احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ سه شنبه 21 دلو 1393 - ۲۰ دلو ۱۳۹۳
بخش بیست و ششم
ابن تیمیه، امامت را یک نیاز دینی میداند و تعیینِ امام یا زمامدار را از بزرگترین واجبات دینی میشمارد، زیرا سایر واجبات دینی از جمله امر به معروف و نهی از منکر بدون دولت تحقق نمیپذیرد. او میگوید: “ادای فرایض دیگر مانند جهاد، تأمین عدالت، اقامۀ حج، نمازهای جمعه و عیدین، یاری مظلومان، اقامه حدود شرعی، بدون امامت اجرا شدنی نیستند و از همینروست که فرموده شده است: السلطان ظل الله فی الارض”(ابن تیمیه، ۱۳۸۷: ۲۹۴). بدین ترتیب، ابن تیمیه پیوند ناگسستنیِ دین و دولت را در اسلام بیان میدارد، بهویژه آنگاه که ابن تیمیه امامِ سیاسی را عهددارِ امامت در نماز و فرماندهی در جهاد نیز میداند.
ابن تیمیه، پادشاه را اثر رحمتِ پروردگار در روی زمین میشمارد و با ذکر حدیثی نظرِ خود را بیان میدارد. حدیث مورد نظر او: “شصت سال زندهگی زیر سلطه پادشاه ستمگر، بهتر از یک شب زندهگی بدون پادشاه میباشد”. کمال پولادی در کتابِ “تاریخ اندیشه سیاسی در ایران و اسلام” از این گفتۀ ابن تیمیه چنین استنباط کرده است که او “قیام علیه حاکمِ جاهر را جایز نمیداند”(پولادی، ۱۳۸۵: ۱۰۵)؛ حال آنکه حدیثِ مبارکه میتواند تفسیرِ دیگری هم داشته باشد و آن اینکه، وجود امام ستمگر در یک اجتماع بهتر از نبودِ آن و فرو رفتنِ جامعه در آشوب و هرجومرج است، زیرا زیانهایی که نبود دستگاه دولتی بر مردم وارد میآورد، بهمراتب بزرگتر از وجود دولت ظالم است. نکتۀ دیگر اینکه، ابن تیمیه اقامۀ عدل و داد را از واجبات عمدۀ اسلامی میداند، در این صورت چهطور میتوان او را هم جانبدار تأمین عدالت دانست و هم طرفدارِ حاکم ظالم و مستبد؟
ابن تیمیه به تأسی از حضرت علی(رض) میگوید: “مردم به امیر نیاز دارند، خواه نیکوکار باشد، خواه بدکار. اگر نیکوکار بود، چه بهتر. اما اگر بدکاره بود، آن امیر دستکم حدود شرعی را تطبیق میدارد، امنیت را برقرار میکند و با دشمنان پیکار مینماید”(ابن تیمیه، ۱۳۸۷: ۱۳۴-۱۳۵). از این سخنان برمیآید که امیر ستمگرِ مورد نظر ابن تیمیه به شریعت پابند بوده و در اجرای احکامِ آن جدی میباشد و بدکاره بودنِ او در حد فسق و فجور میتواند مورد محاسبه باشد.
ابن تیمیه در روزگاری میزیست که سرزمینهای اسلامی را آشوب و اغتشاش فرا گرفته بود و قلمرو اسلامی در بینظمی و پراکندهگی بهسر میبرد، از اینرو سخت به نظم و ثبات میاندیشید. او مسلمانان را به “خیرخواهی” در حقِ زمامدارانشان دعوت میدارد و از قول امام احمد حنبل میگوید، اگر کسی یک دعای مستجاب داشته باشد، بهتر است در حقِ پادشاه کند. از نظر ابن تیمیه، “امامت” یک “امانت” است و “امیر” یک “اجیر” که در برابرِ انجام کاری مسلمانان او را پذیرفتهاند و از دستورهایش اطاعت میکنند. با این طرز دید نسبت به امامت، او بر پایۀ دستور قرانی، بهشدت به سپردنِ امانت به اهلِ آن تأکید میورزد و میگوید، در صورت وجود یک شخص “اصلح”، دادن زمامِ امور به شخص پایینتر از آن، خیانت در حقِ خدا و رسولش است. به عقیدۀ او، مراعات اصل دادنِ امانت به اهل آن، موضوع مورد اجماعِ علمای اسلام میباشد(ابن تیمیه، ۱۳۸۷: ۳۳-۴۴). شریعتنامهنویسانِ پیش از او مانند ماوردی و غزالی بهصورتِ مشروح راههای دستیابی به مقامِ “امامت” را نشاندهی میکنند و از مشروعیت و عدم مشروعیتِ آنها سخن میرانند؛ ولی ابن تیمیه در این زمینه بحث و تبصره نمیکند. این مسأله موجبِ آن شده که شماری از پژوهشگران سکوتِ ابن تیمیه را در این باب، به بیاهمیت بودنِ شیوههای دسترسی به قدرت تعبیر کنند(پولادی، ۱۳۸۵: ۱۰۵). در حالی که این امر میتواند یک نقیصه در کتابِ “سیاست شرعی” شمرد شود؛ اما کسی که با سرسختی از امنیت و ثبات حمایت میدارد، نیاز امام را بهخاطر تطبیق احکام شرعی میداند، نارواییها و کجرفتاریهای امیر را در بدلِ تطبیق حدود شرعی قابل چشمپوشی میخواند و امامت را امانت دانسته و امیر را اجیر عنوان میدهد، چهطور ممکن است که به هرگونه تلاش برای دستیابی به قدرتِ دولتی جواز دهد؟
ابن تیمیه، دو ویژهگی، یکی قوت و توانایی و دیگری امانتداری را برای امامِ مسلمانان مهم میخواند. او روشن میسازد که قوت و توانایی در هر موردی، معنی خاصِ خود را دارد و در همهجا به یک معنی و مفهوم نیست. امامتِ مفضول با وجود فاضل، گاهی برای ابن تیمیه پذیرفتنی است، و در این زمینه میگوید: “گاهی به سببِ کدام علت خارجی، انتخاب مفضول با وجود افضل نیز به میان آمده میتواند؛ چنانکه در غزوه ذاتالسلاسل حضرت رسول (ص) حضرت عمرو بن عاص را محض از روی شفقت، بالای اقاربش که با ایشان فرستاده شده بود انتخاب کرد، یا اسامه بن زید را به مناسبت وفاتِ پدرش تعیین فرموده بودند”. (ابن تیمیه، ۱۳۸۷: ۵۶)
ابن تیمیه در اینجا نمونههایی از فرماندهیِ لشکر را بهدست میدهد، در حالی که این پرسش باقی میماند که گزینشِ مفضول با وجود افضل در امر امامتِ عامِ مسلمانان هم میتواند درست باشد و یا خیر. افزون بر آن، آنچه ابن تیمیه دربارۀ گزینش عمر و بن عاص و اسامه بن زید اشاره کرده است، شاید بخشی از دلایل باشد، اما کلِ دلایل نیست.
Comments are closed.