احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 16 قوس 1393 - ۱۵ قوس ۱۳۹۳
مسعود بُربُر
بخش نخست
از نخستین سالهای سدۀ دهم هجری، زبان اصلی در دانشهای شرعی و نوشتههای علمی عربی بود و جز متون ادبی، آنچه به زبان فارسی نوشته آمده اگرچه کم نیست اما همواره در شمار رسالههای درجه دوم و سوم به شمار میآمده است. پارسینویسان که زبان پارسی برایشان به مثابۀ ابزاری ادبی بود، دغدغۀشان بیشتر مسایل زیباییشناختیِ زبان فارسی بود و در فکر آن بودند که چه ترکیبهایی خوشآهنگتر و چه چیدمانی از واژهها بدیعانهتر است.[۱]
همراه با نشر مذهبِ تشیع در ایران عهد صفوی و احیای دانشهای مذهبی این فرقه، دورۀ جدیدی از نفوذ زبان عربی در ایران آغاز شد. هر کس که زانوی تعلم به زمین میزد، آموختن را با دستور زبان عربی میآغازید و تا پایان نیز با کتب عربی سر و کار داشت، هرچند که گاهگاه کتاب و رسالههای فارسی هم به نیت هدایت و ارشاد عوامالناس نگاشته میشد. به این ترتیب نفوذ واژههای زبان عربی و از دوران مغول زبان ترکی، بار دیگر و به گونهیی روزافزون جان گرفت.[۲]
واژههای وارداتی با واژهها و حرفها و نشانههای پیوند فارسی جوش خوردند و عباراتی چون «مفقود گردیدن، شیوع یافتن، مرعی داشتن، تعدی کردن» و ترکیباتی چون «سرپنجۀ اقبال عرصۀ آسمان» از نیمۀ قرن نهم به اینسو در زبان فارسی شکل گرفتند. [۳]
از سوی دیگر بسیاری از پارسینویسان این عهد اصلاً پارسیزبان نبودند و از دیار ترکان و هندوان بودند و یا از پی زندهگانی آسودهتر به این دیاران کوچیده بودند. گفتار اینان آلوده به لغزشها و خطاهایی بود که در زبان گفتوگو جا باز کرد و حضور این خطاها در غزلها و قصیدهها موجب شد که بسیاری از این خطاها چهرۀ صواب بپذیرد.[۴]
توجه به فُرم، محتوا را از یاد پارسینویسان برد و صنعت بیمعنیگویی در اشعار سقای ماوراءالنهری و بینش کشمیری و ناصر علی سهرندی و حتا بیدل و اسیر، مثال ادیبان گوناگون شد. [۵]
در دوران صفوی و بعد از آن نسبت منقبت و مرثیه و دیگر انواع سخن مذهبی به نسبت دیگر نوشتهها افزایش یافت و شاعران و سخنورانِ این دست سخن را زکات طبع و قریحۀشان به شمار آوردند. [۶]
توجه بیش از اندازه به فُرم در معماگوییها و «ماده تاریخ»پردازیها اوج گرفت تا جایی که گروه بزرگی از شاعران و سخنوران عهد صفوی بالکل کارشان ساختن و شناختن و گردآوردنِ معما بود و بعد حاشیهنوشتن بر ساختهها و گردآوردههای قبلی و بعد دوباره بر آن حاشیهها شرح نوشتن. «ماده تاریخ» آن بود که قطعههایی حاوی تاریخ واقعهیی را به حساب ابجد میساختهاند و تاریخ ماه و سال وفات بسیاری بزرگان علم و ادب شاهان و رجال معروفِ دیگر را از این راه میدانیم. مثلاً وحشی در منظومۀ ناظر و منظور خود که به سال ۹۶۶ قمری به پایان رسید، مصراعی ساخت که چهار بار میتوان از آن همان تاریخ را استخراج کرد: یک بار از جمع حروف نقطهدار، یک بار از جمع حروف بینقطه، یک بار از حرفهای متصل و بار آخر از حرفهای غیر متصل. نماد دیگر این بیتوجهی به محتوا هم تفننها و صنایع بدیعی تازهیی مانند فوقالنقاط و تحتالنقاط و خیفا بود که یعنی مثلاً همۀ کلمات یک متن نقاطشان بالا یا زیر باشد و یا در سراسر متن، یک کلمۀ کامل نقطهدار باشد و کلمۀ بعدی کاملا بینقطه باشد و امثال آن.
دوران بازگشت ادبی نیز عملاً در بهبود حال زبان فارسی ره به جایی نبرد و آثار این دوره همچنان پُر بود از ناله و شکایت، بیاعتنایی به دنیا و حیات دنیوی و وصف عوالم روحانی پیچ در پیچ، و نثر فارسی از سادهگی و انتقال مفهوم دور شد و سنگینی صنایع لفظی بر دوش نثر فارسی دو چندان شد. [۷]
این ناخوشی، ویژۀ نوشتارهای ادبی نیز نبود و مثلاً تاریخ وصاف که نام تاریخ بر خود داشت، به گفتۀ ادوارد براون «نخستین مفسد بزرگ زبان» شد.[۸] تاریخ در دستان وصاف الحضره، جز دستاویزی برای سخنسازی و سجعپردازی نبود و او خود نیز معترف شد که «… این کتاب، مجموعه صنایع علوم و فهرست بدایع فضایل و دستور اسالیب بلاغت و قانون قوالیب براعت باشد و اخبار و احوال که موضوع علم تاریخ است، مضامین آن بالعرض معلوم گردد».
اوضاع نثر فارسی تا زمانۀ ناصری [دورۀ ناصرالدینشاه قاجار] نیز همین بود تا جایی که نامههای اداری و پیامهای دیپلماتیک و حتا فرمانهای حکومتی نیز از این بلیّه مصون نبودند. در نامهیی که به موجب آن منصب وکالت آذربایجان را به میرزا محمدرضا صاحب دیوان رسایل تفویض کردهاند میخوانیم:
آنکه رقم طرازان دیوان ن و القلم و ما یسطرون تا رسائل مخایل ما را به طراز و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین مطرز و توقیع فضایل ما را به طغرای وعدکم الله مغانم کثیره تاخذونها فعجل لکم هذه موشح داشتهاند، همواره بذل کرم و نشر نعم و فصل خطاب و افاضه صواب و کفالت مهام و وکالت انام جبلت نیت و سرشته سجیت ما گشته الخ…[۹]
ادبیات دیپلماتیک ایران نیز بهتر از این نبوده. میرزا عبدالوهاب نشاط از قول فتحعلیشاه به ناپلیون امپراتور فرانسه نامهیی نوشته که برای نمونه خطاب آن نامه نقل میشود:
«پادشاه مکرم، خسرو معظم، خدیو اکرم، امپراتور اعظم، مالک ممالک فرانسه و ایتالیا، روانش شاد و جهانش بر مراد باد! شهریارا، کامگارا، از روزی که مابین این دو دولت الخ…»
احکام داخلیمان نیز همین است؛ فرمانی که در زمان ناصرالدین شاه دربارۀ حاجی جابرخان نصرهالملک، پدر شیخ خزعل خان، صادر شده است این گونه آغاز میشود:
«آن که نسایم مکارم، وقتی که وزیدن گیرد، و روضه ازهار مکارم، هنگامی که آغاز شکفتن نماید، دماغ جهانیان را معطر و شبستان امید چاکران را منور سازد، کشتزار آمال بندگان به سحاب نوال مرشح و دیبایچه اقبال فدویان به توجهات و عوارف خدیوانه موشح آید. … که بحر زاخر با تراکم امواج کرمش قطرهای و سحاب وابل با تلاطم افواج نعمش رشحهای است…»
مقایسۀ این نامهها که اتفاقاً در زمانۀ زندهگی ملکمخان نیز نوشته شدهاند با نامههایی که او در زمان سفارتش در لندن به ایران فرستاده، جالب توجه است. ملکم مینویسد:
لندن، مورخۀ ۲۲ محرم ۱۲۹۳: نه تنها یک دینار پول به من نداده بودند بلکه صراحتاً به من نوشته بودند که ما به هیچ شرط و منفعت پول طهران را نمیتوانیم به شما برسانیم. [۱۰]
۲۴ جمادی الاول ۱۳۰۲: فرمایشات را به لرد گرانوبل به طرز مطبوع ابلاغ کردم؛ جواب آن را امروز این طور داد… [۱۱]
خیلی محرمانه دانسته و فهمیده مجبوراً عرض میکنم که به جهت اصلاح روابط انگلیس و روس در میان دول بزرگ این مذاکره مخفی هست که دولت انگلیس در این مدت سعی کرده که میان خود و روس بعضی ممالک نیم باربار را مستقلاً نگاه بدارد. [۱۲]
و این روانی نثرِ او حتا آن زمان که زبان به تملق و تعارف میگشاید نیز از میان نمیرود:
۲۱ شعبان ۱۳۲۰: فدایت شوم، از برای بعضی کارهای شخصی رفته بودم به لندن. چهار روز در آنجا ماندم، وقتی برگشتم رقیمۀ عالی را با نهایت تشکر زیارت کردم. وقتی حساب میکنم میبینم بیآنکه نسبت به آن جناب مستطاب به قدر ذرهای مصدر خدمت شده باشم، بندگان عالی بیش از اغلب دوستان صدیق من طالب خوشی و غمخوار ناخوشی بنده بودهاند.[۱۳]
مقایسۀ رسالهها و دیگر نوشتههای ملکم با کتابهای پیش از او نیز همین تفاوت را تأیید میکند. ادوارد براون، روزنامۀ قانون ملکم خان را یکی از عوامل بسیار موثر ادبی در پیدایش نهضت مشروطیت به شمار میآورد[۱۴] و حاج محمد محلاتی معروف به سیاح در خاطراتش میگوید: روزنامۀ قانون «مشتاق فراوان داشت و دست به دست میگشت»[۱۵]. فریدون آدمیت نیز در بخش نخست فکر آزادی (ایدیولوژی نهضت مشروطیت ایران) مینویسد: «درایت سیاسی او (ملکم) چنان بود که انگار نهضت مشروطیت در سال ۱۳۲۴ قمری از روی همان الگوی کلییی پیش رفت که سالها قبل از آن او در شمارۀ بیست و دوم روزنامۀ قانون ترسیم کرده بود.»
مقایسۀ نثر روزنامۀ قانون با روزنامههای پیش از آن که اتفاقاً همهگی نیز با کارکرد مشابه یعنی اطلاعرسانی منتشر میشدند، بهسادهگی نشانگر تأثیرگذاری او بر نثر زمانۀ خویش است.
مطالب روزنامۀ وقایع اتفاقیه تاریخ ۱۵ جمادی الاول ۱۲۷۲ اینگونه آغاز میشود: «در روز شنبه اعلیحضرت قوی شوکت شاهنشاهی ایدالله جیشه بجهت ملاحظه توپچیانی که تازه از آذربایجان حاضر رکاب نصرت انتساب شده بودند و سواره شاهسون ابوالجمعی عالیجاه صفرعلیخان سرتیپ که در میدان ارگ حاضر گردیده بودند تشریف فرما شدند. جناب اشرف امجد ارفع افخم صدر اعظم…»
منابع:
۱ـ تاریخ ادبیات ایران، ذبیحالله صفا، تلخیص محمد ترابی، فصل چهارم، وضع علوم
۲ـ همان، وضع عمومی زبان فارسی
۳ـ همان
۴ـ همان
۵ـ همان
۶ـ همان، ص ۲۴۷
۷ـ از صبا تا نیما، یحیا آرینپور، جلد نخست، ص۴۴
۸ـ تاریخ ادبیات ایران از آغاز عهد صفویه تا زمان حاضر، ادوارد براون، رشید یاسمی، ص ۲۸۸
۹ـ تاریخ تبریز، نادر میرزا، ص ۲۶۶
۱۰ـ نامههای میرزا ملکمخان ناظم الدوله، زبده و متن برخی نامهها، علی اصغر حقدار، ص ۸۳
۱۱ـ همان، ص۸۶
۱۲ـ همان، ص۸۸
۱۳ـ همان، ص ۱۴۳
Comments are closed.