در مسـیر پیروزی

گزارشگر:حامد علمی - ۱۰ میزان ۱۳۹۱

بخش بیـست‌وهفتم
حمله بر شهرها، خلاف اساسات جنگ‌های گوریلایی بود و تلفاتی شدید را برای مجاهدین به‌بار می‌آورد؛ اما در آن‌طرف حکومت کابل قرار داشت که هیچ نوع شکستی را نمی‌پذیرفت و در همه تعاملات و مذاکرات، بر بقایش تاکید داشت آن‌هم به این امید واهی که گویا مجاهدین از جنگ خسته شده‌اند.
«اما فتوحات اخیر نشان داد که مجاهدین می‌توانند از راه نظامی رژیم را سقوط دهند و فتح خوست، تبلیغاتی که گویا: “مجاهدین از جنگ خسته شده‌اند و نمی‌توانند پیروزی نظامی به‌دست بیاورند”، “مجاهدین از جنگ خسته شده‌اند و دیگر قادر به تصرف شهرها نیستند” همه را غلط ثابت کرد. در حالی که دیده شد خوست از طریق نظامی سقوط کرد و مجاهدین یک شهر بزرگ را فتح کردند و به این ترتیب، از ۲۸۲ ولسوالی و علاقه‌داری، تنها ۳۵ آن به‌دست حکومت کابل باقی مانده و مجاهدین ۲۴۷ ولسوالی را به‌دست دارند. ما تصمیم گرفته‌ایم که قضیه افغانستان را از طریق جهاد حل کنیم، ما تا حال کدام حل سیاسی قوی را سراغ نداریم و نجیب به آسانی قدرت را انتقال نمی‌دهد. او به‌خاطر دوام اقتدارش، از هیچ جنایتی دریغ نمی کند. او نه به مردم افغانستان و نه به اعضای حزبش رحم می‌کند. بمباران خوست و فیر راکت‌های اسکاد، نشان داد که او از کشتنِ طرفدارانش نیز دریغ نمی‌کند او سربازان و افسرانی را که تا دیروز در پهلویش ایستاده بودند و بنا بر مجبوریت تسلیم شده‌اند، بمباران می‌کند و از سقوط خوست تا حال، اضافه از ۳۰ راکت اسکاد فیر گردیده است و خانه‌های کسانی تخریب می‌گردد که تا دیروز از نجیب دفاع می‌کردند.» (۷۰)
اما تجربه نشان داد که آن‌عده از رهبران و فرماندهانی که بر حمله بالای مرکز تجمع نیروهای حکومت در نقاط دوردست تاکید داشتند، معقول‌تر می‌اندیشیدند. زیرا کابل به یک‌باره‌گی سقوط نکرد، بلکه پایگاه‌های حکومت در نقاط دوردست، یکی بعد دیگری سقوط کرد.
بلی؛ خوست سقوط کرد و گلیم حکومت کابل در جنوب شرق افغانستان برچیده شد و شهر گردیز نیز زیر ضربات توپخانه مجاهدین قرار گرفت و سالی نگذشت که شهرهای افغانستان مانند میوه‌های پخته شده، یکی بعد دیگری به دامن مجاهدین افتادند.
در پایان این فصل می‌خواهم دو گزارش را که یکی در مورد تصمیم شورای فرماندهان مبنی بر نگهداری هواپیماها و تانک‌های تخریب شده در آن ولایت است و دیگری، یادداشتی از یک سفرم به ولایت خوست می‌باشد، تقدیمِ شما کنم.

“شورای قوماندانان شهر خوست، تصمیم خود را مبنی بر نگهداری هواپیماها و تانک‌های تخریب شده، به حیث یادگار دوران جهاد، اعلان نمود.
شیرخان جلال‌زی، قوماندان محاذ ملی اسلامی ـ که از شهر خوست به پشاور برگشته ـ گفت که شورای قوماندانان این شهر تصمیم گرفته‌اند که تمام طیارات و وسایل نقلیه حکومت کابل را که پس از تصرف در این شهر وجود داشت، نگه داشته و از آن‌ها منحیث یادگار دوران جهاد پاسبانی کنند.
شیرخان افزود که این طیارات و تانک‌های تخریب شده، افتخار بزرگ و میراث بس‌ارزشمندی‌ست که برای فرزندان خویش به‌جا می‌گذاریم تا آینده‌گان بدانند که به چه بهایی جهاد نموده و آزادی را حاصل کرده‌ایم.
اگر حقیقتاً شورای خوست، تصمیم به حفظ و نگهداری این یادگارها گرفته و با آن عمل کنند، کار بس‌ارزشمند و مهم را انجام خواهند داد؛ زیرا در این شهر اضافه از نود طیاره و ده‌ها تانک و موتر تخریب‌شدۀ روسی دیده می‌شود که این می‌تواند خود یک موزیم سرگشاده از وسایل تخریب‌شده جنگی باشد.
باید افزود که قوماندانان شورای نظار، چنین تصمیمی را پنج‌سال قبل در یکی از جلسات‌شان در ولایت تخار اعلان نموده و فرماندهان این شورا مخالفت شدید خود را در برابر تخریب بیشتر و فروختنِ چنین آثار نشان می‌دهند و نگذاشته‌اند که حتا پارچه‌‌های بمب نیز خارج از ولایات تحت ادارهشان برده شود و اهالی آن مناطق تنها می‌توانند از بدنه هیلکوپترها منحیث انبار مهمات و مواد غذایی، و از طیارات ترانسپورتی به حیث چای‌خانه‌ها استفاده کنند.
اما در تمام نقاط افغانستان چنین تدابیری گرفته نشده و همه این ارزش‌های تاریخی، به باد فنا رفته است. خصوصاً در ولایات کنر و ننگرهار، همه این افتخارات پارچه‌پارچه گردیده و به تاجران و کارخانه‌های ذوب آهن پاکستان به فروش رسیده، که اگر رهگذری به ولایت کنر سری بزند، به جز از برج‌های لرزان و قلعه‌های ویران، اثری از جهاد اسلامی و شهامت افغانیِ فرزندان این مرز و بوم را نخواهد دید. (۷۱)
یادداشت ذیل را نیز زیر عنوان “سرباز راستین” در جریان یکی از سفرهایم به تاریخ اول جدی ۱۳۷۰ نوشتم :
«پایگاه جهادی ژور در دل کوهپایه‌های پکتیا قرار دارد. با تنی چند از ژورنالستان به آن‌جا دعوت شده‌ایم تا شاهد رهایی هزار سرباز و افسر نظامی باشیم که هنگام سقوط شهر خوست، به اسارت مجاهدین تحت فرماندهی مولوی جلال‌الدین حقانی، قوماندان مشهور ولایت پکتیا، درآمدند.
قرار بود محفل قبل از طلوع آفتاب در صبح صادق برگزار شود و قبل از آن‌که پیلوتان نیروهای حکومت داکتر نجیب به خود آمده و همه ترتیبات و امکانات را برهم بزنند، پایان یابد.
محفل مانند اکثر جلسات و اجتماعات افغان‌ها یک ساعت، دو ساعت و الی بعدازظهر به تعویق افتاد و من با استفاده از فرصت، به کنجکاوی ژورنالستی پرداختم و خواستم استحکامات غند پرآوازه ژور و پوسته‌های سرکوهی آن را ببینم تا از یک طرف به اندوخته‌های نظامی خویش بیافزایم و از طرف دیگر، بعد از مدت‌ها، کوهنوردی کنم. (لعنت بر موترهای پُرتوان تویوتا و نیسان که هنگام سفرهایم به داخل کشور، قوماندانان جهادی در اختیارم قرار می‌دهند و از لذت پیاده‌گردی، محرومم می‌سازند.)
به یکی از پوسته‌های سر کوهی رسیدم. این پوسته به طرف غرب غند ژور حاکم بر شهر خوست و راه استراتژیکی این شهر با گردیز، واقع و از تجهیزات نظامی آن پیدا است که توانایی دفاع در برابر طیارات جنگی حکومت کابل را نیز دارد.
در حالی که غرق در عرق بودم و صدای ضربان قلبم عقربک‌های رادار حکومت کابل را در شهر گردیز به شدت تکان می‌داد، همراه با یک‌تن از مجاهدینی که با من آشنایی دیرینه داشت، نزدیک پوسته رسیدیم. خواستم قبل از آن‌که قوماندان پوسته را زیر بمباران سوالات قرار دهم، روی سنگی بنشینم و از دیدن زیبایی‌های طبیعی کشور لذت برده، نفس تازه کنم.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.