احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





کـار نامـۀ مســــعود

- ۱۳ اسد ۱۳۹۴

چهار شنبه ۱۴ اسد ۱۳۹۴/

بخش سی‌ودوم
mnandegar-3عبدالحفیظ منصور/

سیاست و سازمان‌دهی جبهه
یکی از امتیازات برجستۀ جبهۀ پنجشیر آن بود که برخلاف سایر جبهات مجاهدین، در برابر قوای شوروی در ابعاد مختلف به مبارزه پرداخت و کوشش‌های خویش را در جهات نظامی و سیاسی نه تنها در پنجشیر، بلکه در یک ساحۀ گسترده و حتا بیرون از افغانستان در برابر شوروی به خرج داد.
این امر ایجاب یک برنامه‌ریزی و سازمان‌دهیِ منظم را می‌کرد که از بینش روسای آن جبهه به‌ویژه مسعود آب می‌خورد.
توان فکری مسعود در مسایل نظامی باعث شده که خبرنگاران خارجی به او القابی چون «چه‌گوارا»، «مارشال تیتو» و «شیر پنجشیر» بدهند و کسانی هم وی را بزرگ‌تر از «ناپلیون» قلمداد کنند. و آن‌چه درین بحث از نظرتان می‌گذرد، نظریات سیاسی ـ نظامی موصوف است.
به نظر وی، هر جنگی شرایط و امکانات خاصی را داراست که دقیقاً باید در نظر گرفته شوند؛ لذا «جنگ چریکی» افغانستان نیز ویژه‌گی‌هایِ خود را دارد که دین مردم افغانستان (اسلام)، موقعیت و ساختمان طبیعی، اقتصاد، قدرت و نحوۀ عملکرد روس در تشکیلِ آن دخیل‌اند.
برای چریک‌ها استفاده از تجارب گذشته‌گان هم‌چون استفادۀ طالبانِ علوم ساینس از ساینس‌دانان قدیم، بسیار مفید است؛ اما هنر اصلی، در تطبیقِ آن در شرایط‌ زمانی و مکانیِ موجود نهفته است و گاهی می‌شود که یک تقلید کورکورانه، حاصل تلخی می‌دهد که تمام افراد یک ملت را به سیه‌روزی می‌کشاند.
وی برای جنگ افغانستان چهار مرحله قایل است:
۱- مرحلۀ نطفه‌گذاری
۲- مرحلۀ دفاع فعال
۳- مرحلۀ تعرض استراتژیک
۴- مرحلۀ بسیج عمومی.
مراحل متذکره به ترتیب از «نطفه‌گذاری» شروع و به سوی «بسیج عمومی» پیش می‌روند. هر یک از این مراحل خصوصیاتی دارد که رهبران جنگ چریکی باید با آن‌ها آشنا باشند. (۱)
آن‌چه که در این باره به دقتِ فراوان نیاز دارد، رشد تقویۀ هماهنگ ابعاد مبارزه اعم از نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تبلیغاتی علیه دشمن است که غفلت از آن به هیچ‌وجه قابل برداشت نیست. و در این راستا جا دارد مقولۀ مهمِ «مخفی در قدرت، ضعیفی است، و مخفی در ضعیفی، قدرت است» بر سرلوحۀ کار چریکان قرار گیرد.
عملکرد احمدشاه مسعود در طول دوران جهاد نشان می‌دهد که وی به این گفتۀ مشهور «مردم آب است و چریک‌ها در آن به مثابه ماهی»، اعتقاد راسخ دارد؛ چون رسیده‌گی به امور عامه، وی را به خود مشغول داشته است و همیشه در پنجشیر سعی داشته که مردم به دست دشمن نیافتند. همین دلیل، مسعود را در میان سایر قوماندانان مجاهدین، ویژه و برتر ساخت و وی را داخل افسانه‌های مردمِ آن‌جا گرداند.
مسعود، درگیری مردم افغانستان با شوروی را یک مسالۀ سیاسی می‌دانست و بدین باور بود که برای کسب پیروزی، تنها جنگ کفایت نمی‌کند؛ «زیرا جنگ جزیی‌ست از سیاست، و زمانی به‌کار می‌افتد که راه دیگری وجود نداشته باشد»(۲). لذا کار تشکیلاتی در میان مردم و گسترش فعالیت‌های سیاسی مجاهدین در خارج از کشور را با جدیت توصیه می‌کرد.
پُرواضح است وقتی جنگ افغانستان آغاز یافت، مردم هیچ آماده‌گی نداشتند؛ از این‌رو مسعود در کنار پیشبرد جنگ، به آموزش جوانان پرداخت و سازمانی نیز به‌وجود آورد.
از شگفتی‌های این سازمان، تجربه‌یی است که افراد شاملِ آن در طول جنگ به‌دست آورده‌اند و با زیرکی، افراد تحصیل‌کرده را در استقامت اهداف جهاد به‌کار می‌بردند، بدون این‌که تضاد فکری در امور عالیۀ جهاد رونما گردد.
برای جنگ افغانستان کمک‌های مالی و اخلاقی جهانِ خارج مهم است؛ اما مسعود سخت از این هراس داشت که چریک‌ها وابسته به کشورهای خارجی شوند؛ زیرا این وابسته‌گی از یک‌سو رابطۀ آن‌ها را با مردم خدشه‌دار می‌سازد و از سوی دیگر، مسیر پیروزی را منحرف می‌گرداند. اما این بدان معنا نیست که کمک‌های خارجی را نگرفت، بلکه بدان معناست که مسعود بیش از جلب کمک خارجی، با تأسیس یک اداره فعال مالی و اخذ کمک‌های مردمی، به خودکفا ساختنِ جبهه تلاش نمود، که به صراحت می‌توان گفت، در شش سال اول جهاد، کمک‌های تاجران مسلمان، اخذ عشر، خمس و پنج فیصده (پنج درصد از معاش مامورین دولتی مربوط پنجشیر گرفته می‌شد)، بخشی از نیازهای جبهه را رفع می‌کرد.
مسعود با تمام نیرو کوشید که «پنجشیر» را به حیث یک پایگاه نمونه و یک مودلِ کار برای جبهات هم‌جوار درآورد؛ جبهه‌یی که چند بار قوای روس را به عقب راند، برای مردم امنیت و آسایش آورد و در مواقعی در جهت ترقی فرهنگ مردم تلاش کرد.
تا این‌که آن جبهه سرمشق قرار گرفت و در نتیجه، «شورای نظار» به‌وجود آمد(۳) و به ادامۀ همین سیاست است که مسعود در حال حاضر، مصروفِ ساختنِ یک مودل بزرگ در شمال افغانستان می‌باشد تا توانایی خود را در امر ادارۀ سالمِ چند ولایت نشان بدهد و اسباب قناعت مردم افغانستان را فراهم آورد.
‌رهبران جبهۀ پنجشیر برای جنگ چریکی، خصلت تجزیه‌ناپذیرِ توسعۀ ساحۀ جنگ را علیه قوای اشغالگرِ روس ضروری دانستند؛ از این‌رو از ابتدای کار در پنجشیر، متوجه این امر بودند و طی اقداماتی از قبیل دادن اسلحه، پول و تعلیم و تربیه و اعزام نیرو به جبهات مجاور خویش، در این راستا اهتمام به خرج دادند و از مدت یک سال آتش‌بس با قوای روس، استفادۀ فوق‌العاده در جهت گسترش نظم و ایجاد پایگاه‌های جدید در اطراف پنجشیر، کردند که به گفته احمدشاه مسعود، در این مدت به‌جای یک پنجشیر، پنج پنجشیر تاسیس یافت.
انجنیر محمد اسحاق همکار سیاسی مسعود، در این باره می‌گوید: «جنگ با روس، مسابقۀ بوکس نیست که باید از رینگ بیرون نرویم؛ بلکه جنگ چریکی است که باید ساحۀ جنگ را وسعت بخشیم» (۴)
بر اساس همین مفکورۀ وسعت بخشیدن به جنگ منظم علیه ارتش سرخ بود که در پنجشیر قطعات متحرک در کنار گروپ‌های ثابت منطقه‌یی تشکیل یافت و این قطعات به‌طور مستمر در خارج پنجشیر دو ماموریت عمده را به‌دوش داشتند:
یکی، حمله به قوت‌های دشمن و دیگری، پخش مفکورۀ نظم و اتحاد، که این برنامه تا تاسیس شورای نظار چند سال را در بر گرفت.
برای دست‌یابی به وحدت واقعی میان مجاهدین، تمام تنظیم‌ها از نظر احمدشاه مسعود به این اقدامات سه‌گانه نیاز دارند:
۱- پخش انگیزۀ وحدت‌طلبی و تبلیغ ضرورت به وحدت
۲- قبول صلاحیت‌های مناسب و متوازن به همۀ گروه‌ها و سازمان‌های جهادی
۳- کسب برتری و پیشتازی یکی از سازمان‌های جهادی نسبت به سایرین، تا بتواند محور قرار گیرد.
یکی دیگر از خطوط اساسی برنامه‌های مسعود، نظم است آن‌هم تا حدی که قطعات زیر فرمانِ او در شمال افغانستان، به نامِ «نظمی‌ها» یاد می‌شوند. باور مسعود این است که آهسته‌آهسته کارت پول و سلاح جایش را به نظم و ادارۀ سالم می‌دهد و مردم برای مدت مدیدی، بی‌نظمی و تشتت را تحمل کرده نمی‌توانند.
در پنجشیر نظم متینی که زادۀ سازمان‌دهی مستحکم است، در سرتاسرِ دره حکم‌فرماست و آن باعث امنیت کامل برای مردم شده است. در طول ۹ سال جنگ، هیچ کسی ثابت کرده نمی‌تواند که در پنجشیر پنج خانه دزدی شده باشد؛ در حالی که کشورهای بسیار پیشرفتۀ دنیایِ در حال صلح، از دادنِ چنین چلنجی عاجز اند.
اجتناب از شتاب در امور، ویژه‌گی دیگر کار سازمانی در پنجشیر بوده و به عقیدۀ مسعود، عجله برای یک انقلابی، خصیصۀ زشتی است.
بدیهی‌ست که وقتی ملتی مورد تجاوز قرار می‌گیرد، جنگ برای کسب آزادی، از اهمیت درجه اول برخوردار است.
شناخت نیروهای کاری در هر مرحله فرق می‌کند. زمانی یک دهقان‌زادۀ شجاع به‌کار است تا با راکت‌انداز خویش، کاروان دشمن را به آتش کشد که این کار از توان صدها استاد دانشگاه به‌دور است و باید آن را در همان شرایط شناخت و وسایلش را مهیا گردانید. اما گاهی هم می‌رسد که نقش قلم، چربی می‌کند و صدها قوماندان مجاهد به آن تن می‌دهند. به سخن دیگر، اگر شرایط به‌کارگیری نیروها دانسته نشود، هر بلایی آمدنی خواهد بود.
احمدشاه مسعود، قدرت توأم با معقولیت را کلیدل حل مسایلِ افغانستان می‌داند و از آن‌روست که همیشه خواست‌های خود را با قدرت نظامی‌ خویش متوازن کرده؛ اگرچه امکاناتش به تناسب سایر جبهات مجاهدین، به سبب پالیسی مستقلانه‌اش، محدود بوده است.
سیاست تبلیغاتی جبهه بر یک اصل استوار است؛ «نخست: عمل، و سپس: تبلیغ». یعنی این‌که جبهۀ پنجشیر کوشیده است که در عمل شایسته‌گی خود را به نمایش بگذارد.
دقت در انتخاب اهداف نظامی در طی چند سال جهاد که موجب پیروزی مجاهدین پنجشیر گردیده، ایشان را در نزد افسران عالی‌رتبه رژیم کابل به‌حیث «نیروی همیشه فاتح» معرفی کرده است، و از همین‌رو گاهی هم شده که سربازان رژیم کابل به مجرد این‌که فهمیده‌اند از جانب مجاهدین پنجشیر هدف قرار گرفته‌اند، مقاومت را بیهوده دانسته، تسلیم و یا فرار کرده‌اند.
رفتار ملایم با اسرای جنگی، از امتیازهای دیگرِ این جبهه بوده است، آن‌هم در آغاز جهاد که در بعضی از جبهات مجاهدین عدم خشونت با اسرای جنگی، نوعی بی‌اعتنایی به قوانین اسلامی قلمداد می‌گردید. این سیاست جبهۀ پنجشیر، باعث شد صدها سرباز ناراضی که در ارتش رژیم کابل بودند، با سلاح‌های‌شان تسلیمِ مجاهدین گردند.
سیاست فراگیر جبهه همیشه مخالف مرزهای جغرافیای و قوم‌پرستی بوده و تلاش داشته تا میان تمام مجاهدین افغانستان متعلق به هر تنظیم و قوم و زبانی که هستند، اتحاد و هم‌بستگی به میان آورد و از همین‌رو جبهۀ پنجشیر با اقوام مختلف افغانستان و جبهات متعدد، روابط حسنه داشته است و ثمره این پالیسی را در حال حاضر مشاهده می‌کنیم که مجاهدین جبهات مختلف در کنار هم در قطعات اردوی اسلامی قرار گرفته و در برابر دشمن مشترک‌شان می‌رزمند.
به نظر مسعود، پس از عقب‌نشینی قوای روس از افغانستان، جهاد افغانستان وارد مرحلۀ «تعرض استراتژیک» شده است که ایجاب سازمان‌دهی جدیدی را می‌نماید. و به همین منظور، تشکیل «اردوی اسلامی» در رأس برنامۀ کار شورای نظار قرار گرفت. وی دربارۀ ضرورتِ آن می‌گوید: «تا وقتی که تعرض آغاز نیافته، چریک است که کار اساسی را می‌کند و اردو مسایل فرعی را به‌دست دارد. اما زمانی که تعرض آغاز شد، اردو کار اساسی را انجام می‌دهد.» (۵)
فعالیت‌های چندسالۀ مسعود، نشان می‌دهد که او از بی‌کاری نیروها شدیداً نفرت دارد وحتا ترس. لذا به‌طور مستمر تلاش نموده که برای افراد خویش در فرصت‌های آرامش، مصروفیت‌های تعلیمی و تربیوی ایجاد کند و از سکون نیروها جلوگیری نماید.
از آن‌جا که نقش جوانان در جهاد، از نظر سیاست‌گذاران آن جبهه، مهم تلقی می‌شد، در طول جهاد شرایط رشد آن‌ها فراهم گردید و جوانان باعث تحولاتِ مثبت در جبهه شدند.
در جنگ چریکی، مکان نقش اساسی را دارد و مسعود عموماً اراضی را به دو دسته تقسیم می‌کند: مناطق پایگاهی (کوهستانی) و حوزه‌ها (شهری)، که بیشتر در افغانستان مناطق پایگاهی در اطراف شهرها موقعیت دارند و با تنظیم آن‌ها، شهرهای بزرگ به محاصرۀ مجاهدین می‌افتد. بنابراین مسعود به تنظیم مناطق پایگاهی، اولویت قایل است.

سازمان‌دهی
سازمان‌دهی جبهه، در طول جهاد دچار تحولات زیادی شده، و با تغییر وضعیت، سازمان‌دهی نیز تغییر کرده و راه رشد را پیموده است. طوری که در صفحات قبلی گفته آمد، جبهۀ پنجشیر به‌سان سایر جبهات افغانستان در ابتدا از سازمان‌دهی مشخصی برخوردار نبود، جنگ به‌طور دسته‌جمعی و همه‌گانی آغاز یافت که در آن موقع، افراد متنفذ محلی نقش بارزی داشتند؛ اما همین که این شیوه به ناکامی انجامید، یک گروپ از جوانان مومن و شجاع به‌نام «فدایی» پیمانِ مجدد بستند و جنگ را به شکل چریکی آغاز نمودند. این امر، سرآغاز یک تحول همه‌جانبه در جبهه گردید؛ تشکیل قرارگاه‌ها روی دست گرفته شد، هر فرد بعد از انتخاب و تعهدْ به صف مجاهدین پذیرفته شد، تعلیم مجاهدین جزوِ برنامۀ جبهه گردید، تقسیم وظایف به میان آمد، شرایط جدیدْ متنفذین محلی را از رأس مجاهدین دور کرد و جای آن‌ها را جوانان متعهد احراز نمودند.
با وسعت یافتن ساحۀ مجاهدین در کنار تشکیلات نظامی، ساختار ملکی برای رسیده‌گی به امور عامه به‌وجود آمد. کمیته قضا، کمیته فرهنگی، شورای علما و تعلیم و تربیه تشکیل یافتند، و سرانجام در جبهۀ پنجشیر ۲۲ قرارگاه نظر به ساختمان جغرافیایی آن دره، ترتیب یافت و به شکل میزی درآمد که ۲۲ پایه داشت و با شکستن یک یا دو پایۀ آن، میز از بین نمی‌رفت. هم‌چنین به منظور یاری رساندن به قرارگاه‌های ضعیف در موقع جنگ، گروپ‌های متحرک تشکیل گردید و تا پایانِ حملات روس‌ها به پنجشیر، وظیفۀشان همین بود؛ البته توسعۀ جنگ و حمله بالای دشمن در ساحات خارج پنجشیر، جزوِ دیگرِ وظایف‌شان به شمار می‌رفت.
هر قرارگاه در یک درۀ فرعی موقعیت داشت و هر یکِ آن‌ها به دو قرار گاه اصلی و فرعی منشعب می‌شدند که این عامل یک انعطاف‌پذیری مناسب را به‌وجود آورده بود که دشمن نمی‌توانست آن‌ها را بشکند. افراد گروپ متحرک از قرار گاه‌های مختلف پنجشیر، داوطلبانه وارد گروپ می‌شدند و به شرایط آن تن می‌دادند. این شیوه، از یک‌طرف روحیۀ تساهل و همکاری را در میان قرارگاه‍‌ها بیشتر می‌ساخت و از سوی دیگر، افکار محلی و منطقه‌یی را تضعیف می‌کرد. اما در صورت صدمۀ گروپ مذکور، فشار تلفات بالای یک ناحیه متمرکز نمی‌شد.
در جنگ ۹ ماهۀ سال ۱۳۶۱، آمریت جبهه با توجه به اثراتی که این جنگ برجای گذاشت، دست به ابتکار جدیدی زد و آن ایجاد گروپ‌های «ضربتی» در هر قرار گاه بود. این گروپ‌ها مشخصاً‌ وظیفۀ پیشبرد جنگ را عهده‌دار شدند و بقیۀ مجاهدین (گروپ‌های محلی)، مسوول امور لوژستیکی، تداوی مجروحین و سایر خدمات ضروری شدند.
با تاسیس شورای نظار و ادغام فعالیت‌های جبهۀ پنجشیر، در آن شورا «قطعات مرکزی» تاسیس یافت که در آن ۵۰ تن مجاهدین سابقه‌دارِ پنجشیر و ۵۰ تن از سایر جبهات، عضویت داشتند و همین افراد بودند که بعدتر به حیث افسران «اردوی اسلامی» مقرر گردیدند.
در ساحۀ تشکیلات ملکی، سال ۱۳۶۰ فرصت خوبی به‌دست داد که به تعلیم و تربیه و امور صحی توجه بیشتر مبذول شود؛ از این‌رو در سراسر پنجشیر مکاتب تاسیس یافتند و یک مرکز صحی نیز از جانب داکتران فرانسوی احداث گردید.
بدیهی است در آن زمان که مردم دلِ خوشی از مکتب نداشتند و آن را مایۀ فساد و بدبختی می‌دانستند، در کنار دوراندیشی و تدبیر روسای جبهه، ایجاد مکاتبْ جرأت و شجاعتِ زیادی نیاز داشت که خوش‌بختانه موجود بود. هم‌چنین آوردنِ یک دسته از داکتران خارجی در آن شرایط، کار ساده‌یی نبود؛ حفظ و حراست از آن‌ها در برابر حملات دشمن و قانع ساختنِ مردم به موثریت کارشان، ایجاب دقت و برنامۀ خاصی را می‌کرد و موضوعی‌ بود که هیچ‌کس در افغانستان نه بدان می‌اندیشید و نه قدرت اجرایش را داشت.
هر گروه مجاهدین، متشکل از ۲۲ مجاهد مسلح، تعلیم‌یافته و ملبس به یونیفورم نظامی است که به دو میل R.P.G.7 و یک میل PK و بقیه به AK-47 مجهز می‌باشند، در رأس ایشان یک نفر به حیث قوماندان و یک تن به صفت معاون، وظیفه اجرا می‌کنند. هر ده تن، یک سرگروپ دارد که جمعاً سه سرگروپ در یک گروپ مستقل موجود اند. این گروپ‌ها نیز در هنگام جنگ به سه بخش تعرضی، دفاعی و احتیاطی تقسیم می‌گردند.
گفتنی است که این دسته‌بندی، زادۀ تصامیم آنی و فوری نبوده؛ بلکه تجارب چندسالۀ جهاد افغانستان، موثریت آن را نظر به ساختمان طبیعی، اقتصاد محلی و استعداد مردم افغانستان در امر سوق و ادارۀ آن، تثبیت کرده است.
قوماندان هر قرارگاه، مسوول پیشبرد جنگ بوده است نه حاکم منطقه‌یی. قوماندان فردی‌ست که مهارتِ خود را در صحنۀ جنگ ـ بدون پارت‌بازی و شبکه‌سازی ـ نشان داده. او طبق دستور رییس عمومی جبهه، آماده است که در هر نقطه‌یی که لازم دیده می‌شود، به کار آغاز کند. همچنین برای حل‌وفصلِ مسایل منطقه‌یی، سایر ارگان‌ها وظیفه دارند. توجه به جمع‌آوری اطلاعات، از آغاز جهاد یک امرِ جدی بوده و جبهه بارها به نیرومندی خویش در این مورد مباهات کرده است.

مآخذ:
۱- رسالۀ مصاحبۀ احمدشاه مسعود، چاپ نماینده‌گی پروان ـ کاپیسا، سال ۱۳۶۷ش
۲- گزارش فتح کلفگان، مجلۀ میثاق خون، شمارۀ ۸ سال ۱۳۶۶ش
۳- مقالۀ شورای نظار، مجلۀ میثاق خون، شمارۀ ۱ سال ۱۳۶۷ش
۴- سخنرانی انجنیر محمد اسحاق، پشاور، سال ۱۳۶۳ش
۵- رسالۀ مصاحبه با احمدشاه مسعود، چاپ نماینده‌گی پروان – کاپیسا، سال ۱۳۶۷ش

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.