احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:گفتوگو از جمشید یما امیری/ یک شنبه 3 حوت 1393 - ۰۲ حوت ۱۳۹۳
یادداشت: در پیوند به تشکیل دولت وحدت ملی، عملکرد پنج ماهۀ این دولت، چالشها و مشکلات تازهییکه آقایان داکتر اشرف غنی و داکتر عبدالله عبدالله با آن روبرو هستند، گفتوگویی را با بشیر احمد انصاری پژوهشگر و نویسندۀ نامآشنای کشور انجام دادهایم. آقای انصاری از نظریهپردازان کشور در زمینههای سیاسی و دینی است. نظریات و تحلیلهای او همواره بحثبرانگیز بوده است. او نویسندۀ چندین کتاب معروف از جمله کتاب «افغانستان در آتش نفت» است که در اوایل تشکیل ادارۀ موقت به نشر رسید و عنوان «مادر کتابها» را به خود گرفت. آقای انصاری اکنون در ایالات متحدۀ امریکا زندگی میکند و اوضاع افغاستان را پیوسته دنبال مینماید.
—————————————————————————————————————–
سپاس جناب آقای انصاری از اینکه فرصت این گفتوگو را فراهم کردید. در نخست میخواهم دربارۀ تشکیل دولت وحدت ملی از شما بپرسم. نگاه شما به تشکیل دولت وحدت ملی چیست؛ آیا این دولت مشروعیت دارد و از کُلِ مردم افغانستان نمایندهگی میکند؟
مشروعیت امری نسبی است. در هیچ جامعهیی گفته نمیتوانیم که حکومت آن از تمامی افراد آن جامعه نمایندهگی میکند. در افغانستان، اگر هدف از مشروعیت همین امر معمول در دنیای امروز باشد، هیچ حکومتی در امتداد تاریخ آن مشروعیت نداشته است. اما آنچه بهنام حکومت وحدت ملی شناخته میشود با همه انتقاداتیکه متوجه آن است، فکر میکنم بهتر از وضعی است که قرار بود کشور را در دهانۀ آتشفشانی از خون قرار دهد. در اینجا تفاوت میان دو مفهوم مختلف را که یکی دولت است و دیگرش حکومت نباید فراموش کنیم.
دولت وحدت ملی از دو تیم انتخاباتی اصلاحات و همگرایی و تحول و تداوم تشکیل شده است. رهبران دو تیم، پس از امضای توافقنامۀ تشکیل دولت و تقسیم قدرت به گونۀ مساوی، گفتند که پس از این آنها یک تیم واحد هستند؛ اما باگذشت چند ماه دیده میشود که اختلافات کماکان به حال خود باقی است، دلیل این مسأله را در چی میبینید؟
با در نظرداشت پیچیدهگیهای جامعۀ افغانستان، بیشتر از این نمیتوان انتظار داشت. اختلاف در همان روزها و حتا لحظههای نخستین نقاب از چهره افگند. با گذشت زمان و بیرونشدن برخی شاخهها و احزاب از این تیمها ممکن است اوضاع سیاسی کشور پیچیدهتر گردد. اگر از بقای حکومت وحدت ملی بپرسید، خواهم گفت که دو علت اصلی در ورای آن وجود دارد که یکی علت بیرونی است و دیگرش انگیزۀ بقا در قدرت. اما اگر بپرسید که چرا اختلافات باقی مانده است، خواهم گفت که ایجاد پستی در سطح رهبری کشور مستلزم تغییر در استخوانبندی دستگاه حقوقی افغانستان است، امری که نبود آن رهبری کشور را به معجزه نزدیک میسازد.
رهبران دولت وحدت ملی تا اکنون به وعدههایی که در جریان کمپاین انتخاباتی و پس از آن به مردم سپرده بودند، عمل نکردند. رییس جمهور به وعدهاش در خصوص پروندۀ کابلبانک عمل نتوانست؛ کابینه نیمه تمام ماند و ادارههای مستقل و کمیسیونها نیز از سوی سرپرستان رهبری میشود. چرا رهبران دولت در عملکرد پنج ماهۀ شان ناکام بوده اند؟
اینجا چند مسأله است. اول اینکه در انتخاباتهای اکثر کشورهای دنیا وعدههایی داده میشود تا آرای مردم را به دست آرند، ولی وقتیکه به قدرت میرسند دیگر یادی از آن وعدهها نمیشود. در خصوص مسألۀ کابلبانک، فکر میکنم آقای غنی موضوع را خیلی ساده میانگاشتند، امری که به ناکامی در آن عرصه انجامید. پیروزی در میدان محاکمۀ مجرمان کابلبانک، میتوانست به حمایت گروه بزرگ مردم از رییس جمهور بینجامد. اما اینکه چرا رهبران حکومت تا هنوز ناکام بوده اند، به باور من باید پرسش اینطور میبود که چرا رهبران کشور تا هنوز در کنار هم مانده اند. افغانستان نوع جدیدی از مدیریت را تجربه میکند که من خودم در جای دیگری سراغ ندارم. این تجربه با دستآوردها و ناکامیهایش میتواند محور پژوهشهایی در عرصۀ علوم سیاسی باشد.
پس از معرفی کابینه، سروصداهای زیادی ایجاد شد. عدهیی در غرب کشور و شماری هم در شمال کابل، به ترکیب کابینه اعتراض کردند. هزارهها و ازبیکها هم از عملکرد مجلس و رهبران دولت نا خشنود بودند. آیا به راستی در ترکیب کابینه عدالت اجتماعی و وحدت ملی رعایت نشده بود؟
کابینه تا هنوز تکمیل نشده تا در موردش داوری کنیم. اما در این شب و روز بحث مناطق و افراد و خانوادهها بیشتر به کشمکشهای کابینه رابطه میگیرد تا اصل وحدت ملی. برخی از گروههای قومی بهجای آنکه عدالت را اصل قرار داده و کارشان را بر محور آن استوار دارند، بر اصل خون و نژاد تأکید ورزیده و خودشان را در دایرۀ خود محصور نگه داشتهاند که نتیجهاش را دیدند. فکر میکنم برای رسیدن به عدالت اجتماعی و وحدت ملی، ما نیازمند فرمولهایی هستیم که جوامع دیگر دنیا آن را پیش از ما تجربه کردهاند. در امریکا اصلی بهنام affirmative action و یا «کنش مثبت» معمول است که تا اندازهیی توانسته است مشکل عدالت اجتماعی را حل کند.
برخی از رهبران و فرماندهان جهادی معترض هستند که گویا مجاهدین از دولت حذف شدهاند و افراد دوتابعیته و کمونیستها دولت را گرفته اند. این اعتراضها تا چه اندازه به مورد است؟
با آنکه تلاشها برای زدودن مجاهدان از دستگاه دولت از همان آغاز حکومت کرزی وجود داشت، ولی باز هم ما نیازمند تعریفهای مشخصی از پدیدهها هستیم. اینکه چه کسی مجاهد است و چه کسی مجاهد نیست، این باید تعریف شود. دوم اینکه حقوق و مسوولیتهای مجاهد چیست و این حقوق و مسوولیتها از سوی کدام نهادی تثبیت میگردند. بحث کمونستها تا جایی مطرح است، اما آنها نیز باید تعریف شوند. کسانی که سالها پیش به مجاهدین پیوسته و در برابر حکومت نجیب قرار گرفتند، آیا آنها هم کمونست اند؟ چطور میشود که عین شخص یک روز کمونست خطاب شود و روز دیگرش مسلمان؟ حلقه کوچک و منظمی از کمونستهای سابق که در قلب نظام سیاسی افغانستان زرع شده اند، آنها هم دیگر کمونست نیستند. آنها چیز دیگری اند. اما بحث تابعیت در افغانستان بحثی سیاسی بوده و نه حقوقی که شواهد فراوانی ادعای مرا تأیید میکند. این خوب است که از ورود اتباع دیگر به درون نظام سیاسی جلوگیری صورت گیرد، ولی داشتن تنها تابعیت افغانستان به معنی وطن دوستی نیست، ورنه شاه شجاع و ترکی و ملاعمر هم از اتباع همین کشور بودند. عکس این قضیه هم میتواند مصادیق فراوانی داشته باشد. در کشوری که ثلث نفوس آن در بیرون زندگی میکنند که در بیشتر حالتها نان آوران خانوادههای داخل مرز، فرزندان بیرون مرزیشان اند و در کشوری که خود از نبود و فرار مغزها و یا خونریزی مغزی رنج میبرد، مسوولان امور باید مسوولانه حرکت کنند.
چالشهای تازهیی در پیش روی دولت افغانستان قرار گرفته است. نفوذ داعش در شماری از ولایتهای کشور و… بحران تازهیی را خلق کرده است. اما رییسجمهوری مصروف سفرهای خارجی است. او تا اکنون به بیش از ده کشور سفر کرده است و قرار است طی روزهای آینده به ایران و ایالات متحدۀ امریکا برود. آیا اولویت رییس جمهوری سفرهای خارجی است و یا تنظیم امور دولت و تعیین خطوط سیاسی کشور؟
فکر میکنم آقای غنی به این باور است که ریشههای مشکل را باید در برون از مرزها خشک کرد. من به درستی و نادرستی این اندیشه کار ندارم ولی همینقدر میدانم که این همه سفرهای گوناگون و گاهی بی لزوم برخاسته از برداشت ایشان میباشد. داعش از نظر من بر دو پایه استوار است: یکی کشوری همسایه که میخواهد پای خونین تجاوز را در کفش نوی به نام داعش بگذارد و دیگرش انگیزههای اجتماعی و اقتصادی و فقر و و فساد و نا امیدی و تصادم فرهنگی و عصر اطلاعات و جهانیشدن و نادانی دینی و امثال آن میباشد که جمعی از جوانان را به این گروهها کشانده است.
رییسجمهور در کنفرانس مونیخ گفت که افغانستان از چشم جامعۀ جهانی افتیده است. او این موضوع را نگرانکننده خواند و گفت که باید جهان افغانستان رها نکند. در نشست اخیر ناتو هم هیچ حرفی از بحران افغانستان زده نشد. به نظر شما چرا جامعۀ جهانی به افغانستان کم علاقه شده است؟
تصور میکنم که سیاست خارجی اوباما بر بنیاد «دپلوماسی هوشیار» استوار است. او در حالی که از منافع ملی کشورش نمیگذرد، سعی میورزد تا هزینه دستیابی به آن را تا حد ممکن پایین آورد.
دورنمای دولت وحدت ملی را در کشور چگونه میبینید. آیا دولت وحدت ملی بهتر از دولت حامد کرزی عمل خواهد کرد؟
من از آینده اطلاعی ندارم، ولی همینقدر میدانم که این حکومت بهتر از حکومت کرزی و خانواده و پیروان ایشان است. دلایل قطعی در اختیار دارم که برخی از ناکامیهای همین دولت چیزی جز محصول مداخلههای آقای کرزی نیست. در افغانستان فرصتهایی برای افراد و گروههای فراوانی ایجاد گردید که بیشتر این فرصتها ضایع شدند. این حکومت هم میتواند مایۀ شکست و بدبختی گردد و هم ممکن است از فرصتهای باقی مانده سود ببرد. ما در آغاز یک روند قرار داریم.
اگر از شما به عنوان یک کادر فرهنگی و دانشگاهی خواسته شود که در دولت وحدت ملی کار کنید، حاضر هستید در این دولت سمتی را احراز نمایید؟
در افغانستان اکثریت مطلق مردم وظایف حکومتی را به حیث یک مسوولیت نه، بلکه به عنوان یک امتیاز میشمارند. از همینرو میبینیم که گروه بزرگی از افراد غیر متخصص و فاقد اهلیت، بازی بزکشیِ رسیدن به کابینه را به راه انداخته اند. در حالی که هیچ زمانی مخالف سهمگیری دوستان در امر ادارۀ کشورشان نبوده ام، میخواهم بگویم که شیفته و دلدادۀ سِمَت پُر زرق و برق حکومتی هم نبوده به گفتۀ فرزند فرزانۀ بلخ ابراهیم بن ادهم «ما از نظر روانی و روحی در حالتی قرار داریم که اگر پادشاهان از آن اطلاع یابند، برای تصاحب آن با شمشیر بر ما حمله خواهند نمود». اما این را هم میخواهم اضافه کنم که اگر از دستم کاری ساخته شود، هیچگاهی صرفه نخواهم کرد. متولیان امر حکومت و خسروان مدیریت سیاسی کشور -که صلاح مملکت خویش بهتر دانند- را میگذاریم تا عناصری را که خود شایستۀ همچو مسوولیتها دانسته و با آنها احساس هماهنگی میکنند، برگزینند. در سیزده سالی که گذشت ما از یکسو شاهد گوشهگیری عناصر سالم از عرصه مدیریت سیاسی کشور بودیم و از سوی دیگر، ماجراجویانی بودند که شبکۀ سرطانی خویش را بر تمامی دستگاه دولت پهن نموده، مسوولیت را غنیمت و امتیاز شمرده و در نتیجه افغانستان را در رأس فاسدترین کشورهای دنیا قرار دادند. به هر حال، میدان خدمت از نظر من خیلی گسترده بوده و کسی که عشق این مردم و سرزمین در دلش ریشه داشته باشد میتواند در هر جا و متناسب با امکانات و موقعیتش خدمتی انجام دهد.
خداوند، ملت و میهن ما را از شر هر ایمنی در امان نگه دارد!
Comments are closed.