احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





چرا در حاکمیتِ شوروی شکاف افتاد؟

گزارشگر:یک شنبه 16 قوس 1393 - ۱۵ قوس ۱۳۹۳

بخش نخست

mnandegar-3انتخاب‌ شدنِ گورباچف به رهبری حزب کمونیست در ۱۹۸۵ نشان می‌داد که بیشتر نیروهای حاضر در حاکمیتِ مرکزی و محلیِ شوروی به این نتیجه رسیده‌اند که پس از دورۀ رکود برژنف، نظام شوروی به اصلاحاتِ عمیق احتیاج دارد. گورباچف بعد از این‌که به رهبری انتخاب شد، گفت: «اخلاق جامعه ضعیف شده است. حس عظیمی که از وحدت انقلاب، برنامه پنج‌سالۀ اول جنگ جهانی دوم و روند سازنده‌گی پساجنگی برآمده، از دست رفته. اعتیاد به الکول و مواد مخدر و نیز جنایت رو به افزایش گذاشته، حال آن‌که جامعه از روح معنوی تهی شده است». وقتی‌که مسالۀ اختلاف در حاکمیت گورباچف مطرح می‌شود، باید این واقعیت را درنظر گرفت که حاکمیت در عصر وی، تا حد زیادی از چهره‌های منتخبِ خود گورباچف تشکیل شده بود. او طی یک‌ سال حکومتش را تحکیم کرد و بیش از نیمی از اعضای قدرت‌مندترین نهادهای نظام شوروی، یعنی پولیت‌بورو(politbvro) و کمیتۀ مرکزی (central committe) را برگزیده بود. هم‌چنان که شصت ‌درصد رهبری جمهوری‌های شوروی هم منتخبِ گورباچف بودند.
بنابراین بدون شک اکثر اعضای حاکمیت، اصلاحات را لازم می‌دانستند. ولی شکل و دامنۀ اصلاحات، بحث‌برانگیز باقی ماند؛ هم‌زمان، آن‌ها بازگشت به شرایط عصر برژنف را نمی‌پذیرفتند. پیدایش شکاف‌های حاکمیت در دو دوره رخ داد: ۸۹-۱۹۸۷ و ۹۱-۱۹۹۰٫ در ۸۹-۱۹۸۷ شکل اصلاحات اقتصادی در چهارچوب سوسیالیسم و سانسور رسانه‌یی بر مجموعه‌مباحث درون حاکمیت سایه انداخته بود. اما در دورۀ دوم گذار به سرمایه‌داری، نقش آتی حزب کمونیست در سیاست و طرز تنظیم روابط آینده میان دولت مرکزی و جمهوری‌های اقماری شوروی، مهم‌ترین مسایل اختلاف‌برانگیز بودند. بدون شک این اختلافات سقوط نظام شوروی را تسریع کرد، اما به‌علت خصلت‌های نظام شوروی و قدرت تثبیت‌شدۀ گورباچف، شکاف‌های حاکمیت تا اوایل ۱۹۹۰، اگرچه آشکار بود، اما به‌واسطه ظرافت و زیرکی گورباچف کارگزار نیفتادند. اما اختلافات پدیده‌آمده در ۹۱-۱۹۹۰ مستقیماً از اشتباهات گورباچف در اقتصاد و سیاست نشأت می‌گرفت. به‌ عبارت دیگر، ریشه‌های سقوط شوروی را باید در شخصیت، سیاست و دیدگاه گورباچف جست.
رسانه‌ها، متحد شوید!
این نوشته به دستۀ نخست از دلایل اختلاف در حاکمیت، یعنی دامنۀ آزادی رسانه‌ها توجه می‌کند که در ۱۹۸۷ اتفاق افتادند. اهمیت این دسته از دلایل، فقط به‌سبب تقدّم زمانی‌شان نیست، بلکه از مسأله‌یی کلی حکایت می‌کند که با تلاش برای اصلاح نظام‌های ایدیولوژیک جهان‌وطن در پیوند است. چنین نظامی مدعی است که در این دنیا آرمان‌شهری تدارک می‌بیند که مدرنیته‌یی گیراتر و کارآمدتر از مدرنیتۀ غربی ارایه می‌دهد و معمولاً آن از طرفِ مردم حمایتِ عاطفی کسب می‌کندـ همین حمایت، یکی از پیچیده‌ترین مشکلات است در راه اصلاحات.
گورباچف خیلی زود پس از رسیدن به قدرت تصمیم گرفت محدودیت‌های آزادی رسانه‌یی را کاهش دهد. او به این روش «سیاست گلاسنوست» نام داده بود.گورباچف در فبروری ۱۹۸۶ در بیست‌وهفتمین کنگرۀ حزبی اعلام کرد: «سیاست اصلی ما، گسترش گلاسنوست است. بدون گلاسنوست گذار به مردم‌سالاری و استفاده از خلاقیت سیاسی مردم امکان‌پذیر نیست. نیاز به گلاسنوست از آن‌روست‌ که بتوانیم دربارۀ مسایل، اشتباهات و مشکلات بحث کنیم. بسیاری محافظه‌کاری‌ها، ایرادات و برآوردهای غلطی که به رکود فکری ‌و علمی دولت و حزب انجامیده، از نبود مخالفت، تفاوت آرا و دیدگاه‌های بدیع و نو ریشه می‌گیرد… در این سطح از توسعۀ اجتماعی که ما هستیم، تنها مطبوعات و رسانه می‌تواند نقشِ مخالف ایفا کند.»
گورباچف، گلاسنوست را نه‌تنها هدف اساسی برنامۀ اصلاحاتش، بلکه حربه‌یی سیاسی می‌دانست. از این منظر، گلاسنوست چند زاویۀ پنهان هم داشت؛ اول این‌که گورباچف حاضر نبود به رسانه‌ها آزادی کامل بدهد؛ ترسش این بود که رسانه‌ها در سایۀ آزادی و خارج از معماری او، به راهی بیفتند که به دست مخالفانش گزک بدهند. اگر رسانه‌ها را در سطح وسیع آزاد می‌گذاشتند، دو دسته از مخالفانِ گورباچف مشکل‌ساز می‌شدند؛ یکی محافظه‌کارانی که در سایۀ امکاناتی که چنین آزادی‌یی در اختیارشان می‌گذاشت، می‌توانستند اصلاحات را به عقب بازگردانند. دوم اصلاح‌طلبان افراطی بودند که ممکن بود در همان اول اصلاحات بی‌هوده و به‌طور نارسی محافظه‌کاران را بترسانند تا علیه هرگونه اصلاحی به شورش واداشته شوند.
گورباچف می‌خواست از گلاسنوست برای تقویت و ریشه‌دارشدنِ اصلاحات استفاده کند اما نباید به برنامۀ اصلاحات لطمه می‌زد. بنابراین گورباچف در شرایط گلاسنوست تصمیم گرفت که هم الکساندر یاکولف(Alexander yakovlev)، اصلاح‌طلب چپی و ایگور لیگاچف(lyegar ligachev)، اصلاح‌طلب راستی، ناظر رسانه‌ها باشند. با آن‌که گورباچف سیاست گلاسنوست را پیش می‌برد، او و یاکولف هر ماه، برای اعمال مهارشان به رسانه‌ها، با مدیران روزنامه‌ها و نشریات ملاقات می‌کردند. قبل از یکی از همین جلسه‌ها، گورباچف به یاکولف گفته بود: «ساشا به توافق‌مان پای‌بند بمان. کاری کن که آن‌ها چرت‌وپرت ننویسند و منتشر نکنند؛ با آن‌ها با نرمی صحبت کن اما عقب‌نشینی از سیاست‌مان، هرگز!» منظورش این بود که دیدگاه محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان افراطی نباید در رسانه‌ها بازتاب پیدا کنند.
دوم، گورباچف اجازه داد که رسانه‌ها فقط برداشتِ او را از اصلاحات و لنینیسم منتشر کنند؛ می‌گفت: «مطبوعات و رسانه رسالت دارند تا فلسفۀ اصلاحات را بین مردم جا بیندازند و برای اجرای برنامه‌های حزب، یعنی اصلاحات، مردم را بسیج کنند». به ‌زعم او: «ما به گلاسنوست احتیاج داریم، یعنی به انتقاد و انتقاد از خود؛ با چنین روندی است که همۀ حوزه‌های جامعه تغییرات بنیادی را تجربه می‌کنند».
سوم، گورباچف می‌خواست با گلاسنوست حمایت طبقاتِ تحصیل‌کرده و روشن‌فکر را برای اصلاحات جذب کند. فکر می‌کرد که چنین حمایتی به او بسیار کمک می‌کند تا بر موانع سیاسی و اجتماعی غلبه و مردم را بسیج کند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.