکل ارزش کالا، شکل سلولی اقتصاد است (تأکید از من است). تحلیل این شکلها در دیدۀ عامی پرسه زدن در موشکافیهای محض و بیهوده است. در اینجا سروکار ما نیز با ریزهکاریهاست، اما تنها از آن دست که در کالبدشناسی میکروسکوپی معمول است».
مارکس به ما نمیگوید که چرا نقطۀ آغاز عرضهداشت یا ارایه، باید شکل کالایی محصول کار باشد. نمیگوید چرا این شکل را با شکل سلولی مقایسه کرده است؟ آیا ایجاد شباهت بین مقولهیی از اقتصاد سرمایهداری، با شکل سلولی وامگرفته از زیستشناسی گمراهکننده نیست؟ آیا سلول و شکل تکاملی آن را هم میتوان بهنحوی دیالکتیکی، از آن دست که مارکس در سرمایه انجام داده است، بررسی کرد؟ در ضمن مارکس نمیگوید که چرا «شکل کالایی محصول کار» را با «شکل ارزش کالا» مترادف قرار میدهد، و اصولاً معنای این ترادف چیست. چرا روی مقولۀ «شکل» در هر دو عبارت بالا تأکید میکند؟ منظور او از تجرید به-عنوان تنها نیروی کارآمد در پژوهش سرمایه چیست؟ چهگونه تجریدی مورد نظر اوست؟
در این پیشگفتار مارکس به هیجیک از این پرسشها پاسخ نداده است. دیرتر، در آغاز فصل یکم، بهنحوی تلویحی و مختصر به بخشی از این پرسشها، در فرایند پیشروی بحث، پاسخ میدهد. پاسخهای او بهنظر شماری از مفسران آثارش، نیازمند تدقیق و بازسازی هستند. آنچه که اینجا برای ما جالب است، اشارۀ مارکس به رویکرد روششناختیاش است. او روش خود را بهسادهگی و بیتوضیح فراوانی در گفتاورد بالا، تجرید میخواند و سپس در ادامه روش خود را چنین توضیح میدهد:
«فیزیکدان فرایندهای طبیعی را در جایی مشاهده میکند که در بارزترین شکل خود رخ میدهند و تأثیرات مختلکننده کمترین نقش را در آن دارند، یا هر جا که امکان داشته باشد، در شرایطی دست به آزمایش میزند که [از جریان فرایند در حالت ناب خود] مطمین باشد».
پرسشهای بسیاری هم در این مورد طرح میشود. چرا مارکس، در ادامه از فیزیکدان و آزمایشهای بهکار گرفته شده در حیطۀ علوم طبیعی میگوید؟ آیا میتوان روش پژوهش در علم فیزیک را به حیطۀ مورد مطالعۀ مارکس انتقال داد و همان را در اینجا هم بهکار بست؟ اگر چنین است، پس چرا مینویسد: «در تحلیل شکلهای اقتصادی تجرید تنها نیرویی است که بهعنوان ابزار بهکار میآید»؟ به نظر میرسد که «فرایند ناب» آن چیزی است که توجه مارکس را به خود جلب کرده است و برای همین هم به آزمایشگاه در علوم طبیعی ارجاع میدهد. در اینصورت بهنظر میرسد که تجرید (چیزی که باید در مطلبی دیگر به آن بپردازیم) همان عمل آزمایشگاه را انجام میدهد و ایجاد «فرایند ناب» را میسر میکند. پس مارکس در عین حال که به شباهت بین علوم طبیعی و نقد اقتصاد سیاسی، ایجاد فرایند ناب، اشاره میکند، به تفاوتهایشان هم توجه دارد اگرچه این تفاوتها را اینجا توضیح نمیدهد.
بنا به آنچه که از روش پژوهش پایهیی در علم میدانیم، فیزیکدان برای شناسایی پدیدۀ مورد نظرش تلاش میکند تا به بیان رویباسکار، نظام بستهیی ترتیب دهد که در آن پدیدۀ مورد پژوهشش را جدا از دیگر نیروها و پدیدههای طبیعی مطالعه کند. پس از شناسایی ساختارها، سازوکارها و قانونمندیهای پدیدۀ مورد نظر در نظام بستۀ آزمایشگاهی، میتوان آن را در ترکیب با نیروها و پدیدههای دیگر در نظام باز بیرونی هم مطالعه کرد.
مارکس نمیتواند نظام بسته به این معنا ایجاد کند. اما میتواند از راه تجرید، «فرایند ناب» موضوع مورد تحقیقش یعنی «منطق سرمایه» را بررسی کند. تفاوتی بین «فرایند ناب» مورد نظر مارکس با نوعی که در علم فیزیک وجود دارد، بهچشم میخورد. با اینکه در هر دو مورد، بررسی ساختارها و مطالعۀ هستیشناسی یک پدیدۀ خاص مورد نظر است، تفاوت اینجاست که مارکس بهدلیل سرشت تاریخی و اجتماعی موضوع خود، به نمونههای تاریخی هم برای روشن کردن بحث ارجاع میدهد. حتا گاهی به سطوح انضمامیتری هم ارجاع میدهد که بیرون از حیطۀ منطق درونی سرمایه قرار دارند. خود او هم معمولاً به تمایز بین درون و بیرون اشاره میکند. درون، همان تمامیت سرمایه بهمثابۀ منطق کالایی ـ اقتصادی است که همچون موجودی خودکفا تمام پیشفرضهای خود را خلق و مدیریت میکند. اما روشن است که نیروی کار و زمین (طبیعت) دو پیشفرضی هستند که سرمایه آنها را خلق نکرده است و نمیتواند آنها را به زایدۀ خود کاهش دهد. زمین و نیروی کار، دشوارترین عناصر در زندهگی اجتماعی ـ اقتصادی برای مدیریت ناب اقتصادی ـ کالایی هستند و در تاریخ عملاً هرگز به این ترتیب مدیریتشدنی نیستند. همواره در محلهای کار مبارزه وجود دارد و بر سر زمین هم همواره نبردهای جدی در جریان است. حرکت از منطق درونی سرمایه به سطوح انضمامیتر (بیرون) هم در واقع حرکت از یک شکل کاملاً رشدیافتۀ کالایی با چیرهگی منطق سرمایه به سطوحی است که این منطق فقط بهنحوی نسبی بر آنها چیرهگی دارد و در نتیجه، به حمایت سیاست و ایدیولوژی نیاز دارد.
در زیر ابتدا مفهوم نظام بسته را توضیح میدهم، و سپس، جملههای مارکس در بالا را در پرتو مفهوم نظام بسته، بیشتر میشکافم.
نظام بسته
در علوم طبیعی، نظام بسته به آزمایشگاه و محیط بستۀ آن ارجاع میدهد، جایی که دانشمندان و کادرهای علمی برای شناسایی قانونهای علیتی و ایزوله کردن سازوکارهای برسازندۀ پدیدهها، تلاش میکنند. آنها در این فرایند از ابزار تولیدی پیشتر تولیدشده (نظریههای علمی، روشها و وسایل مادی آزمایشگاهی) استفاده میکنند تا قانونهای علیتی را در جدایی از محیط باز بیرونی ایزوله کرده، آنها را از راه تأثیراتشان شناسایی کنند. میتوان گفت که آزمایشها از این رو امکانپذیرند که سازوکارهایی در جهان بیرونی، در نظام باز عمل میکنند که قابل مشاهده نیستند و خود را در برابر حواس ما بروز نمیدهند، اما در شرایط مناسب میتوان ایزوله و کشفشان کرد.
Comments are closed.