احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور - ۱۶ میزان ۱۳۹۱
جمعبندی:
گفته آمد که برخلاف ادعای کثیری از مسلمانان، ایشان در ابتداییترین مسایل دینی که شناخت قرآن و مقاصد نبوتاند، به مشکل جدی گرفتار میباشند. این دو ریسمان الهی که باید مسلمانان را به بالا ببرد و از پستی و ذلت نجات بخشد، بر اثر عدم درک درست از آن، به ابزاری تبدیل شدهاند که راه پیشرفت و تعالی را به روی مسلمانان بستهاند. به سخن دیگر، مسلمانان بهجای اینکه از این دو ریسمان الهی برای بالا رفتن استفاده برند، آن دو را دور خویش پیچیده و دستوپای خویش را بستهاند. و از همینجاست که مسلمانان درجا زده و مجال تکاپو را از دست دادهاند.
در باب عقبماندهگی و توسعهنیافتهگی مسلمانان، کسانی دست استعمار را دخیل میشمارند و برای قطع مداخلات استعمار، کمر همت میبندند، و عدهیی نیز ساختارهای اجتماعی و موقعیت جغرافیایی را مقصر میشمارند. اما اگر نیک نگریسته شود، استعمار در هر گوشهیی از دنیا است و رد پای تجاوزگر را در هر جای عالم میتوان دید، پس چرا تنها دسایس استعمار در میان ملل مسلمان کارگر افتاده است؟ به همینگونه، وجود اقوام و قبایل و مخاصمت میان آنها، تعدد قومی و نژادی نیز ویژۀ مسلمانان نیست؛ کشورهای دیگر یا از این مسایل عبور کرده و یا در حال عبور اند و در حال حاضر، تنها کشورهای اسلامی به کانون مطالعاتِ از ایندست مسایل تبدیل شدهاند. راز این مساله در کجاست؟ راز این مساله در این امر نهفته است که مسلمانان زیستن در گذشته را انتخاب کردهاند و هنوز سودای رفتن سربالا را در سر نپروراندهاند؛ زیرا گذشته برای آنها مقدس و بهترین است و بریدن از آن، زشت و در خور مجازات. بلی، زمانی که نزد کسانی نسبت به آینده زیر عنوان «قرب قیامت» بدبینی وجود دارد و هر نوآوری به دیدۀ تردید نگریسته میشود، چه حاصلی غیر از این میتوان انتظار داشت؟! اما وقتی از همان گذشته برداشت خلاقی در دسترس قرار میگیرد، وضع از آنهم بدتر میشود؛ در واقع جهتها به اشتباه گرفته میآید و بهجای مشرق، راه مغرب در پیش گرفته میشود، تفسیرها و تعبیرهای ناصواب از تعالیم دینی شکل میگیرد و تمام توان و انرژیِ مسلمانان صرف تحققِ تعبیرهای ناصواب میگردد. زنستیزی، استبدادپذیری، دنیاگریزی، تقدیرگرایی، دشمنی با عقل و علوم عقلی، از همینجا سرچشمه میگیرند.
گروه طالبان وقتی بر زندهگی زنان قیوداتی تحمیل میکنند و ادارۀ تازیانه و زندان برپا میدارند، به باور خودشان از حریم اسلام حراست داشته و به صلاح دنیا و آخرت مسلمانان عمل کردهاند، و در بدل این اعمالشان، سروریِ دنیا و پیروزیِ عقبا را انتظار دارند. صوفیان با گوشهنشینی و عزلتگزینی، راه دسترسی به حق را کوتاهتر میسازند. سلفیها غیر از نصوص، همۀ راهها را مایۀ ضلالت و گمراهی میشمارند. این گروه از قدیم جنگ خویش را با علوم عقلی زیر نام فلسفۀ یونانی اعلان نموده و تا امروز ادامه میدهند.
مقابله با بیدینی و برنامههای ضد دینی، چندان دشوار نیست. آنکه به ارزش طلا باور ندارد، میشود با آن به بحث نشست و در باب مزایای طلا برای او سخن گفت و اسباب قناعت طرف را فراهم آورد؛ اما مساله زمانی دشوار میشود که در بازار معامله، مس بهجای طلا عرضه میگردد و معیاری برای شناخت غثوسمین وجود نداشته باشد و هر یکی بر طلا بودنِ کالای خود تا پای جان اصرار بورزد. از همینرو است که ضربات و خسارات وارده بر دین در لباس دین، بیشتر از اقدامات دشمنان آشکار اسلام بوده است. در اینجا دو پرسش عمده مطرح است؛ یکی اینکه در میان اینهمه رای و نظر، کدام یکی درست است و چهطور میتوان آن را شناخت؟ دوم اینکه چهگونه میتوان به پخش و نشرِ آن پرداخت؟
ایمان به پیامبر تنها از این جهت مهم نیست که رسولان پیامی از جانب خداوند آوردهاند، زیرا این پیام میتوانست به گونۀ دیگر نیز نزول یابد؛ بلکه مهمتر این است که پیامبر با این پیام آسمانی چهگونه معامله کرده است. از اینرو ایمان به رسالت پیامبر، یکی از شالودهها است که ضرورت بازگشت به صدر اسلام را ضروری میسازد. این بازگشت، با الگوبرداری سلفیها کاملاً در تفاوت است؛ زیرا آن یکی به ظاهر مسایل تمسک میجوید و ریش، سرمه، حنا، اسپسواری، خضاب و چندهمسری را برمیگزیند، ولی این دیگر پیامهای اساسی دین را نشانی میکند و در پی درک اهداف نبوت میافتد. حدود عقل و وحی را روشن میگرداند.
نشانۀ راستی و درستی یک نظریه، وابسته به وجود دلایل انتزاعی در حول و حوش آن نیست؛ بلکه جدیترین دلیل، نتیجه و برایند آن نظریه است. به گونۀ مثال: وجود دلایل فراوان نظری، کارایی یک دوا را نمیتواند تثبیت کند؛ بلکه زمانی مفید بودنِ دوا آشکار میگردد که تاثیر آن بالای بیمار به مشاهده رسد. هر مکتب و مشربی دلایلی برای اظهار حقانیت خویش در اختیار دارد و هیچ جانبی در این عرصه دست تهی نیست؛ بنابرین وضعیت کنونی مسلمانان در سراسر عالم بهترین محک برای تشخیص دیدگاههای صواب از ناصواب میتواند باشد. نکتۀ مسلم دیگر اینکه پیامبران همانقدری که فکر نجات و رستگاری مسلمانان را در آخرت داشتند، به همان پیمانه در پی بهبود زندهگانی دنیا نیز بودند. دنیاگزیزی و دنیا ستیزی در زندهگی حضرت پیامبر دیده نمیشود. برعکس، کارنامۀ پیامبر سراسر به کار، تلاش، سازندهگی، ایجاد فضای مملو از رضایت و خوشبختی دلالت میکند.
چهگونه میتوان این دیدگاه را به متن جامعه بازگرداند و به اصلاح باورهای دینی پرداخت؟ برای کلیۀ مصلحین دینی از سیدجمال گرفته تا عبده، رشیدرضا، کواکبی، علی عبدالرزاق، مطهری، شریعتی، اقبال، ابوزید، سروش و شبستری و قرضاوی، پالایش احکام دینی از اولویت برخوردار است؛ در حالی که در چهگونهگی آن تفاوت آراء وجود دارد. شماری به اجتهادات فقهی مانند یوسف قرضاوی، اکتفا ورزیدهاند؛ اما برخی دیگر مانند اقبال و سروش، از ضرورت بازنگری در اساسات دین سخن میگویند و اجتهادات فقهی را کاری بیثمر میخوانند. اما در روششناسی تجربۀ سیدجمالالدین را داریم که توجه او به امرا چندان ثمربخش نبود. فعالیتهایی که اخوان المسلمین (نسل اول) در مصر و جماعت اسلامی در پاکستان انجام دادند، قرین موفقیت نگردید. در ایران، انقلابیون به رهبری امام خمینی زمام امور را بهدست گرفتند، اما آن تحول فکری و اجتماعییی که انتظارش میرفت، به وقوع نپیوست. پیروزی مبارزین مسلمان در افغانستان، به زیان اصلاحطلبی اسلامی انجامید. این نمونهها به ما میگویند که روشهای نادرست، پیامد تلخی تحویل جامعه میدهد و آنهمه دلسوزی و اخلاص را تلف میسازد.
خلاصه اینکه: سخن بر سرِ اصلاحطلبی است و اصلاحات در یک جامعۀ اسلامی، از علما و مدارس دینی میباید آغاز گردد؛ زیرا تا عالم دینی اصلاح نشود، جامعه رهِ اصلاح نمیپیماید و روی سعادت و خوشبختی نمیبیند. برای اصلاح دیدگاه علمای دین در افغانستان، نخستین امکان، بازسازی مذهب امام ابوحنیفه است که سخت مهجور مانده است؛ زیر به نام مذهب حنفی، طریق سلفی و مشرب شافعی ترویج میگردد. ابوحنیفه به «امام رای» شهرت دارد و روش او در امر استخراج از قرآن و حدیث، متروک مانده است. دومین امکان، زمینهسازیِ سفرهای علمی و سیاحتی برای علما به کشورهای مختلف خارجی است. این سفرها بیش از هر کتابی در تغییر دیدگاه علمای دینی مفید خواهد بود. سومین امکان، بازسازی نصاب مدارس دینی زیر نظر علمای جید اسلامی است؛ زیرا گیرماندن در آراء و نظریات گذشته، نمیتواند به نیازهای امروزی پاسخگو باشد و اسباب قناعت را فراهم سازد. فکر را نمیتوان با توسل به زور دگرگون ساخت؛ اصلاحطلبی مبارزۀ فکری میطلبد و آوردگاه آن نیز عرصۀ تعلیم و تربیت است. چهارمین زمینه، توجه به امر مهم وزارت ارشاد و اوقاف است، چرا که این دستگاه مهم دستکم گرفته شده و به آن توجه لازم صورت نمیگیرد. پنجمین امکان، ایجاد بخشهای زنانه در مساجد عمومی برای ادای نماز جماعت؛ و ششمین امکان، بهرهگیری درست از رسانههای همهگانی است.
لُب کلام اینکه بنیادگرایی جدید اسلامی بر سه مسالۀ زیر اشارت دارد:
۱٫ رابطۀ عقل و وحی در میان مسلمانان بهدرستی تفکیک نشده است. در صدر اسلام این جایگاه روشن بود، ولی رفتهرفته حوزۀ عقل و حوزۀ وحی درهم خورد و وحی بر سراسرِ این قلمرو چیره گردید؛ در واقع این مساله یک سوءفهم بوده که با روش پیامبر اسلام در تناقص آشکار میباشد. آنچه امروز مسلمانان همۀ مسایل را از نصوص میجویند، از این ناحیه آب میخورد؛ تلاشی که به ثمر ننشسته و هرگز نمینشیند. واقعیت آن است که عقل و وحی دو حوزۀ جداگانه دارند و علاوه بر اینکه در تناقص با یکدیگر قرار ندارند، متمم و مکمل یکدیگر میباشند. مخالفت با سکولاریسم و نهادهای مدنی از سوی مسلمانان، به باور نویسنده، ناشی از خلط این دو حوزه است. بنابرین هرگاه به حیات پیامبر (ص) رجوع گردد و از آن پیروی گردد، مخالفتی در این میان برجا نمیماند.
۲٫ اعتقاد به مخلوق بودن قرآن، باور به بیاعتباری قرآن نیست؛ بلکه ایمان به کارآمدیِ قرآن و پویایی آن در همۀ اعصار است؛ زیرا در این صورت، راه برای الهامگیری از قرآن و تبعیت از آن به اجتهاد باز میباشد و به سخن عبدالکریم سروش، راه برای «ترجمۀ فرهنگی» از قرآن برای همیشه باز میماند و اقبال از آن به «اکتشاف» تعبیر میدارد در غیر آن، یکی دانستن رسالت قرآن و زبان آن، قرآن را منجمد میسازد و راه بهرهگیری از آن را در زمان و مکانهای دیگر میبندد و در خوشبنیانهترین حالت، مسلمانان برای مسلمان ماندن و تبعیت از قرآن، بهجای آنکه دست به نوآوری و سازندهگی بزنند، میباید حرکت زمان را متوقف نموده و راه برگشت را دنبال دارند تا زمینۀ تطبیق احکام قرآن میسر بوده باشد. بنیادگرایی جدید اسلامی بر مخلوق بودن قرآن باور دارد و همزمان با آن پارهیی از مسایل بنیادی مانند توحید، معاد، رسالت و کرامت بشری را ارزشهای ثابت و فرا تاریخی میشمارد که عقل آنها را تثبیت نموده، و وحی بر آن مهر تایید نهاده است. در چنین حالتی، اسلام با حفظ یک سلسله ارزشهای ماندگار، راه را برای دادوگرفت در سایر موارد، باز نگه میدارد و عقل جمعی را بهکار میبندد.
۳٫ انقلابات دگرگونساز، تودههای مردم را بسیج میدارد و سیلی از غازیان را وارد میدان میسازد. صحنههای احساسبرانگیزی از اخلاص و رشادت ایجاد میدارد، ولی در پایان آن هدف اساسی که آوردن بهبود در زندهگی عامۀ مردم است، درگیرودارِ انقلاب ضایع میگردد و چه بسا که برعکسِ انتظارات اولیه گام برداشته میشود. تجارب فکری و عملیِ جهان اسلام در درازنای سدۀ بیستم، کافیست تا راهی دیگر در پیش گرفته شود و از تکرار تجارب گذشته پرهیز شود. با چنین دستاویزی، بر اصلاحطلبی تاکید میگردد، که هم با مبارزات حضرت محمد (ص) سازگاری دارد و هم با اوضاع کنونیِ جهان موافق میباشد.
منابع:
۱٫ نوبنیاد گرایی اسلامی چیست؟ http://resa0093.blogfa.com/post_10.aspx
۲٫ لاهوری، محمد اقبال (بیتا)، احیای فکر دینی در اسلام. ترجمۀ احمد آرام. نشر رسالت قلم.
۳٫ اخلاق، سیدحسن (۱۳۸۴)، افغانستان نوین؛ غربشناسی و پارادوکس عقل و وحی. فصلنامۀ توسعه. کابل، سال اول، شمارۀ اول.
۴٫ ابوزید، نصرحامد (۱۳۸۷)، گردآوری: محمدرضا وصفی. نشر نگاه معاصر.
۵٫ فیرحی، داوود (۱۳۸۳)، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام. چاپ چهارم، نشر نی.
۶٫ سروش، عبدالکریم (۱۳۷۹)، بسط تجربۀ نبوی. چاپ سوم. موسسۀ فرهنگی صراط.
۷٫ ابوزید، نصرحامد (۱۳۸۱)، معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن. ترجمۀ. مرتضی کریمینیا. چاپ دوم. انتشارات طرح نو.
۸٫ ریسونی، احمد (۱۳۷۶)، اهداف دین از دیدگاه شاطبی. مترجمان: سیدحسن اسلامی و سیدمحمد علی ابهری. مرکز انتشارات، دفتر تبلیغات حوزۀ علمیۀ قم.
۹٫ بارزگان، عبدالعلی (۱۳۶۴)، سیر تحول قرآن. انتشارات رسالت قلم.
۱۰٫ غنوشی، راشد (۱۳۸۱)، آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی. ترجمۀ حسین صابری، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
۱۱٫ ابن رشد، ابوالولید (۱۳۵۸)، فصل المقال فی مابین الحکمته و الشریعه من الاتصال، ترجمۀ سیدجعفر سجادی. انجمن فلسفۀ ایران.
۱۲٫ هایک، فریدریش (۱۳۷۸) دولت و جامعۀ مدنی؛ گفتمانهای جامعهشناسی سیاسی. ترجمۀ حسین بشیریه. دفتر تبلیغات حوزۀ علمیۀ قم.
۱۳٫ لاهوری، محمداقبال (۱۳۸۴)، کلیات اقبال لاهوری، به کوشش پروین قایمی، چاپ دوم، نشر پیمان.
۱۴٫ خسروپناه، عبدالحسین (۱۳۷۹)، کلام جدید، انتشارات مرکز مطالعات و پژوهشهای حوزۀ علمیۀ قم.
۱۵٫ شریف، میان محمد (۱۳۶۲)، تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمه زیر نظر نصرالله پورجوادی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران.
۱۶٫ ابن رشد، ابوالولید (۱۳۸۴) تهافت التهافت. ترجمه و توضیح: علی اصغر حلبی. انتشارات جامی.
۱۷٫ غزالی، ابوحامد (۱۳۶۳)، تهافت الفلاسفه، ترجمۀ علی اصغر حلبی، چاپ دوم، کتابفروشی زوار.
۱۸٫ شبستری، محمد مجتهد (۱۳۷۹)، هرمنوتیک کتاب و سنت، چاپ چهارم، طرح نو.
Comments are closed.