احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





اند یشه ‌های سیا سی در میان مسلمانان

- ۲۳ جدی ۱۳۹۳

بخش ششم 

mnandegar-3عبدالحفیظ منصور

در یک کلام، معاویه خلافت را به “امارت” تبدیل کرد و از همین‌رو بود که در آثار اسلامی از او به عنوان “امیر معاویه” یاد شده است.
آن‌چه امیر معاویه را در این امر یاری رساند و با مخالفتِ دسته‌جمعیِ یاران پیامبر روبه‌رو نکرد، حوادثی بود که در عهد عثمان بن عفان رخ داد و سپس خون‌ریزی‌های شدیدی که در زمانِ علی میان مسلمانان به‌وقوع پیوست. گفته شده، در جنگ صفین، چهل‌هزار مسلمان از دو طرف درگیر کشته شدند و در نتیجۀ آن جنگ، مسلمانان به گروه‌های متخاصمِ مختلف تقسیم گشتند. در جنگ جمل و نهروان نیز شمار کثیری از مسلمانان به خاک و خون غلتیدند. در این وضعیت، برای مسلمانان بقای اسلام مطرح شده بود و به همین دلیل، سال به قدرت رسیدنِ معاویه را شماری از اندیشمندان “عام‌الجماعه” نامیده‌اند.
محمد عابدالجابری می‌نویسد:
“… از این زاویه، ملک و پادشاهی معاویه، چونان نجات از وضعیتی است که اسلام و دولتِ آن را تهدید به انقراض می‌کرد. انسان وقتی به شرایط تاریخی می‌نگرد، به ناگزیر، در پادشاهی معاویه تأسیس جدیدی از دولت در اسلام و اعادۀ بنای آن می‌بیند. تأسیسِ نخست به‌دست پیامبر و پس از هجرت صورت گرفت، تأسیس دوم به‌دست ابوبکر و در جریان جنگ‌های ارتداد بود و سرانجام، تأسیس پادشاهیِ معاویه و اعادۀ نظمِ جدید، در آشوب‌های دوره عثمان به بعد انجام گرفت”. (جابری، ۱۳۸۴: ۲۳۲)
از لحاظ نظری با روی صحنه آمدن معاویه، تعیین امام و پیشوای “فاضل” در درجۀ پایین‌تر از اتحاد و هم‌بسته‌گیِ مسلمانان جا گرفته بود. بنابراین در زمان اموی‌ها به نظریات چهارگانۀ “شورای حل و عقد”، “استخلاف” و “شوری” و “رجوع مردم”، دو نظریۀ دیگر نیز اضافه گردید که عبارت بودند از:
۱٫ استیلا یا تغلب: اکثریتِ مسلمانان باور داشتند که معاویه جایگاه و منزلتِ علی را ندارد و بدون حجت ادعای امارت سر داده است؛ اما زمانی که علی شهید شد و او یکه‌تازِ میدان باقی ماند، برای مسلمانان این پرسش به‌میان آمد که معاویه با تکیه به زور و قدرت خود، مقامِ امارت را به‌دست آورده است، آیا این‌گونه کسب قدرت می‌تواند مشروع بوده باشد. این در حالی بود که مردم پیامدهای خون‌بارِ اختلاف و نزاع میان علی و معاویه را دیده بودند. به مرور زمان با پیدایش امرای محلی در گوشه و کنار دنیای اسلام، نظریه استیلاً قوت گرفت و درجِ فقه سیاسی گردید. در سلوک‌الملوک آمده است:
“طریق چهارم از اسباب انعقاد پادشاهی و امامت، استیلا و شوکت است”. نویسنده در توضیح استیلا می‌گوید: “علما گفته‌اند که چون امام وفات کند و شخصی متصدی امامت گردد، بی‌بیعت و بی‌آن‌که کسی او را خلیفه ساخته باشد و مردمان را قهر کند به شوکت و لشکر، امامتِ او منعقد می‌گردد”. بر پایه تأثیر نظریۀ استیلا بود که مقولۀ “الملک لمن غلب” شایع گردید و بسیاری از علمای دینی به عنوان متنِ مقدس از آن یاد می‌کنند.
وراثت: اسناد تاریخی گواهی می‌دهد که وراثت در میان قبایل عرب وجود نداشت. این امر در روم، ایران و یمن دیده می‌شد، بدین معنی که اعراب بدان آشنا بودند ولی از به‌کار بستنِ آن ابا داشتند. برای نخستین‌بار معاویه به مشورتِ مغیره بن شعبه، به وراثت عمل کرد و این رسمِ غیرعربی را وارد فرهنگِ عرب و سپس وارد نظام سیاسیِ مسلمانان گردانید. آهسته‌آهسته این مسأله فراگیر شد و جا افتاد. اقدام به ولایت‌عهدی تا حدودی هم‌زمان با مسألۀ “استیلا” قامت برافراشت و دلایل آن نیز مشابه و یک‌سان می‌باشد. همان‌گونه که “تغلب” به منظور پایان بخشیدن به کشمکش‌ها و فروخوابانیدن آشوب و فتنه در میان مسلمانان قوت گرفت، وراثت نیز با عین عنوان مجال تبارز پیدا کرد.(قادری، ۱۳۹۱ :۲۹)
ابن خلدون نظریۀ استخلاف، گونۀ وراثت را چنین طرح می‌دارد: «حقیقتِ امامت برای این است که امام در مصالح دین و دنیای مردم درنگرد؛ چه او ولیِ آنان است و چون در دوران زنده‌گیِ خویش مصالحِ ایشان را مورد توجه قرار می‌دهد، لازم است که پس از مرگ هم به حالِ ایشان درنگرد و پس از خود کسی را برای ایشان تعیین کند»(ابن خلدون، ۱۳۶۱: ج ا، ۴۰۳-۴۰۲). ابن خلدون بیشتر توضیح می‌دهد و می‌نویسد که امام به‌طور مطلق در تعیین جانشینِ خود دور از تهمت، شک و گمان است، به‌خصوص وقتی موجبی وجود داشته باشد که در آن مصلحت یا بیمی باشد، آن‌وقت تهمت در این‌باره به کلی منتفی می‌شود».

فصل سوم
کــــــلام ســیاســــــی
دانش عقاید اسلامی، به علمِ کلام مشهور است. دانشمندانی که به این موضوع پرداخته‌اند، متکلمین و کلامی‌ها خوانده می‌شوند. شماری بدین باور اند که به‌خاطرِ حساسیت و گسترده‌گیِ بحث و گفت‌وگو میان دانشمندانِ مسلمان بر سرِ این‌که کلامِ الهی قدیم است یا مخلوق، نامِ کلام بر همه این دانش تعمیم پیدا کرده است.
کلامی‌ها کارِ دفاع از حدود و ثغورِ فکریِ اسلام را به‌دوش گرفته‌اند؛ مدافعه‌هایی تهیه می‌کنند، دلایلی بر پایه نصوص، مشهودات و عقل تنظیم می‌دارند و با بهره‌گیری از این علم، به دفاع از دین در برابرِ شبهاتِ وارده بر آن می‌پردازند. در میانِ کلامی‌ها پرسشی در باب ضرورتِ دولت و جود نداشت، زیرا پیامبر دولت ساخت و پس از او یارانش به امور سیاسی مبادرت ورزیدند؛ از این‌رو میان کلامی‌ها مسأله تشکیل دولتِ اسلامی قابل بحث نمی‌باشد و حتا اهتمام به امور مسلمین، دنباله ماموریتِ پیامبر پنداشته می‌شود. اما سخنِ کلامی‌ها روی مقاصد دولت‌داری از نظر پیامبر و خلفا متمرکز است. شیوه‌های گزینشِ خلیفه یا امام در پرتو کارنامه اصحاب شناسایی شده، و صفاتِ خلیفه یا امام به بررسی گرفته شده است. فرقه‌های عمده کلامی که در صدر اسلام سر برآوردند و نظریاتی در عرصه سیاسی از خود به‌جا گذاشتند، عبارت‌اند از: ۱٫ خوارج؛ ۲٫ معتزله؛ ۳٫ شیعه؛ ۴٫ اشاعره.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.