رفتار جنایت‌کارانه ربطی به دین ندارد

- ۱۷ جوزا ۱۳۹۴

دو شنبه ۱۸ جوزا ۱۳۹۴

 

mnandegar-3دکتر محمدصالح مصلح
برداشت‌های دینی ما، با فهم شخصیِ ما آمیخته‌ است. خود متن به هیچ‌وجه زبانی ندارد که فهمِ اشتباهِ ما را تصحیح کند و یا برداشتِ درست را از نادرست تشخیص دهد. مخاطب با پیش‌زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی، وقتی با متن مواجه می‌شود، کاملاً از این قدرت برخوردار است که پیش‌داوری‌های خودش را بر متن تحمیل نماید.
مخاطبی که به نامِ اسلام و قرآن آدم می‌کشد، با همین فهم می‌کشد. اگر می‌سوزاند، با همین فهم می‌سوزاند.
خود قرآن هم به‌صراحت می‌گوید: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ» [البقره: ۲۶] به وسیلۀ همین قرآن بسیاری‌ها گمراه می‌شوند و بسیاری‌ها راهیاب؛ اما جز فتنه‌طلبان کسی گمراه نمی‌شود.

فتنه‌طلبان کیست؟
هرکسی مخالفِ خود را متهم می‌کند و هیچ‌کس تا کنون مدعی نشده است که: بله! مثلاً: من که به فلان گروه مرتبط هستم، فتنه‌طلب هستم!
در غرب عادت بر این شده که اسلام را به تروریست‌پروری متهم بسازند و قرآن را متنی خشونت‌بار بنامند؛ اما این حکم بسیار اجحاف‌آمیز است؛ زیرا هیچ‌کس ـ به جز استثناآت ـ تا کنون پیدا نشده که خود را متهم بداند و دیگری را برحق. رفتار جنایت‌کارانه ربطی به دین ندارد؛ جنایت و خشونت نهفته در باطن و روان انسانیِ ماست. تعادل روانی وقتی به هم می‌خورد، حس خودخواهی و اضافه‌طلبی، مروت خود را از دست می‌دهد. شرافت و ایثار وقتی دریده می‌شوند، با توجه به خنثا بودن متن؛ خشونت‌طلب، برای کارهای خشنِ خویش، در پی سپرِ معنوی می‌گردد و در سپهر متنی مقدس، دست به هر جنایتی می‌زند.

دو نمونۀ زنده
فرض کنید دو اعتقاد یا دیانت را در جهان سراغ داریم که شهرت به نرم‌خویی و اخلاقی بودن داشته‌اند و دارند: یکی مسیحیت و دیگری بودیسم.
در اصول‌ چهارگانۀ بودیسم، جز دوگا ـ یعنی حقیقت جلیل رنج؛ حقیقت علت تأم یا منشای رنج؛ حقیقت پایان تألم و یا قطع رنج؛ راه رهایی از رنج ـ چیزی از خشونت دیده نمی‌شود، سراسر آیین بودیسم به تحمل و بردباری ترغیب می‌کند، و بلکه احکامی را که بودا برای بوداییان آورده است، پشتوانۀ محکمی برای ترویج اخلاق است. احکام پنجگانه چنین حکم می‌کنند: «این‌که مرتکب قتل نشوند، دزدی نکنند؛ زنا نکنند؛ دروغ نگویند و سکرآور نیاشامند». این‌ها از اصول احکام بودیسم است.

بایدها و نبایدهای کلی در دین بودا
بودا ابتدا به پرهیز دعوت مى‌کند و سپس نصیحت مى‌نماید:
الف‌ـ نبایدکردها:
۱- موجودات زنده را نباید کشت.
۲- اموال دیگران را نباید تصاحب کرد.
۳- به ناموس دیگران نباید تجاوز کرد.
۴- دروغ نباید گفت.
۵- شراب سکرآور نباید نوشید.

ب‌ـ بایدکردها:
۱- باید رنج فردى را ترک کرد.
۲- باید در رنج زنده‌گان اندیشید.
۳- باید در رنج جامعۀ جهانى شریک بود.
۴- باید حسن نیت داشت.
۵- باید دل‌سوز دیگران بود.
۶- باید عفو و بخشش داشت.
۷- باید فداکار و خدمتگزار مردم بود.
۸- باید از حیله و فریب پرهیز کرد.
۹- باید از پُرخورى و شکم‌پرورى دوری کرد.
۱۰ باید از لهو و لعب دورى کرد.
۱۱- باید از زیورآلات و عطریات پرهیز کرد.
۱۲- باید از خوابیدن در بستر نرم دورى کرد.
۱۳- باید از قبول سیم و زر و مالِ دنیا دست برداشت.

در هیچ‌ بندی از این بایدها و نبایدها نمی‌توان ترویج خشونت را سراغ داشت؛ زیرا نه تنها به ترویج خشونت نپرداخته، که به ایثارگری و فداکاری، به شراکت در درد جهانی و حس انسان‌دوستی نیز ترغیب کرده است.
امروزه «دالای‌لاما» پُرنفوذترین چهرۀ اصلاح‌طلب و اخلاقی مذهب بودیسم است و به عنوان یکی از شاخه‌های عرفانِ مدرن فعالیت می‌کند، و شهرت او با اخلاقی اندیشیدنِ او گره خورده است. اما همین بودیسم و بوداییان، چنان خشونتی را در «برمه» به‌پا کرده‌اند که عقل انسانی در حیرت و حافظۀ تاریخی، چنین جنایتی را کم‌سابقه می‌بیند و پذیرفتنِ آن در قرن بیست‌ویک، دشوار است.
تا کنون از شخص «دالای‌لاما» چیزی نشنیده‌ام که در مخالفت با بوداییان برمه باشد، هرچند خانم «آنگ سان سوچی» فعال حقوق بشر در کشور «برمه» از «دالای‌لاما» خواست تا دخالت کند و جلو کشتارِ وحشیانه را بگیرد، ولی تا کنون رسماً از زبانِ او در رسانه‌های عمومی چیزی مطرح نشده است.
با توجه به چنین خشونتی، آیا امکان این هست که بودیسم را یک دین خشونت‌طلب و تروریست‌پرور خواند؟
در مسیحت گفته شده: اگر به گونۀ راستِ تو شَتری نواخته شد، گونۀ چپ خویش را بگردان تا در او هم بنوازد.
اما خشونت‌های تاریخی به نام «جنگ‌های صلیبی» را چه کسی راه انداخت؟ دادگاه‌های تفتیش عقاید و زنده به آتش کشیدن‌های مخالفینِ خویش را چه کسی انجام داد؟ بیش از سه‌هزار نفر به آتش سوختانده شدند و بیشتر از سی‌هزار نفر در فرآیند راه آزادی در اروپا کشته شدند. این‌ها را چه کسی مرتکب شد؟
امروزه تعرضاتِ صریح و وحشیانه‌یی را که متدینان افراطی مسیحی نسبت به مساجد مسلمانان در اروپا و امریکا انجام می‌دهند، به پای چه کسی باید ثبت کرد؟
آیا می‌شود گفت که مسیحیت دینی خشونت‌پرور است؟ آیا می‌شود گفت که تروریسم ریشه در اندیشه و اعتقاداتِ مسیحی دارد؟!
پاسخ من این است که هر کدام با فهمی از متن دین، خشونت می‌کنند؛ یعنی متون دینی را دستاویز خویش قرار می‌دهند.
نفیِ پشتوانۀ معنوی، کاری بی‌فایده است. هیچ بودایی و مسیحی مرتکب خشونتِ سیستماتیک نمی‌شود، مگر این‌که برایش توجیهی از دینِ خویش پیدا کند. چنان‌که هیچ مسلمانی مرتکب خشونت نمی‌گردد، مگر این‌که دلیلی برایش از دینِ خود درست می‌کند. این اصل مسلم است اما چیزی که مورد مناقشه است، صحتِ این پشتوانه و دلیل است که تا چه حد می‌توان به درستی آن باور داشت!
درستی و نادرستیِ یک دلیل را نمی‌شود با دلیل دیگری که هم‌پایۀ آن است، ثابت کرد، مثلاً: کسی با فهمی که از قرآن دارد از قرآن استدلال می‌کند، شما به هیچ صورتی نمی‌توانید فهمِ او را با فهمی که خودتان از قرآن دارید، نفی و یا باطل کنید؛ چون دلیل او قرآنی است و قرآن در تناقض با همدیگر خود قرار ندارد، بلکه برای صحت و سقمِ این ادعا باید به دلیل سومی مراجعه کنید که مطابق نص صریح قرآن، عقل است.
حالا باید پذیرفت که پرورش اندیشۀ تروریستی به هیچ دینی وابسته نیست؛ هر اندیشه و متنی، قابلیت فهمِ تروریستی را دارد و حتا از اخلاقی‌ترین متن هم می‌شود تروریسم را درآورد و فهمی خشونت‌بار به جامعه ارایه داد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.