احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۴ اسد ۱۳۹۴
فلیپه فرناندز – آرمستو
برگردان: ونوس قدیمی
بخش دوم و پایانی
در به قدرت رسیدن دولت شانگ و آغاز تمدن چینی، دو عامل نقش حیاتی ایفا کردند. مهارت تکنیکی (تخصصی) در کاربرد برنز (متالوژی برنز) که مفهوم آن برتری در جنگ بود و دیگری فرهنگ مادی. در حدود ۱۲۰۰ ق.م، اختراع یک نظام نوشتاری کاربردی که در برگیرندۀ نگاره یا علایم نوشتاری بود، باعث پیشرفت روشهای سازماندهی اجتماعی در کنترل اداری و دیوانسالارانه، اقتصاد، نظارت سالانۀ کشاورزی، امور خارجی، روابط و امور دینی گردید. مفهوم شانگ بهعنوان یک شاه خدایی، بارزترین مشخصه و کارکرد دولت بود. وظایف شاه عبارت بودند از وجه الهی بخشیدن به نیاکان به منظور رهبری مناسک بزرگداشت اجداد، ایجاد توسعۀ نمادین و مقدس در سرتاسر قلمرو شانگ، حفاظت از حضار (ملاقات کنندهگان)، اعطا کردن افتخارات، فرماندهی در جنگ و شکار سلطنتی. پادشاهی یک قدرت سیار بود، به همین جهت دولت شانگ پایتختی ثابت نداشت. در عوض از مکانهایی به عنوان مراکز آیینی، تکنیکی و تدفینی استفاده میشد. شاه به واسطۀ دعای خیر خدای بزرگ دی (Dee تلفظ میشود) حکومت میکرد. یکی از مناطق شمال غربی که زیر نظر شاهان شانگ قرار داشت، درۀ رود ویی در غرب رودخانۀ زرد بود که ساکنان آن مردم زو(Zhou) بودند. زوها به یک گروه نژادی متفاوت از شانگ تعلق داشتند، اما تأثیرات فرهنگی شانگ را جذب کردند. آنان مردمی سلحشور بودند و بالاخره بر اربابان (فرمانروایان) شانگِ خود غلبه کرده در ۱۱۲۳ ق.م سلسلۀ زو را پایه گذاری نمودند. جامعۀ زو با تأکیدی دوگانه بر امور جنگی و تولید کشاورزی به طور مشخص از طبقات و کارکردهای اجتماعی تعریف شدهیی تشکیل شده بود. پادشاهان زو به منظور یکپارچه ساختن جوامع پراکندۀ شمال و جنوب یک استراتژی نظامی را در پیش گرفتند و قدرت آنها تا سرزمینهایی که امروزه منچوری و مغولستان داخلی خوانده میشود و تا نواحی شمال و جنوب رودخانۀ یانگ تسه امتداد یافت. آنان به منظور تشکیل دولتِ زو ساکنان این نواحی را بهعنوان یک دولت (فدراسیون) آزاد از شاهنشاهی (guo) به رسمیت شناختند. توسعۀ نظامی توسط یک سلسله از جنگجویان اشرافزاده و طبقۀ رعایای تولیدکنندۀ غذا تقویت میشد که نیروی پیادهنظام و کار اجباری را فراهم میآوردند.
دولتِ زو در سیستم سیاسی و اجتماعیِ آنها شروع به سختگیری اخلاقی کرد که بازتابِ آن در کار ادبی اولیۀ چینی، اثر کلاسیک شعر متعلق به این دوران حدود ۶۰۰ ق.م یافت میشود. زوها از خدای بزرگ شانگ، دی، دست کشیده و به جای آن خدای آسمان تیآن ( Tian) را میپرستیدند، به همین جهت شاه زو با نام پسر خدای آسمان (تیآنزی) نامیده میشد. روشهای پیشگویی دورۀ زو شامل استفاده از ساقۀ میلفویل (milfoil) یا بومادرون میشد که این روشها در متن کلاسیک تغییر زیاد ذکر شده است.
نظام سیاسی زو برای چندین قرن (قرون متمادی) در اوج شکوفایی بود، اما در قرن ۴ ق.م رو به فروپاشی نهاد. به زودی از سال ۷۷۱ ق.م قدرت زو بهطور چشمگیری کاهش یافت و پایتخت از زی آن به شرق در لوی یوآن تغییر یافت. با این حال، شاه اسماً تمام فدراسیونهای قلمرو را تحت کنترل داشت. این فدراسیونها (شاهنشینهای کوچک) بهتدریج مراکز مستقل سیاسی، نظامی و قدرت اقتصادی را تشکیل دادند. اینان آهستهآهسته به حکومتهای بزرگتر تبدیل شدند که در دورۀ جنگهای داخلی قرون ۵ تا ۳ ق.م به منظور غلبه بر یک دولتِ ضعیف به رقابت پرداختند. گرانترین این شاهنشینها، دولت کین (Qin) از استان شاآنگزی ( Shannxi) در شمال غربی، باقیماندۀ قلمرو پادشاهی زو را با موفقیت به صورت اولین امپراتوری چین متحد ساخت. علیرغم عمر کوتاه این پادشاهی (تنها ۱۶ سال فرمانروایی) راه و روش این دولت توسط امپراتوری هان به مدت چهار قرن مورد پیروی قرار گرفت. اینان سیاستهای اقتصادی ـ سیاسیِ دولت کین را ادامه دادند و قدرت امپراتوری را استحکام بخشیدند.
اگر چه دولت شانگ یک سیستم نوشتاری را بهوجود آورد، اما کارکرد اصلی آن پیشگویی به وسیلۀ روحانیت و بعدها شخص شاه بود. هزاران نسخۀ حکاکیشده در شهر آنیآنگ یافت شد. این حکاکیها روی استخوان یا لاکِ لاکپشت [سنگپشت] انجام گرفته است. نسخ شانگ به منظور ثبت نژاد، اسطورهها یا تاریخ مذهبی آنان بهکار نمیرفت. عدم یکپارچهگی امپراتوری زو در قرن چهار قبل از میلاد سبب فروپاشی فرهنگی و انتشار سیستمهای ارزشی کهنتر شد. از این رو نیاز قابل مشاهده برای نویسندهگان در باب اسطورهها وجود داشت. گمان میرود که این نویسندهگان به سوی یک سنت جمعی مشترک از روایات شفاهی کشیده شدهاند که قدمت آن به قبل از اولین اسطوره گزارش شده در نخستین متن چینی «کلاسیک شعر» میرسد. از اسطورههای شانگ یا زو مقادیر بسیار اندک قابل تشخیصی باقی مانده است.
بیشترین اساطیر گزارششدۀ مکتوب قابل تاریخگذاری نیستند و پیشزمینۀ آن به تاریخ متون نوشتاری باز میگردد که متکی بر یک سنت شفاهی باستانی هستند. اسطورههای چین باستان که نشأت گرفته از سنت شفاهی هستند، در دورۀ فلاسفه از قرن ۶ تا ۳ قبل از میلاد به صورتِ نوشتار در متون ادبی پدید آمدند. زوال دولت زو مقارن شد با ظهور متفکران و نویسندهگان بزرگ همچون کنفسیوس (Confucius) و منسیوس (Mencius) از مکتب کنفسیوسی و ژوانگ ژو(Zhuang Zhou) از مکتب دائو (Daoist). چین باستان، هزیود (Hesiod)، هومر یا اوید (Ovid ) نداشت تا روایات شفاهی اسطورهیی را پس از گذشتِ مدتها بازگو کنند. در عوض نویسندهگان چینی به جهت تفسیر و توضیح بحثها و سندیت بخشیدن به گفتههای خود متونی ناقص از داستانهای اسطورهیی را در کارهای فلسفی و تاریخی خویش معرفی میکردند. بنابراین اسطورۀ چینی به عنوان یک گونۀ نامنظم و پراکنده از بیان باستانی فاقد امضا وجود دارد که در متون فلسفی، ادبی و نوشتههای تاریخی حفظ شده است. آنها خلاصه، ناپیوسته و اسرارآمیز هستند. این قطعات اسطورهیی ضمیمهشده به متون کلاسیک در روایتِ خود متفاوت هستند و اغلب نویسندهگان اسطوره را بر نقطهنظرِ خودشان منطبق میکنند. نتیجه آن است که اسطورۀ چینی در نسخههای متعددی باقی میماند و مضمون چیزی است که به طور کلی هماهنگ است، اما آنچه بارز است تفاوت قابل ملاحظه در جزییات است. در حالی که شکل دادن اسطورههای شفاهی باستانی یونان و روم به یک فرم هنری از ادبیات روایی، کمبود منابع شفاهی موثق را بیان میکند، روش چینی در حفظ قطعات اسطورهیی در گنجینهیی از داستانهای پراکندۀ گوناگون، باقی ماندهیی است نادر از اصالت ابتدایی.
درونمایههای اسطورههای چینی تشابهاتی واضح با دیگر اسطورهشناسیهای جهان دارند. آنجایی که از هم مفترق میگردند، در توجه اصلی و تفاوتهای فرهنگی است. اکثر درونمایههای اسطورهیی در چندین نسخه نقل شده است، شش طرح داستانی از خلقت جهان و داستانهای چهار اسطورۀ سیل. تصویر جهانی از اسطورۀ خلقت چینی، شباهتهایی را با کیهانشناسی مصری نشان میدهد. دیگر اسطورههای خلقت در سنت چینی در نبود دلیل ملکوتی یا وجود خالق با آنچه در نسخ انجیل و دیگر نسخ آمده، در تقابل هستند. یکی از اسطورههای اصلی آفرینش، اسطورۀ کالبد کیهانی بشری، مشخصههایی شبیه به اسطورهشناسی ایران باستان دارد. اسطوره های سیل چینی به جهت نبود بن مایه عذاب الهی و مداخله خدایی در فرونشاندن سیل (باران سیلآسا) منحصر به فرد است. به عوض آن مضمون اصلی اسطورۀ سیل چینی بر مضمون کنترل انسانی مصیبت از طریق توجه به کیفیات (اخلاقی) قهرمان دلاور توجه دارد. اسطورۀ خشکسالی که احتمالاً از شرایط خشک و کمباران بخشهایی از شمال چین منتج شده است، بیانی فصیح و معمولی مییابد.
اسطورهها در زمینۀ بهرههای کشاورزی در دو جنبه به دیگر اسطورهشناسیها شباهت دارند:
خدایان خالقان ملکوتی این نعمتها هستند و ایزدان اولین کسانی هستند که به انسانها میآموزند چهگونه از این نعمتها استفاده کنند. ایزدان کشاورزی چینی اغلب دارای بدنهای عضلانی هستند، خدایان مؤنث بیشتر در اسطورههای کیهانی نقش دارند، اما حکایتهای اسطورهیی آنها به واسطۀ تعصبِ نویسندهگان بعدی بر ما پوشیده شده است. تیوری جدید جنسیت، آثار اسطورههای آنان را دوباره کشف کرده است، مانند ایزدبانوی آفریینده و بهوجود آورندۀ نوع بشر و الهههای مادر خورشید و ماه. اسطورههای خالق مربوط به سلسلههای پادشاهی، تأکیدی منحصر به فرد به اجداد مؤنث دارند که به وسیلۀ بنیانگذاران مذکر سلسلهها پیروی میشوند، همانند اسطورههای اجداد خاندان زو و شانگ. موضوع عشق بهندرت وجود دارد و در سبکی غیر صریحِ جنسی نقل شده است که ممکن است حاصل ویراستاریهای زاهدمآبانۀ اولیه باشد. تولد مقدس از طریق وساطت جانوری بیان شده است؛ به عنوان مثال یک پرنده یا تخم یک پرنده، یا از طریق گوش پیرزنی و یا حفرهیی در یک درخت، با ارجاع دادن چیزها به درختان درخشان و شاخ و برگ نمادین، یا تبدیل شدن شخصیتها به خرس، یک پرنده و یا یک ستاره، دگردیسی بر داستانها سایه میافکند. مضمون خلق اصل و نسب در متون کلاسیک بعدی بسیار عادی میشود، چرا که فرمانروایان سلسلهها، مردمان اخلاقگرا و خانوادههای مهم ادعای نسب الهی از دودمانهای تبارشناختی مورد علاقۀ متفاوت و پرجمعیت را داشتند.
مضمونهای جنگ مقدس و نابودی کیهانی قابل ملاحظه است. همچنین پس از اینکه قهرمانی، نوع بشر را از مصیبتی عظیم نجات میدهد، درونمایههایی مهم از آغاز دوبارۀ جهان و موضوعاتی در مورد دوران طلایی از شاهانی عاقل که فرمانروایان ایدهآل و سرآغاز اولین حکومت بشری هستند، وجود دارد. در درجۀ بعدی، مضامینی در مورد کشاورزی، زندهگی شبانی، کوچ، مهاجرت و تبعید، سفر طولانی ماجراجویانه، حماسه و تقابل جنسی وجود دارد.
اسطورۀ قهرمانی چینی از دیگر اسطورهشناسیها متمایز است و تکرار مضامین پهلوانی و قهرمان اخلاقی در پردههای بیشمار مطرح میشود، چرا که بر حسن اخلاقی قهرمان جنگاور خود بسیار تأکید دارد. کهنالگوهای فرهنگی به واسطۀ شخصیتهای زیادی که در پردههای اساطیری مطرح شدهاند، به نمایش گذاشته میشوند. شخصیت نجاتبخش در اسطورههایی ظهور میکند که ایزدبانوی آفریننده و نخستین غولِ انساننما را به نمایش میگذارد، کسی که بدنش به جهان تبدیل میشود. کهنالگوی ایزدبانوی باروری با شخصیتهای کیهانی مؤنث و سالشمارانه مانند مادران خورشید و ماه و خدایان کشت و زرع مذکر نمایش داده میشود. انتقام الهی توسط اسطورههای زن دیو خشکسالی و اژدهای بارانآور نشان داده میشود، آنان که دیگر ایزدان را به دستور خدایی بزرگ مجازات میکنند. در اینجا کهنالگوی قهرمان شکستخورده (تنزل یافته) نیز وجود دارد، همچنین نمونۀ اولیۀ شخصیت شیاد. این شخصیتها کاملاً در اسطورهها نشان داده میشوند، برای مثال در خدای غلات ارزن عالیمقام و در سرکوبکنندۀ سیلاب خزندۀ پنجهدار. قهرمان اخلاقی هیبیسکوس (Hibiscus ) قهرمان کهن الگویی و رهبر مردم خویش است.
Comments are closed.