احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۸ ثور ۱۳۹۴
سه شنبه ۲۹ ثور ۱۳۹۴
دکتر شمسالحق آریانفر
دین حق از کافری رسواتر است زانکه ملا مومن کافرگر است
شبنم ما از نگاه او یم است از نگاه او یم ما شبنم است
از شگرفیهای آن قرآنفروش
دیدهام روحالامین را در خروش
زان سوی گردون دلش بیگانهیی
نزد او امالکتاب افسانهیی
بینصیب از حکمت و دین نبی
آسمانش تیره از بیکوکبی
کم نگاه و کور ذوق و هرزه گرد
ملت از قال و اقولش فرد فرد
مکتب و ملا و اسرار کتاب
کور مادرزاد و نور آفتاب
دین کافر فکر و تدبیر و جهاد
دین ملا فیسبیل الله فساد (اقبال،۱۳۷۰: ۲۳۰)
خودآگاهی
خودآگاهی، خویشتنشناسی و بیداری است. انسان آگاه به یاری استعدادهای فطری و درونی خویش، حقیقت خود را باز مییابد. نقاط ضعف و قوتِ خود را شناسایی میکند و در پرتو آن آگاهانه گام برمیدارد.
به سخن دیگر، خودآگاهی شناخت احساسها و نیازها، شناخت تواناییها و شناخت واقعی خود، شناخت افکار و ارزشها و باور و ایمان و همسو کردن اینهمه با خود ایدهآل و آرمانی فرد انسانی است.
انسان آگاه به خود ارزش قایل است، انتقادپذیر است، به ارزشها و اعتقادات خود آگاهی کامل دارد، در مقابل فشارها مقاوم است، مثبتاندیش و پویاست.
از نگاه روحی و معنوی، خودآگاهی را به سه بخش تقسیم میکنند:
خودآگاهی فطری: یک بیداری است و انسان به نیروی آن استعداد و تواناییهای خویش را درمییابد.
خودآگاهی جهانی: در این آگاهی انسان رابطۀ خود را با جهان میشناسد. به این میاندیشد: من کیستم، از کجا آمدهام و کجا خواهم رفت.
خودآگاهی عرفانی: در این آگاهی رابطۀ انسان با خدا تنظیم میگردد و عارف در این سیر از من خویش و سیر به سوی الله، به خدا میرسد.
دکتر علی شریعتی بحث خودآگاهی را از منظر جامعهشناسی مطرح میکند. شریعتی خودآگاهی را بیداری، شعور اجتماعی، آگاهی از سیر تحول جامعه و تاریخ و تحولات زمان میداند. شریعتی میگوید: انسان موجودی شریف و برتر از همۀ پدیدههاست. انسان شبیه خدا، نمایندۀ خدا، خویشاوند خدا و جانشین خدا در عالم طبیعت است. همۀ موجودات و همۀ قوای طبیعت در تسخیر انسان است.
حرکت در راستای شناختِ این ارزشها و باروری آن، خودآگاهیست و آنچه انسان را از شناخت این ارزشها دور میسازد، استحمار است.
گاه لهو و لعب، عیاشی، انحرافات اخلاقی و غیره ما را از درک ارزشها و ماهیت راستین انسانی ما، به انحراف میکشد؛ زمانی یک اصل علمی، فلسفی، عرفانی، دنیاگرایی، قدرت و غیره سبب میگردد که ما آن رسالتِ راستین را فراموش کنیم. در چنین حالتی حتا مصروفیت علمی و فلسفی ما را به انحراف میبرد. اگر کسی خودآگاهی مرا میگیرد و در بدل برای من آگاهی علمی، تکنیکی و غیره میدهد، مرا استحمار کرده است. دشمن میخواهد ما در صحنه نباشیم. حال هر مصروفیتی که باشد و ما را از صحنه دور نگه دارد، استحمار است. به قول شریعتی اگر در صحنه نیستیم، فرقی ندارد که در نماز باشیم یا شراب.
شریعتی از دو گونه خودآگاهی سخن میزند و میگوید: هر نقشی، هر حرفی، هر دعوتی، هر سعادتی، هر لذتی، هر پیشرفتی ـ درست دقت کنید، هر پیشرفتی ـ هر قدرت و تمدن و فرهنگی که در مسیر «خودآگاهی انسانی» و درمسیر «خودآگاهی اجتماعی» برای ما مطرح نشود، اغفال اندیشهها از انسان بودن و از مستقل زیستن است. استحمار است. (دکتر شریعتی، ۱۳۷۸: ۲۰۹)
ارزش هر انسان مربوط به ایمان و باوریست که بر خویش دارد. هر کس، هر قدر به خویش ارزش قایل است، به همان پیمانه ارزش دارد. کسی که خود را کوچک فکر میکند، کوچک است. از اینجاست که در راستای بردهگی و ذلت دنیای سوم، کار از تحقیر انسانها، فرهنگ، تاریخ و معنویتِ این جهان آغاز میشود. انسان تحقیر شده، به ذلت خو میکند و از شناخت مقام و ارزش خویش به دور میماند. میگویند: انسانی اگر انسانی را بکشد، انسان است. البته یک انسان قاتل؛ اما کسی اگر پیش کسی سر خم کرد و ذلیل شد، دیگر انسان نیست. ماهیت انسانی او درز برمیدارد و او از این مقام برین فرود میآید.
اینجاست که خودآگاهی در کنار دانش و دین و فراتر از آنها، مورد توجه و نیاز است؛ زیرا در نبود خودآگاهی، با وجود دین و دانش، به مزدوری و به خواری کشانیده میشویم. پیامبران خودآگاهانِ جامعه بودند و برای ما این اصل را به میراث گذاشتهاند.
عروج و زوال شکوه اسلام
اسلام در پرتو ارشادات تابناکِ انسانی و توجه به خرد و دانایی، طی یک قرن صاحب امپراتورییی شد که از اقیانوس اطلس تا دریای هند و از مدیترانه تا ریگستانهای افریقا ادامه داشت. به قول محققان در نیمۀ اقلیم آبادِ جهانِ آنروز و یا بیشتر از آن، حکمروایی میکرد. طی مسافت عرض و طولِ این امپراتوری ۸ ماه را در بر میگرفت. اسلام تمدن بزرگی را در جهان بنیان نهاد، مرکزِ دانش و تدریس جهان شد تا جایی که از اروپا برای آموزش به دانشگاههای قاهره، قرطبه و… میآمدند.
عوامل عروج
تعالیم اسلام در همۀ امور زندهگی، ساده، متین و دور از ابهام بود. زمانی که یکی از بزرگان قریش از پیامبر پرسید: ما را به چه دعوت میکنی. پاسخ داد: به خدا شریک نیارید، به پدر و مادر نیکی کنید، به زشتی نزدیک نشوید، به مال یتیم نزدیک نشوید، در پیمانه و ترازو انصاف کنید و به عدالت سخن گویید.
اسلام دینی همهجانبه است، با عقل و دانش سازگار است و دین عملی است نه تخیلی، دین عاطفه و یقین است نه گمان و تقلید، دینِ فطرت است.
اما روزگاری رسید که این امپراتوری عظیم به ۴۴ کشور تقسیم شد و آنهمه شکوه و عظمت از میان رفت. امروز یک میلیارد مسلمان، ذلیل و خوار و بازیچۀ اغیارند.
عوامل زوال
عاملهایی چند را در سقوط و زوال شکوه و عظمت اسلام موثر میدانند:
۱- انحراف از مسیر اصلی: یکی از عوامل زوال شکوه مسملین در این شناسایی گردیده است که مسلمانان از مسیر اصلی دین و ارزشهای دینی انحراف کردند. جبرگرایی، ظلم، زهد و دوری از دنیا، صبر پیشه کردن، شفاعت به هرکس و هر چیز، انتظار و… .
۲- فرقهگرایی: مسلمانان در نتیجۀ عدم شناخت واقعیت و خودخواهی به فرقهها تقسیم شدند که از آن شمار است: جبریه، قدریه، مرجئه، صوفیه، جهمیه، جارودیه، کیسانیه. این امر ضعفِ مسلمانان را سبب گردید.
۳- رهبران فاسد و نالایق
۴- عیاشی و دور شدن از تقوای صدر اسلام
۵- برنامههای تخریبی دشمنان: تخریب چهرۀ اصلی اسلام، جعل روایات و اسرائیلیات
۶- هجوم استعمار و برهم زدن وحدت مسلمانان، حضور خاورشناسان، تحریف باور مسلمین، تروبج فساد، تخریب چهرههای اسلامی، جدایی سیاست از دین، کمکهای بلاعوض، ترویج قوانین غیراسلامی
۷- خودبیگانهگی: این مفهوم در برابر خودآگاهی قرار دارد. در خودبیگانهگی، انسان با فرهنگ و ارزشهای خودی بیگانه است. از فرهنگ، زبان، دین و ارزشهای ملیِ خود میهراسد. به وابستهگی و به وارونه شدن به سود فرهنگِ بیگانه مینازد و افتخار میکند. خودبیگانهگی که همانا فرهنگ بیگانهگی است با بیگانگی فرهنگی دو مصیبتی است که جوامع جهان سوم به ویژه جوانان را میبلعد. (قربانی، ۱۳۶۸: ۵۰)
نتیـجه
پایانِ سخن اینکه نسل معاصر و جوانانِ مسلمانِ امروزین باید دین، دانش و خودآگاهی را همزمان و موازی با هم داشته باشند. دین بدون دانش ضعف و انحراف، دانش بدون دین مصیبت، و نبود خودآگاهی، بردهگی و ذلت را به ارمغان میآورد. باید بنای جامعۀ اسلامی و انسانیِ خویش را با این ستونها استوار سازیم، ورنه پیوسته در خطر انهدام خواهیم بود.
جوان دانشمند، مومن و صادق به ارزشهای دینی و بیدار و خودآگاه، افتخارِ زمین و زمان است. با دریغ آنچه کم داریم و آنچه ما را به آلام و مصیبتها گره زده، نبودِ این نسل است. چشم امید جوامع اسلامی و نیروی محرکۀ دنیای معاصر در وجود جوانانِ باجولان و بیدار و خودآگاه خلاصه میشود؛ جوانانی که ناز بر انجم دارند و فخر بر خورشید، و مایۀ مباهاتِ بشریت و معنیِ انسان و مسلماناند.
سرچشمهها:
اقبال، دیوان، تهران: ۱۳۷۰
باقر حجتی، دکتر سیدمحمد، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، تهران: بدون تاریخ
جلالالدین محمد بلخی، خلاصۀ مثنوی معنوی، تهران: ۱۳۲۱
رودکی سمرقندی، دیوان، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۹
سعدی، گلستان، تهران: ۱۳۶۷
شپیگل و دیگران، عصر اوستا، ترجمۀ مجید رضی، تهران: آسیا ۱۳۴۳
شریعتی، دکتر علی؛ چه باید کرد (مجموعه آثار)، تهران: ۱۳۷۸
فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۲۰
قرآن کریم
قربانی، زینالعابدین، علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین، ۱۳۶۸
قربانی، زین العابدین، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، تهران: ۱۳۷۰
فردوسی، شاهنامه، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۰
فروید، زیگموند، روانکاوی، ترجمۀ فرهادپور، انتشارات بهجت، ۱۳۸۲
ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمۀ احمد آرام و احمد بطحایی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۸
گوستالوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه فخر داعی گیلانی، تهران: ۱۳۸۷
مرتضی راوندی، تاریخ تحولات اجتماعی، تهران: ۱۳۸۳
دایرهالمعارف اسلامی، ج ۶
یشتها، ترجمه ابراهیمپور داود، ۱۳۳۰
یحی بن شرف نوی دمشقی ابی زکریا، ریاضالصالحین، ترجمه عبدالله خاموش هروی،۱۳۹۱
این مقاله توسط خود نویسنده در یکی از جلساتِ هفتهوارِ «جمعیت فکر و فرهنگ» خوانده شده و به پرسشهای مطرحشده پیرامونِ آن پاسخ ارایه گردیده است.
Comments are closed.