از جهان سوم به جهان اول داســتان سنـگاپـور از سال ۱۹۶۵ الی ۲۰۰۰میلادی

گزارشگر:4 قوس 1393 - ۰۳ قوس ۱۳۹۳

یکی از داستان‌های مؤفقیت نظام سرمایه‌داری رهبری شده
مُدل اجتماعی-اقتصاد‌ی‌یی که سنگاپور را از جهان سوم به جهان اول ارتقأ بخشید
بخش دوازدهم

خاطرات لی کووان یو
اقتباس و ترتیب: محمود کرزی

۱۴) مضحکۀ سنگاپور به عنوان دولت پرستار (صفحۀ ۲۱۱ و بعد):
روزنامه‌نگاران خارجی در سنگاپور با فساد و تخطی‌های بزرگی که باعث افتضاح و رسوایی در سایر ممالک می‌شوند، mnandegar-3بر نمی‌خورند تا در بارۀ آن‌ها با آب و تاب گزارش دهند. بنابرین، در عوض گزارش در بارۀ افتضاح و رسوایی، این خبرنگاران با لحن تمسخر آمیز در بارۀ شور و اشتیاق و تکرر اقداماتی گزارش می‌دهند که ما برای بهبود حیات مردم خود براه می‌اندازیم. این خبرنگاران اقدامات ما را به به‌نام کمپاین‌های «ثواب یا نیکی کردن» به مضحکه گرفته و سنگاپور را در کل به‌نام «دولت پرستار» (یعنی دولتی که پسر خود را بیش از حد نازدانه ساخته باشد) یاد می‌کنند. بدین علت، خبرنگاران خارجی بر ما خندیدند. ولی من مطمین بودم که آن‌ها بی‌جا می‌خندیدند و خندۀ آخرین از آنِ ما خواهد بود. اگـــر ما مـــردم خـــود را بــه آوردن تغییر در شیوۀ زنده‌گی شان تشــویق نمـی‌کردیم، امـــروز ما جامعه‌یی زمخت‌تر، بی ادب‌تر و خشن‌تر می‌بودیم. ما با معیارهای یک جامعۀ مؤدب و متمدن هم‌خوانی نداشتیم و از این‌که تصمیم گرفتیم خود را در کوتاه‌ترین مدت به چنین جامعه‌یی مبدل سازیم، احساس خجالت و ندامت نمی‌کردیم. نخست، مردم خود را تعلیم دادیم و تشویق نمودیم. بعد از این‌که از طریق تعلیم و تشویق، اکثریت را از آنِ خود ساختیم، قوانین را بوجود آوردیم و به اساس آن‌ها اشخاص سرکش را مجازات کردیم. این طرز عمل ما، سنگاپور را به کشوری مبدل ساخته است که زندگی در آن مطلوب و گوارا است. اگر «دولت پرستار» همین است که ما بوجود آورده ایم، افتخار می‌کنم من در راه بوجود آوردن آن تلاش کرده ام.
۱۵) مطبوعات و منافع خارجی (صفحۀ ۲۱۱ و بعد):
ما در انتخابات برنده شدیم. روزنامۀ Straits Times و مالکین و مدیران آن به کوالالامپور نقل مکان نمودند. با این کار، مربوطین این روزنامه بر آنچه ما می‌گفتیم مهر صحت گذاشتند. ما معتقدم بودیم که این گروه، مردمان جبونی بودند که هدف آن‌ها انعکاس و دفاع از منافع برتانیه بود نه آزادی مطبوعات و حق دسترسی به معلومات. پس از این‌که ما آزادی خود را در سال ۱۹۶۵ بدست آوردیم، Strait Times دوباره به سنگاپور برگشت، در موقف خود کاملاً تغییر وارد کرده و از PAP حمایت کرد. معذالک، این حرکت، احترام مرا به روزنامه بیشتر نساخت. زمانی که سیاست‌های هواخواهانۀ مالیزیا به نفع مالی، روزنامه را مجبور ساخت دفتر کوالالامپور خود را به UMNO (United Malays National Organization)، که حزب سراقتدار مالیزیا بود، بفروشد، حکومت ما (Peoples Action Party) سهم‎دار انگلیسی آن را اجازه داد که مالکیت روزنامه را حفظ نموده و به نشرات خود در سنگاپور ادامه دهد. آقای Simmons(مالک روزنامه) به منظور صلح‌جویی نزد ما آمد، و روزنامه از اجندای سیاسی خود صرف‌نظر نموده، نشرات خود را به موضوعات اقتصادی و تجارتی اختصاص داد. مالک/مدیر دیگر روزنامه، خانم Leslie Hoffman به سنگاپور برنگشت و در استرالیا سکونت اختیار نمود.
از آن‌جایی که طرف‌دار رقابت بودم، سایر روزنامه‌ها را تشویق می‌کردم تا در سنگاپور آغاز به‌کار نمایند. چندین روزنامه بدین کار دست زدند ولی شکست خوردند. پس از صدسال حکمروایی برتانیه، روزنامۀ Strait Times هنوز حاکمیت خود را بر بازار مطبوعات سنگاپور حفظ کرده بود. روزنامۀ Singapore Standard دروازۀ خود را قبلاً در سال‌های ۱۹۶۰ بسته بود. روزنامۀ دیگری به‌نام Eastern Sun توسط شخصی به‌نام آو کاو در سال ۱۹۶۶ آغاز بکار کرد. این شخص پسر یکی از برادران معـــروف تایگر بالم آو بود. شهـــرت آو کاو بیشتر در ساحۀ زن بازی بود تا در ساحۀ روزنامه‌نگاری جدی. پس از مذاکرات سری با مأمورین عالی رتبۀ یکی از آژانس‌های جمهوری مردم چین در هانکانگ، آو کاو توانست یک قرضۀ سه ملیون دالری دریافت کند. این قرضه که با ربح خنده آور ۰,۱ درصد در سال توأم بود، باید در پنج سال بازپرداخت می‌شد. شرط پنهانی قرضه این بود که روزنامه در مسایل عمده با جمهوری مردم چین مخالفت نکند و در مسایل غیر عمده بی‌طرف بماند. به علت مدیریت ضعیف، Eastern Sun ضررهای بزرگی را متقبل شد. روزنامه در سال ۱۹۶۸ کمک دیگری را که بالغ به ۶۰۰,۰۰۰ دالر می‌شد، دریافت کرد. در سال ۱۹۷۱، ما این «فعالیت سیاه» (black operation) را که توسط یک قدرت خارجی تمویل می‌شد، افشا نمودیم. آو کاو این مطلب را پذیرفت که روزنامۀ او توسط چین تمویل می‌شد. هیأت نشراتی روزنامه، در نتیجه قهر و احساس اهانت، استعفأ نموده و روزنامه بسته شد.
روزنامۀ Singapore Herald «فعالیت سیاه» دیگـری بود کــه در سنگاپور به نشرات می‌پرداخت. منبع تمویل این روزنامه یکی از مراجــع غیرکمـونیستی بود. این روزنامه در سال ۱۹۷۰ با مالکیت کاملاً خارجی، هیأت نشراتی سنگاپوری، و ترکیبی از روزنامه‌نگاران داخلی و خارجی آغاز به کار کرد. در شروعِ کار این روزنامه، برای من سوال پیدا شد که به چه دلیلی دو تن خارجی‌یی که اسماً مالک این روزنامه بودند تصمیم گرفته اند روزنامه‌یی را به‌زبان انگلیسی نشر نموده و از طریق آن در ارتباط با مسایلی نظیر خدمت عسکری اجباری، محدودیت مطبوعات، و آزادی بیان برضد حکومت به تبلیغات و نشر مطالب بپردازند. دیده می‌شد که روزنامه از نگاه پولی در ضرر بود. ریاست امنیت داخلیما (Internal Security Department) اطلاع داد که بزرگ‌ترین سهم‌دار این روزنامه یک شرکت هانکانگی به‌نام Heeda & Compnay بود که تحت دو اسم مجهول ثبت شده بود. روزنامه بزودی ۲,۳ ملیون دالر سرمایۀ عملیاتی خود را به مصرف رسانید. پس از تمام شدن این پول، شعبۀ بانک چیس منهاتن در سنگاپور قرضه‌یی به بزرگی ۱,۸ ملیون دالر را بدون تقاضای ضمانت به این روزنامه، که در حال ورشکستی بود، اعطا کرد. آقای دیوید راکفیلر، رییس بانک موصوف، پس از اینکه در مورد ارایۀ پاسخ در این ارتباط زیر فشار قرار گرفت، به من تلفن زد و گفت که این قرضه اشتباهاً داده شده است. وی مدعی شد که معاون دوم او، که در عین حال مدیر شعبۀ چیس منهاتن در سنگاپور بود، از مقررات بانک اطلاع نداشت و نمی‌فهمید که بر اساس این مقررات، بانک چیس منهاتن به روزنامه‌ها قرضه اعطا نمی کرد. توضیحات او مرا قانع نساخت.
من از مدیر مسئول روزنامه که تازه مقرر شده بود پرسیدم که در عقب اسهام شرکت هیدا و شرکأ (Heeda & Compant) اصلاً چه کسی قرار دارد. در پاسخ گفت، او فکر می‌کرد من از این مطلب آگاه بودم که اسهام روزنامه اصلاً به دانلد ستیفنز، سفیر مالیزیا در کانبیرا (پایتخت آسترالیا) تعلق دارد. این شخص قبلاً وزیر اعلای ولایت صباح در مالیزیا بود؛ وی بعداً مسلمان شده و بر خود نام فواد ستیفنز را گذاشت. از مدیر مسئول پرسیدم که آیا او فکر می‌کند ستیفنز، در ظرفیت فردی، حاضر خواهد بود ریسک باختن یک و نیم ملیون دالر را در امر تمویل روزنامه‌یی به عهده بگیرد که برضد حکومت سنگاپور تبلیغات کرده و اذهان مردم سنگاپور را در مورد حکومت شان مغشوش می‌ساخت. وی با ناباوری من در این باب موافق بود.
زمانی که این مطلب را در ماه می ۱۹۷۱ در یکی از سخنرانی‌های خود افشا کردم، ستفینز که من با او از زمان حیات در مالیزیا آشنایی داشتم و اکنون مقیم کانبیرا بود، در نامه‌یی عنوانی من چنین نوشت: «باید برایت بگویم دلیلی که من در Singapore Herald سرمایه‌گذاری کرده ام این است که من قبلاً در بزنس روزنامه‌نگاری اشتغال داشتم و معتقدم سنگاپور کشوری است که سرمایه‎گذاری من در آن مطمین و محفوظ است… من در حالت پیر شدنم و فکر کردم که قبل از رفتن به تقاعدی خواهم توانست از طریق سرمایه‌گذاری در هیرالد معاشی برای خود فراهم آورم.»
وی در نامۀ خود توضیح نداد که چرا قبل از اقدام به چنین سرمایه‌گذاری مرا مطلع نساخت و جویای اجازه و حمایت من نشد. روزنامه‌ها و نشرات آن‌ها بدون شک بر سیاست کشورها اثر گذارند. زمانی که در سال‌های ۶۰ خارجی دیگری به‌نام روی تامسن که یکی از غولان سکتور روزنامه‌نگاری بود، می‌خواست روزنامه‌یی را در سنگاپور براه اندازد، قبل از اقدام به این کار، نزد من آمده و طالب مشوره ام شد. من به او مشوره دادم که این کار را نکند، زیرا نمی‌خواستم خارجی‌یی که در سنگاپور ریشه نداشت، اجندای سیاسی ما را تعیین نماید.
در حالی که خزانۀ هیرالد در حال خالی شدن بود، یک خانم روزنامه‌نگار هانکانگی به‌نام آو سیان که خواهر آو کاو بود ولی خانم تجارت پیشۀ جدی به نظر می‌رسید، بطور اسرارآمیزی با ۵۰۰,۰۰۰ دالر به نجات روزنامه شتافت. خانم مزبور رسیدهای پولی را که پرداخته بود به من نشان داد، ولی سندی نداشت که نشان دهد او شریک یا سهم‌دار روزنامه است. از او پرسیدم که آیا تصمیم دارد پول بیشتری به روزنامه بپردازد؛ جواب داد نه، و فوراً سنگاپور را به قصد هانک کانگ ترک گفت. بنیاد مطبوعات آسیا (Press Foundation of Asia) که با انستیتوت بین‌المللی مطبوعات (International Press Institute) همکار بود، اعلامیه‌یی را صادر و در آن از ما تقاضا نمود که جواز نشر روزنامه را فسخ نکنیم؛ در این اعلامیه از من دعوت به عمل آمده بود تا در مجمع سالانۀ IPI سخنرانی کنم. قبل از اینکه غرض سخنرانی در آن مجمع به‌سوی هلسنکی حرکت کنم، جواز نشر Singapore Herald را فسخ و باطل اعلان نمودم.
۱۶) رسانه‌های جمعی (صفحۀ ۲۱۵ و بعد):
در صورت عدم شرکت و حضور من در مجمع نامبرده، شرکت کنندگان، احتمالاً قطعنامه‌هایی را برضد سنگاپور تصویب می‌کردند. در بیانیه‌یی که ایراد کردم، موضع خـــود را در بارۀ نقـــش رسانه‌ها در یک دموکراسی نو و جوان شرح دادم. در این بیانیه خطاب به شرکت کنندگان گفتم: نیـــاز ما به رســـانه‌ها این بود که «ارزش‌های فرهنـــگی و رفتـــارهـــای اجتماعی‌یی را که در مکاتب و دانشگاه‌های ما تدریس می‌شدند تقــویت نمــایند نه اینکه آن‌ها را ضعیــف سازند. رسانه‌های جمعی می‌توانند روحیه ای را ایجاد کنند که بر اساس آن مردم به کسب دانش، مهارت‌ها، و دسپلین‌های کاری ممالک پیشرفته علاقه‌مند شوند. بدون این چیزها، ما هرگز قادر نخواهیم شد سطح حیات مردم خود را ارتقأ ببخشیم.»
در این بیانیه، برعلاوه، برشمردم که چگونه تصاویر و گذارشات مطبوعاتی، در سنگاپور، به حیث یک کشور متشکل از نژادها، زبان‌ها، فرهنگ‌ها، و مذاهب مختلف، سبب آشوب و کشته شدن مردم شده بود. در این ارتباط، از دو مثال مشخص یادآوری کردم. در مثال اول اشاره به شورش‌هایی کردم که در سال ۱۹۵۰ اتفاق افتاده و به‌نام شورش‌های «دختر جنگل» شهرت پیدا کرده بودند. این شورش‌ها توسط گزارشی دامن زده شدند که در روزنامۀ سنگاپور استاندارد چاپ شده بود. در این گزارش یک دختر هالندی که توسط مادرخواندۀ مالیزیایی اش مسلمان شده بود، در برابر مجسمۀ (حضرت) مریم زانو زده بود. این مطلب احساسات بعضی‌ها را برانگیخته و منجر به شورش‌های خیابانی گردید. بعدها در سال ۱۹۶۴، شورشهای ضد چینی در روز مولود (حضرت) محمد (ص) اتفاق افتاد. این شورش در نتیجۀ نشر مکرر گزارشات نادرست در یکی از روزنامه های مالیزیایی اتفاق افتاد که بر اساس آن‌ها اکثریت چینایی بر اقلیت مالیزیایی ظلم میکرد. این اخبار نادرست گروه های مالیزیایی را برانگیخته و منجر به شورش گردید.
به حاضرین گفتم، من به این عقیده نیستم که صاحب روزنامه حق دارد هرچه را خواسته باشد به نشر بسپارد. صاحب روزنامه و ژورنالیست‌های او، برعکس وزرای سنگاپور، کسانی نیستند که با رأی مردم انتخاب شده باشند. پیام آخر من به کنفرانس این بود: «آزادی مطبوعات و آزادی رسانه‌های خبری باید تابع نیازهای اساسی سنگاپور و تفوق هدف حکومت انتخابی باشد.» در پاسخ به سوالات تحریک آمیز، با قاطعیت تمام سلک ادب را حفظ کردم.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.