احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





از جهان سوم به جهان اول داسـتان سنگـاپـور از سال ۱۹۶۵ الی ۲۰۰۰ میلادی

گزارشگر:20 عقرب 1393 - ۱۹ عقرب ۱۳۹۳

یکی از داستان‌های مؤفقیت نظام سرمایه‌داری رهبری شده
مُدل اجتماعی-اقتصاد‌ی‌یی که سنگاپور را از جهان سوم به جهان اول ارتقأ بخشید

بخش دوم
خاطرات لی کووان یو
اقتباس و ترتیب: محمود کرزی
این‌که گاه کینگ سووی(Goh KengSwee) علاقه‌مند بود وظیفۀ ساختمان نیروهای امنیتی ما را عهده دار شود، خاطرم را از جهت امنیت راحت ساخت.mnandegar-3 (کینگ سووی که در بریتانیا تحصیل کرده بود در سال ۱۹۶۵م به حیث نخستین وزیر دفاع و داخلۀ سنگاپور مقرر شد.) من تصمیم گرفتم تا مسوولیت امور دفاع و داخله را در چوکات یک وزارت واحد به او واگذار کنم. این امر به او کمک می‌کرد تا قوای پولیس را در جهت آموزش ابتدایی نوآموزان اردو به‌کار گیرد.انتقال کینگ سووی به ساحۀ نظامی خلایی را در وزارت مالیه بوجود آورد.من این مطلب را با او مورد بحث قرارداده و هردو در مورد تقرر لیم کیم سان(Lim Kim San) به حیث وزیر مالیه موافقه نمودیم.برخورد کیم سان با مسایل بر عمل استوار بود؛ او مرد عمل‌گرا بود. برعلاوه، او می‌توانست بدون اصطکاک با کنیگ سووی کار نماید؛ این امر به کینگ سووی اجازه می‌داد تا بطور غیررسمی در امر طرح سیاست اقتصادی کمک کند.
معضلۀ سومی و از همه بزرگتری که با آن مقابل بودم اقتصاد بود– چگونه می‌توانستی ماسباب معیشت مردم خود را فراهم آوریم؟ اندونیزیا درتقابل ورقابت باماقرارداشت وتجارت درحال رکود بود. مالیزیایی‌ها می‌خواستند سنگاپور را نادیده گرفته و با شرکای تجارتی خود، وارد کننده‌گان، و صادرکننده‌گان بطور مستقیم از طریق بنادر خود معامله کنند. سنگاپورِ مستقلی که دیگر در مرکز قلمرو واحد تحت کنترول بریتانیا قرارنداشت، چگونه می‌توانست بقای خود را حفظ کند؟ با درنظرداشت این‌که، بیکاری در حد ۱۴ درصد قرارداشته و در حال افزایش بود، باید برای این سوال اساسی پاسخ‌های عاجل سراغ می‌شد. برعلاوه، روشن بود که ما باید شیوۀ معیشت جدیدی را بوجود می‌آوردیم که با شیوۀ معیشت ما در دوران قیمومیت بریتانیا تفاوت داشت. من مواد ورداتی‌یی را دیده بودم که کارگران سنگاپوری آن‌ها را با دقت پاک و درجه‌بندی کرده و برای صادرات آماده می‌ساختند. از این به بعد، مواد خامی که از مالیزیا و اندنیزیا وارد شده و در سنگاپور آمادۀ صدور می‌شدند در اختیار ما قرار نداشتند. ما مجبور بودیم اقتصاد جدیدی را بوجود آوریم، و شیوه‌ها و طرح‌های بدیعی را مورد تجربه قرار دهیم، شیوه‌ها وطرح‌هایی که در گذشته در هیچ کنار جهان مورد استفاده قرار نگرفته بودند، زیرا کشور مشابهی وجود نداشت که سنگاپور از آن تقلید کند. هانکانگ تنها جزیره‌یی بود که با ما شباهت داشت؛ ولی حکمرانی هانکانگ هنوز در دست انگلستان بود و چین را به حیث سرزمین عقبی خود در اختیار داشت. از نظر اقتصادی، هانکانگ تا حد زیادی جزء چین بود و به حیث نقطۀ اتصال و ارتباط چین با جهان سرمایه‌داری و تجارت با کشورهای غیرکمونیست اجرای وظیفه می‌کرد.
پس از دقت و تأمل در بارۀ این مسایل و بدیل‌های محدودی که در اختیار داشتیم، بدین نتیجه واصل شدم که اگر بنا باشد که سنگاپوربه صفت یک دولت-شهری جزیره در جنوب شرق آسیا دوام و بقا داشته باشد، نمی‌‍تواند به حیث یک واحد سیاسی عادی و معمولی عمل کند. برای تأمین بقای چنین دولت-شهری، لازم است مردم آن به کوشش‌های خارق‌العاده دست بزنند و مردمی متحد، سخت‌کوش، و قابل انتباق با شرایط ببار آیند؛ ما که در چنین دولت-شهری زندگی می‌کردیم باید کسانی می‌شدیم که امور را بطور مؤثرتر و ارزان‌تر نسبت به همسایه‌ها انجام می‌دادیم؛ زیرا همسایه‌های مامصمم بودند تا ما را نادیده بگیرند و نقش ما را به حیث گدام و دلال تجارت منطقه از بین ببرند.
بزرگترین سرمایۀ ما اعتماد مردم ما بود. این اعتماد را ما از طریق مبارزۀ بدست آورده بودیم که به نیابت از مردم خود، بدون ترسی در دل، در برابر کمونیست‌ها و افراطیون مالیزیایی به‌راه انداختیم؛ و این کار را در زمانی کردیم که قوای پولیس و اردو هنوز در دست حکومت مرکزی(مالیزیا) قرار داشت. کمونیست‌ها، من و همکارانم را به حیث سگ‌ها و پادوهای سرمایه‌داران استعماری به مضحکه گرفتند و به ما به عنوان نوکران و مریدان فیودالیست‌های مالیزیایی نفرین فرستادند. ولی زمانی که وضع بدتر شد حتا چینی‌های که میلان به چپ داشتند ورهبران تحصیل کرده ازطبفه متوسط بودند نیز به دفاع از منافع متعرضین ما برخواستند. ما بسیار محتاط بودیم تا اعتماد مردمی‌یی را که نصیب ما شده بود در نتیجۀ سوء اداره و فساد اداری از دست ندهیم. من به این سرمایۀ سیاسی نیاز مبرم داشتم تا بتوانم از موقعیت عالی و شاز تجارتی سنگاپور، به حیث یگانه دارایی ملی کشور، استفادۀ اعظمی را بعمل آورم.
۲) انگلستان قوای خود را خارج می کند (صفحه ۴۷ و بعد):
زمانی که کینگ سووی و من در اکتوبر ۱۹۶۶ از دینیس هیلی خواهش کردیم تعدادی از طیارات جنگی نوع هاکر هنتر را بالای ما بفروشد، او خندید. درحالی‌که انگشت خود را بسوی ما تکان می‌داد، هیلی پرسید هدف شما از داشتن طیارات جنگی چیست، در حالی که قوای هوایی بریتانیا دفاع ما را به عهده گرفته بود؟ ما بدون اینکه طیارۀ خریده باشیم، لندن را با این اطمینان ترک کردیم که قوای هوایی انگلیس، در صورت ضرورت، از ما(سنگاپور) دفاع خواهد کرد.
ما به اعتماد دفاعی‌یی که وجود قوای بریتانیا به سنگاپور می‌داد نیاز فوق‌العاده مبرم داشتیم. در صورتی که قوای بریتانیا، قبل از این‌که ما توانایی دفاع از خود را کسب کرده باشیم، بطور ناگهانی سنگاپور را ترک می‌کرد، به نظر من، ما قادر به دفاع و تأمین بقای خود نبودیم. موجودیت قوای بریتانیا در سنگاپور به مردم اطمینان می‌داد؛ بدون چنین اطمینانی سرمایه‌گذاری خارجی داخل سنگاپور نمی‌شد؛ سرمایه‌گذاری‌یی که به کمک آن ما می‌توانستیم امتعه و خدمات خود را غرض امرار معاش به خارج صادر کنیم. صدور امتعه و خدمات یگانه راهی بود که ما می‌توانستیم از طریق آن برای جوانانی که ازدانشگاه‌های ما فارغ می‌شدند، محل کار ایجاد نموده و از بیکاری گسترده جلوگیری بعمل آوریم. در جنوری آن سال من هارولد ویلسن، صدراعظم انگلستان، را در کنفرانس اضطراری صدراعظمان ممالک مشترک‌المنافع، که در مورد اعلامیۀ یک‌جانبۀ استقلال رودیشیا در لاگوس دایر شده بود، ملاقات کردم. در حواشی این کنفرانس ما موضوع آیندۀ قوای بریتانیا در سنگاپور را مورد صحبت قرار دادیم. او به من معلومات داد که احتمالاً مجبور خواهد بود تا ۲۵۰۰۰ تن از قوای ۵۰۰۰۰ هزار نفری خود را از مالیزیا خارج نماید. هرچند او اظهار داشت که تا هنوز در این باره تصمیمی اتخاز نشده است؛ معذالک، احساس و برداشت من این بود که او در مسیر تقلیل قوا در حرکت بود.
برای درک روشن‌تر ارادۀ بریتانیا، و به منظور بحث روی برنامۀ دفاعی آن کشور، در اپریل ۱۹۶۶ از لندن بازدید کردم. کشف این مطلب که مفکورۀ اخراج قوا از شرق سویز طرف‌داران زیادی در میان احزاب کارگر و محافظه‌کار داشت و تعداد عظیمی از رهبران، نویسندگان، و مبصرین هر دو حزب از این مفکوره حمایت و طرف‌داری می‌کردند، برای من تکان دهنده بود. آقای دینیس هیلی (به‌گواهی مطبوعات) اظهار داشت که مفکورۀ خروج مرحله‌یی فوری قوا در کابینۀ بریتانیا طرف‌داران قوی داشت؛ این اشخاص توسط جورج براون، شخصیت دوم کابینه بعد از ویلسن، رهبری می‌شدند. پال جانسن، مدیر روزنامۀ نیو استیتسمن، سال ۱۹۶۸ را با اطمینان کافی به حیث تاریخ دقیق خروج قوای بریتانیا از شرق سویز اعلام نمود.اخراج قوا از شرق سویز مفکوره‌یی بود که به آسانی می‌توانست طرف‌داران زیادی را در صفوف حزب کارگر به‌خود جلب نماید. ایان مکلوید، وزیر اسبق محافظه‌کار و وزیر مجازی مالیه و اقتصاد(مربوط حزب محافظه‌کار) برایم گفت که در حزب او عدۀ زیادی از هواخواهان همگرایی و اتحاد با اروپا وجود دارند که به شدت از مفکورۀ اخراج قوای بریتانیا از مناطق شرق سویز حمایت می‌کنند.
هیلی برایم گفت که تعداد زیاداعضای حزب کارگر قویاً بدین نظر اند که خروج کامل قوای انگلیس ازجنوب شرق آسیا باید بیشتر بدین منظور صورت گیرد که در مشاجرات و اختلاف میان حکومت‌های منطقه انگلستان متهم به طرف‌داری جهتی نشود. قوای انگلیس بایدوسیله‌یی کمتری صلح وثبات درمنطقه باشدوزیادتربه صفت قوه ضعیف‌تری به مقایسه سابق برای حل منازعات منطقه کمک نماید. وی به من هُشدار داد که سیاست نظامی بریتانیا در ارتباط باجنوب شرق آسیا بزودی، محتملاً در دوران حیات حکومتکنونی، تغییر نماید. این تشویش و عدم اطمینان در مورد حضور قوای انگلیس در منطقه (که ضامن استقلال ما پنداشته می‌شد) تشویش دایمی‌یی را برای من ایجاد کرده بود. درنتیجه، من و کینگ سووی تصمیم گرفتیم که صرف‌نظر از تصمیم نهایی بریتانیا در این ارتباط، هرچه زودتر به ایجاد قوای نظامی‌یی که وجود آشکار داشته باشد، اقدام کنیم. هدف از این اقدام ما این بود تا به مردم خود و همسایه‌ها حالی سازیم که ما فاقد قدرت دفاع از خود نیستیم.
یک‌روز قبل از این‌که لندن را ترک گویم، به‌تاریخ ۲۵ اپریل، ملاقات نهایی خود را با هیرالد ویلسن انجام دادم. وی از من در مورد نقش بندرگاه‌های بریتانیا در اقتصاد سنگاپور پرسید. سنجش من از این نقش در حدود ۲۰ درصد تولید ناخالص ملی (GDP) بود. مسدود شدن این بندرگاه‌ها به خروج تعداد زیادی از مالیزیایی‌ها و هندی‌هایی‌که در بندرگاه ها کار می‌کردند، منجر می‌شد. این امر سبب بیجا شدن فعالیت‌های اقتصادی می‌شد؛ ولی ترس اصلی من از اثراتی بود که مسدودشدن بندرگاه‌ها بر روحیۀ مردم وارد می‌کرد. ما پس از کوشش‌های زیاد مؤفق شده بودیم مردم خود را روحیه بخشیده و آن‌ها را متقاعد سازیم که کمونیزم یک موج غیرقابل جلوگیری نیست. در نتیجۀ این اعتقاد بود که مردم با ما همکاری می‌کردند. از بین رفتن این اعتقاد به معنی از بین رفتن همکاری مردم با ما بود. خروج قوای بریتانیا و مسدودشدن بندرگاه‌های آنکشور در سنگاپور می‌توانست ضربۀ شدیدی بر روحیۀ مردم ما وارد نماید. در اینصورت، مردم قدرت ونفوذ روزافزون چین را غیرقابل اجتناب پنداشته و از همکاری با ما(حکومت سنگاپور) دست بر می‌داشتند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.