- ۰۴ میزان ۱۳۹۱
در جشنواره ونیز، سال گذشته، درام سیاسی جورج کلونی، «نیمه ماه مارچ» اکران شد. «نیمه ماه مارچ» درباره یک نامزد دموکرات انتخابات ریاستجمهوری بود که پشت صحنه، تن به مصالحه میدهد و وارد بخشهای تاریک سیاست میشود. جورج کلونی در آن جلسه اظهار داشت که این فیلم را خیلی زودتر از اینها هم میتوانست بسازد، چون در آن زمان هم سیاستهای سیاستمداران امریکایی کاملاً متناسب با سوژه فیلم بود. این حرف کلونی چه شوخی باشد و چه جدی، به نوعی خاطره سینمایی هالیوود در دوره بعد از ۱۱ سپتمبر را زنده میکند؛ خاطرهیی که کم کم دارد از اذهان عمومی حذف میشود.
مشکلات ریاستجمهوری اوباما که به دنبال فاجعه جورج بوش پیش آمد، تازه خودش را نشان میداد و همین به لیبرالهای برجسته و مهم هالیوود این اجازه را داد تا فیلمهای سیاسی بدبینانه و گاهی حتا خلاف واقعیتهای تاریخی بسازند. آنها فیلمهایی تولید کردند که در ۴۰ سال گذشته، هم موقعیت و هم مصداقهای ساختش را داشتند. شرایط هنوز از زمان فیلم «کاندیدا»ی رابرت ردفورد محصول ۱۹۷۲ تغییر چندانی نکرده است. وحشت و تشنج و آشوبی که بعد از ماجرای حمله به برجهای تجارت جهانی به وجود آمده بود، یک خاطره دور به نظر میرسد و نتیجه باورنکردنیِ این ماجراهای نظامی، انگار در زندهگی به گونهیی حل شده که تبدیل به بخشی از واقعیت زندهگی شده است.
شاید همه جوانب واقعه ۱۱ سپتمبر را نتوان روی پرده سینما به تصویر کشید. این حمله نبوغآمیز و اهریمنی و شیطانی یک صحنه تماشایی آفرید. هر تماشاگری تصور میکرد که این صحنه از یک اثر هنری الهام گرفته شده، اما چنان دستکاری شده که هیچ اثر داستانی با آن قابل مقایسه نیست. حمله ۱۱سپتمبر، تکقطبی بودنِ هالیوود را در زمینه قهرمانسازی و اسطورهپروری و رویاپردازی در هم شکست و به آنها درباره داستانهایی الهام داد که همه درباره انتقام و وحشت بودند. فیلمها تصاویری از ویرانی و خرابی بودند که برای مدتی نه فقط سینما، که بقیه هنرها را هم تضعیف کردند. برای چندسال بعد از این واقعه، همه سینماها خودخواسته تصمیم گرفتند خودشان را به ندیدن بزنند. بهخاطر عدم درک درستی که رسانهها نسبت به این قضیه داشتند، فقط نماهای خیلی دور از برجها و یا حمله ۱۱ سپتمبر را در تلویزیون نشان میدادند.
تا اینکه سال ۲۰۰۳ فیلم ضد امریکایی و هجوآمیز «دنی آرکان» با نام «هجوم بربرها» کلوزآپی از برخورد هواپیما با برج دوم نشان داد و ناگهان ما متوجه شدیم علاوه بر آن تصاویر مبهم و ضمنی، شبکههای امریکایی تصاویر زندهیی از آن واقعه داشتند که به ندرت نشان میدادند. همان سال در انترنت، یوتیوب تصاویر فراوانی از برخورد هواپیماها با برجهای دوقلو پخش کرد و همه مردم توانستند بالاخره آن تصاویر تکاندهنده را ببینند.
مثل یک کابوس بود. نسل جدیدِ جوانها را برای جنگ به افغانستان و عراق فرستاده بودند و کابوس حالا اینها بود. ۱۱ سپتمبر مثل یک افسانه دوردست بود. اما هالیوود چهطور به ۱۱ سپتمبر واکنش نشان داد؟ برای مدتی احساس کردند بهترین پاسخی که وطنپرستانه هم به نظر برسد، سکوت در قبال این واقعه است. تا زمانی هم شاید واکنش منطقی به نظر میرسید، اما در عین حال باعث بیاطلاعی مخاطبان میشد.
اولین کسی که به فکر ساخت فیلمی درباره ۱۱ سپتمبر افتاد، آلن بریگاند، تهیه کننده فرانسوی بود که فیلمی در ۱۱ اپیزود توسط ۱۱ کارگردان از جمله «شان پن» درباره این ماجرا تولید کرد. فیلم سعی داشت نگاه جهانی داشته باشد و ۱۱ سپتمبر را فقط یک تراژدی امریکایی نبیند. این فیلم میتوانست شروعی باشد برای ساخت فیلمهای چالشی و سوال برانگیز درباره ۱۱سپتمبر. بعد از آن دیگر ساخت فیلمهایی درباره اصل واقعه (مانند یونایتد ۹۳) یا حاشیههایی که وجود آورد (مانند فارنهایت ۹۱۱) عادی شد.
یونایتد ۹۳
(کارگردان: پل گرین گراس، محصول ۲۰۰۶)
درامی بر مبنای یک زندهگی واقعی و عملیات نجاتی که آنبالا در یکی از هواپیماهای ربوده شده، اتفاق میافتد. این اولین فیلمی است که مستقیماً داستان عملیات ۱۱سپتمبر را روایت میکند. راستش معمولاً دوست ندارم فیلمهای این ژانر را در یک طبقه قرار بدهم، گویی میشود آنها را با هم مقایسه کرد. چون واقعاً قابل مقایسه نیستند. فیلم گرین گراس، جسورانه و درامی درخشان است. کارگردان به چیزی فکر کرده که واقعاً قابل تصور و اندیشیدن نیست. او سعی کرده ما را در آن هواپیما قرار دهد. چالش بزرگ در چنین فیلمهایی این است که پی ببریم در ذهن تروریست واقعاً چه میگذشته است. به هر رو، گرین گراس موفق شده تا حدی این کار را انجام دهد. بیشتر بازیگران فیلم، حرفهیی اما چهرههای ناشناختهیی هستند. دیالوگهای فیلم بیشتر فیالبداهه و بر اساس مصاحبه با خانوادههایی که درگیر این ماجرا شدند، شکل گرفت. منتقدان هم از فیلم خوششان آمد. راجر ایبرت، جیمز براردینلی و پیتر تراورس به فیلم چهارستاره دادند.
مرکز تجارت جهانی
(کارگردان: الیور استون ۲۰۰۶)
الیور استون، اولین کسی بود که با فیلم «جوخه» به جنگ ویتنام توجه نشان داد و جزو اولین کسانی هم بود که ۱۱سپتمبر را به تصویر کشید. برخلاف فیلمهای قبلی استون که بیشتر سیاسی بودند، اینبار او ما را به داخل برجهای مرکز تجارت جهانی میبرد و داستان دو آتشنشان را تعریف میکند که آنجا گیر افتادهاند. فیلم استون سانتی مانتال، به طرز اغراقآمیزی احساساتگرایانه و زیادی تکقطبی و معصوم به نظر میرسد که به طور دردناکی نتیجه نگاه مثلاً وطنپرستانه ولی تکبعدی وی است. فیلم به شدت کُند است. استون با فیلم بعدیاش «دبلیو» هم همین رویه را ادامه میدهد. آنجا هم در واقع قصه ۱۱سپتمبر ادامه پیدا میکند، ولی به عقیده من، هیچ فیلمسازی به اندازه الیور استون، بعد از ۱۱ سپتمبر به وجهه خودش لطمه وارد نکرد.
تعداد مخالفان و موافقان فیلم تقریباً یکسان بود و نقدهای متوسطی هم دریافت کرد. مشهورترین چهرهیی که در فیلم بازی کرد، نیکلاس کیج بود که یکی از بهترین بازیهایش را هم ارایه داد. نکته فیلم استون که باعث شد تماشاگران موقع دیدنش احساساتی شوند، این بود که وی نشان داد چهطور ۱۱ سپتمبر روی زندهگی همه مردم تاثیر گذاشته، چه آنها که مستقیماً از این واقعه آسیب دیدهاند و چه آنهایی که از آن دور بودهاند، اما تاثیراتش را روی جهانشان داشته است.
فارنهایت ۹۱۱
(کارگردان: مایکل مور ۲۰۰۴)
فارنهایت ۹۱۱، یکی از جنجالبرانگیزترین مستندهای تاریخ سینماست که توسط فیلمساز جنجالی، مایکل مور کانادایی، ساخته شد. فیلم بیشتر روی اتفاقات بعد از ۱۱سپتمبر تمرکز میکرد، اما نقطه ثقل اصلی آن، خود ۱۱ سپتمبر بود. مور در فیلمش، سیاستهای جورج بوش را متهم میکند و او را عامل اصلی این فاجعه میداند و در این میان، فضای سیاسی سال ۲۰۰۱ را هم نشان میدهد. احتمالاً مهمترین فیلمی است که درباره این واقعه ساخته شده، چون مایکل مور از قهرمانسازی یا حتا احساسات میهنپرستانه دوری میکند و از زاویهیی دورتر به قضیه نگاه میکند. اینکه خود امریکا چه نقشی در به وجود آمدن القاعده داشته است که مسبب نابودی برجهای دوقلو بودند. البته به دلیل لحن هجوآمیزی که مور در فیلمش به کار میگیرد، «فارنهایت ۹۱۱» به تندی و تیزی بقیه فیلمهای انتقادیِ مور تمام نمیشود.
نمایش این فیلم واکنشهای متفاوتی در امریکا ایجاد کرد. سر اولین نمایش فیلم در جشنواره کن، تماشاگران مدتی ایستاده فیلم را تشویق میکردند. احساس میشد بعد از حمله امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، دیگر احساسات وطنپرستانه مردم کاهش یافته است و به همین دلیل هم پالسهای مثبتی از فیلم دریافت میکنند. مهمتر از هر چیزی پیام مور در فیلم «فارنهایت۹۱۱» بود که از روی «فارنهایت ۴۵۱» تروفو گرفته شده بود، ضدآرمانشهری که امریکا بعد از آن واقعه و در دوره جدید به آن رسیده بود و به نظر میرسید بازگشت به قبل از آن دوباره ناممکن است.
«فارنهایت ۹۱۱» تراژیک و ترسناک است و نشان میدهد که جنگها در اصل بیش از هر چیز دیگر، بهخاطر پول و منافع شخصی آغاز میشوند.
منبع: www.tehrooz.com
Comments are closed.