احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبداحفیظ منصور/ یک شنبه 25 اسد 1394 - ۲۴ اسد ۱۳۹۴
بخش سیونهـم/
شورای نظار
احمدشاه مسعود در میان قوماندانان مجاهدین، یگانه فرماندهِ دارای دید استراتژیکی بود که در محدودههای تنگ جغرافیایی، قومی و حتا سازمانی محدود نماند؛ بلکه برای تشکیل یک نیروی منسجم، از پایگاه اولیهاش (پنجشیر) بیرون شد و با تعداد زیادی از فرماندهان تاجک، پشتون، ازبک و هزاره دست وحدت داد و اساس «شورای نظار» را گذاشت. کسانی که با مسعود دست همکاری دادند، تنها اعضای جمعیت نبودند؛ بلکه احمدشاه مسعود با استراتژی «تفاهم و نفوذ» در صفوف احزاب جهادی، توانست به استثنای حزب اسلامی حکمتیار، دیگران را دورِ خود جمع کند و برای مقابله با ارتش سرخ، جبهات وسیعی را هماهنگ سازد.
از تأسیس شورای نظار تا سقوط رژیم کابل، شش بار مسوولین آن شورا در نقاط مختلف دور هم جمع شدند و تصامیم لازم را در موارد مختلف اتخاذ نمودند.
نخستین جلسه که رسماً در آن برای تأسیس مرکز واحد سیاسی ـ نظامی میان فرماندهان پنج ولایت بغلان، کندز، تخار، بدخشان و پروان ـ کاپیسا فیصله به عمل آمد، ۱۵ قوس ۱۳۶۲ واقع «شرشر- اشکمش» ولایت تخار بود.
«دوآب خاواک ـ پنجشیر» در ۱۳۶۳ شاهد دومین جلسۀ شورای نظار بود که در آن یک هیات اداری چهارنفره برای پیشبرد امور اداری ولایت تخار برگزیده شد.
جلسۀ سوم که مهمترین جلسه میتوان آن را نامید، ماه دلو ۱۳۶۴ در «درۀ سلطانصاحب اشکمش» منعقد گردید که طی آن مسوولین شورای نظار فیصله کردند؛ گارنیزیونهای رژیم کابل را که در اطراف شهرها قرار دارند، تصفیه کنند.
در جلسۀ چهارم، طرح مصالحۀ ملی رژیم کمونیست کابل رد گردید و در پنجمین جلسه (۱۳۶۶) منعقدۀ «ورسج» فرخار فیصله به عمل آمد که قلمرو شورای نظار را به ولایات شرقی افغانستان مانند لغمان و جلالآباد گسترش بخشند و بدین منظور محمد اسماعیل طارق، امیر مجاهدین در لغمان، به حیث مسوول زون شرقی کشور برگزیده شد که بعدها توسط افراد حزب اسلامی به شهادت رسید و کارها نیمهتمام ماند. طبق این پالیسی، رهبری شورای نظار میخواست ساحات اطرافِ دو جادۀ مهم افغانستان “جادۀ کابل – حیرتان و جادۀ کابل- تورخم” را تحت نظم و ادارۀ دلخواه خویش درآورد.
البته با گذشت هر سال، مجاهدینِ ولایاتِ بیشتری به عضویت شورا درآمدند که رفتهرفته ولایات سمنگان، بلخ، جوزجان، فاریاب و کابل نیز شامل قلمروِ شورا گردیدند.
سیر پیشرفت شورای نظار، درست به «لکۀ روغن» مشابه بود که آهستهآهسته وسعت مییافت و منتشر میگشت. ولی آنچه در چهارچوب این سیاست، شگفتانگیز مینمود، دقت در طرح مسایل بود. همیشه مسعود خواستِ خویش را با نیرو و توانمندی خود متناسب ساخته بود؛ یعنی پیش از آنکه توان کاری را بیابد، از اظهارنظرهای بلندپروازانه اجتناب ورزید و با مراعات این مقولۀ نظامی «مخفی در قدرت ضعیفی است، اما مخفی در ضعیفی قدرت است»، خود را از بسیاری خطرات مصون نگه داشت.
احزاب رقیب، تأسیس شورای نظار در شمال افغانستان را بهانۀ خوبی یافتند تا آن را زادۀ گرایشهای قومی احمدشاه مسعود قلمداد کنند. ولی مسوولین شورای نظار، نقش علاقهمندی فرماندهان شمال و مشخصات طبیعی و امتیازات اقتصادی صفحات شمال افغانستان را در این رابطه مهم دانستهاند؛ زیرا شمال افغانستان با داشتن کوههای مرتفع و درههای پر آب، مکان مناسبی برای جنگ چریکی بوده است، همچنان داشتن راههای متعدد مواصلاتی به پاکستان و وجود معادن زمرد پنجشیر، لاجورد بدخشان، نمک تالقان و ذغالسنگ پلخمری از امتیازات دیگر شمال افغانستان میباشد که در پهلوی حاصلخیزی اراضی آن ولایات، مجاهدین را تا حد زیادی خودکفا میساخت. از سوی دیگر، قلع و قمعِ گروههای ستم ملی در پنجشیر و بدخشان (۱۳۵۹) به وسیلۀ مسعود و درگیریهای سخت شورای نظار در سالیان ۱۳۶۹-۱۳۷۰ با «سازا» (سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان) و «سفزا» (سازمان فدایی زحمتکشان افغانستان) در ولایت تخار که بر اساس قومگرایی بنا یافته بودند، ادعاهای مخالفینِ مسعود را مبنی بر قومگراییِ وی، غلط ثابت میسازد.
مطابقت اراضی شمال افغانستان با شمال چین، وضع مشابه عملکرد چریکهای چین به رهبری مائو را بهیاد میآورد؛ یعنی رهبران شورای نظار با تقسیم اراضی به دو دستۀ مناطق کوهی و مناطق هموار شهری، به تسخیر مناطق کوهی ارجحیت دادند؛ طوری که با تصفیۀ آن مناطق، ساحات شهری بهصورت طبیعی در محاصره قرار میگرفت. طرح حمله بر گارنیزیونهای مستقر در مناطق کوهی چنین ریخته شد: «جمع شدنِ نیروها از پایگاههای مختلف، حملۀ ناگهانی بالای ضعیفترین نقطۀ دشمن و به سرعت پراکنده شدن». با اجرای این طرح، مسعود همچون ویتنامیها حمله بالای گارنیزیونهای کوچکِ دشمن را به تجربه گرفت، که به ترتیب از سال ۱۳۶۴ به بعد، گارنیزیونهای پیشغور در پنجشیر، فرخار در تخار، نهرین در بغلان، کران و منجان در بدخشان، بورکه در بغلان، تنبنه در پنجشیر و سپس شهر تالقان بهدست مجاهدین شورای نظار افتاد.
روسها در سالیان اخیر حضور قوایشان در افغانستان که از پیروزی کامل نظامی مایوس شده بودند، تصمیم داشتند که با تجزیۀ افغانستان، شمال آن را به حیث یک کمربند امنیتی تحت تسلط خود داشته باشند؛ از اینرو همزمان با ادامۀ مذاکرات ژنیو، به تقویه مستقیم ملیشیای نشنالیستِ ستم ملی که در شمال افغانستان مرکز داشتند، مبادرت ورزیدند و همچنان در این راستا گامهایی در جهت توسعۀ شهر مزارشریف به پیش نهادند، ولی موفقیت شورای نظار در امر بسیج وسیع مردم در شمال افغانستان و پیروزیهای درخشان نظامیاش در ساحات متذکره، به حیث عمدهترین عامل، مانعِ تجزیۀ افغانستان گردید.
نیروهای شوروی سرانجام مجبور شدند که از افغانستان خارج گردند که به گفتۀ اکثر تحلیلگران، ارتش سرخ ۶۰ درصد تلفات و خسارات را از ناحیۀ نیروهای تحت امر احمدشاه مسعود متحمل گردید و این شکست سرآغاز فروپاشی اتحاد شوروی گردید. جنگ سرد پایان یافت و امریکا در عرصۀ جهانی بیرقیب ماند.
در داخل افغانستان، این پیروزیها سرمشق قرار گرفت و فرماندهان نخبۀ مجاهدین کوشیدند تا مراکز مشابهی با شورای نظار در سایر حصص افغاسنتان ایجاد کنند. محمد اسماعیل خان فرمانده هرات در ۱۳۶۷ باری فرماندهان جنوب غرب افغانستان را در ولسوالی «ساغر» ولایت غور گردهم آورد. داکتر فضلالله قوماندان ولایت لوگر، کوششهایی برای نزدیکتر ساختن فرماندهان ولایات جنوب و جنوب شرق انجام داد. اما رقبای مسعود دست به یک سلسله واکنشها زدند. استخبارات پاکستان کوشید تا در جنوب افغانستان مولوی جلالالدین حقانی قوماندن معروف «خوست» را با پول، اسلحه و تبلیغ، شخصیتی بزرگتر از مسعود بسازد، از اینرو تشکیلاتی بهنام «شورای سراسری قوماندانان افغانستان» روی صحنه آمد که در عمل کاری را از پیش برده نتوانست. گلبدین حکمتیار با دستور و تجهیز جبهات شمالی خویش تحت فرماندهی انجنیر بشیر شهادتیار، خواست که از گسترش شورای نظار جلوگیری به عمل آرد و جنگهای متعدد در برابر شورای نظار بهراه انداخت و از جمله در سال ۱۳۶۸ سیدجمال ولید قوماندان حزب اسلامی، چندتن از فرماندهان سرشناس شورای نظار را در «تنگی فرخار» ولایت تخار، طی یک کمین به شهادت رسانید.
سازمان استخباراتی پاکستان در طول جهاد، روی انجنیر گلبدین حکمتیار سرمایهگذاری کرد و بدین باور بود که سرنوشت افغانستان به دست حکمتیار رقم خواهد خورد. پاکستان توانایی خویش را در حمایت از گلبدین حکمتیار با دادن سلاح، پول و مشاور به کار برد، ولی بینتیجه ماند. اما در مقابل، شورای نظار تحت رهبری احمدشاه مسعود در شرایطی که سیاستمداران جهان روی موفقیت طرح ملل متحد به سرپرستی بینن سیوان میاندیشیدند، در ثور ۱۳۷۱ موفق به سقوط رژیم نجیب در کابل گردید. این پیروزی، ناتوانی آی.اس.آی را نیز بازگو کرد؛ زیرا آن سازمان پیوسته کوشیده بود که گلبدین حکمتیار را وارد کابل سازد.
گلبدین حکمتیار رقیب سرسخت احمدشاه مسعود، پیوسته میکوشید که شورای نظار را سازمانی جدا از جمعیت اسلامی افغانستان قلمداد نماید، تا بتواند رابطه میان استاد ربانی و مسعود را تیره سازد؛ ولی در عمل بهخصوص پس از پیروزی مجاهدین، دیده شد که احمدشاه مسعود نه تنها در برابر استاد ربانی به حیث یک افسر مطیع عمل کرد، بلکه هر دو واقف بودند که به یکدیگر نیازمند اند. برای احمدشاه مسعود، شورای نظار چیزی زیادتر از یک تشکیلاتِ خودساخته و قابل دسترس نبود و بنابراین پس از سقوط رژیم نجیب، به دوامِ آن مبادرت نورزید و در مقابل، آن را بار بار به “بوت تنگ” تشبیه نمود و عملاً منحل ساخت.
مرحلۀ سرنوشتساز
عقبنشینی قوای شوروی از افغانستان در دلو ۱۳۶۷، فضای جدیدی در کشور به وجود آورد و اولویتهای تازهیی برای گروهها و احزاب جهادی پیشکش نمود که بر مبنای آن، تمام کشورهای دوست و احزاب جهادی را نوعی خوشبینی مفرط مبنی بر سقوط رژیم نجیب در کوتاهمدت، فرا گرفت. در این میان، تنها مسعود بود که گفت در کار مجاهدین خلایی بهوجود آمده و مدتی نیاز است که مجاهدین از حالت “دفاع” به حالت “تعرض” عیار شوند، تعلیم و تربیۀ لازم ببینند، اسلحه و تجهیزاتِ مناسب بهدست آورند و تشکیلات نظامی منظمی به میان آید. اما این همه، مدتی را در بر میگرفت. لذا در پنجمین اجلاس شورای نظار در ۱۵ جوزای ۱۳۶۷ در پایگاه فرخار، موضوع تشکیل اردوی اسلامی در صدر برنامۀ کاری قرار داده شد؛ چه به نظر وی در مرحلۀ “دفاع”، چریکها کار اساسی را انجام میدهند، ولی برای انجام تعرض بالای شهرهای بزرگ و اهداف قوی، به ارتشی منظم نیاز است، که این نکته بار دیگر نبوغ نظامی مسعود را به نمایش گذاشت. در آغاز، معنای این حرف را کسی نمیفهمید، اما بعدها دیده شد که تمام تلاشهای پاکستان برای تصرف جلالآباد و خوست بنا بر داشتنِ همین نقیصه، به ثمر ننشست.
شکست قوای شوروی در جنگ افغانستان و سرانجام عقبنشینی آنان، آیندۀ رژیم کمونیست کابل را معین ساخت و از آن گذشته، اعلان “مصالحۀ ملی” از سوی داکتر نجیبالله و دعوت از مخالفین برای تشکیل حکومت ایتلافی، روحیۀ نظامیان رژیم را به زمین زد؛ زیرا نه آیندهیی برای خود میدیدند و نه دلیلی برای جنگ.
در آن زمان، احمدشاه مسعود به نگارنده گفت: مرحلۀ فعلی دارای چند ویژهگی میباشد:
کوتاهمدت و در عین حال، سرنوشتساز است، اوضاع شدیداً متغیر و متحول خواهد شد و دستهبندیهای سیاسی جدیدی نیز به میان خواهد آمد.
بر اساس این تحلیل و پیشبینی، احمدشاه مسعود فعالیتهای خود را پس از خروج سربازان شوروی از افغانستان، تنظیم نمود و نتیجۀ مثبت هم بهبار آورد.
آنچه که در سالیان اخیر عمر رژیم کابل به نفع مسعود تمام شد، سیاستهای غلط نجیب و گلبدین حکمتیار بود. نجیب با تشدید پالیسی جنگاندنِ یک قوم در برابر قومِ دیگر بهخصوص جنگاندن ملیشههای جنرال دوستم علیه اقوام دیگر و انحصار قدرت بهدست خویش، چهرههای بلندپایۀ غیرپشتون در حکومت را به ستوه آورد و در پشتیبانی از احمدشاه مسعود قرار داد. همچنان کودتای ناکام تنی که اساسِ آن را مسایل قومی میان گلبدین حکمتیار و شهنواز تنی وزیر دفاع رژیم کابل تشکیل میداد، ملیتهای دیگرِ افغانستان را به واکنش واداشت که در نتیجه؛ نبی عظیمی معاون وزیر دفاع، آصف دلاور لوی درستیز، بابه جان قوماندان لوای ۵۵، جنرال مومن قوماندان لوای ۷۰ مستقر در حیرتان، و دهها جنرال دیگر با احمدشاه مسعود دست همکاری دادند و سرانجام این همه عوامل، مسوولین شورای نظار را واداشت تا توانمندیشان را در امر سقوط رژیم کمونیست نجیب، در ششمین اجلاس شورای نظار (ثور ۱۳۷۰) محاسبه کنند.
سیاستهای مستقلانۀ احمدشاه مسعود در برابر کشورهای کمکدهنده به مجاهدین، باعث آن گردید که وی امکانات زیادی از خارج کشور بهدست نیاورَد. علاوه بر آن، کمکدهندهگان بهخصوص پاکستان، برای یک فرمانده تاجیک آیندۀ خوبی پیشبینی نمیکردند؛ لذا کمکهای وافر را بدان بیهوده میانگاشتند. ولی مسعود با تدبیر نظامی در بهکارگیری درستِ نیروها و دقت در تعیین اهداف، این خلاء را پُر نمود و در شرایطی که جهان به طرح بینن سیوان امید بسته بود و اکثریت رهبران مجاهدین راهی جز قبول طرح ملل متحد نمیدیدند، احمدشاه مسعود با درایت سیاسی ـ نظامییی که داشت، رژیم نجیبالله را سرنگون ساخت.
فاتح بیمقام
دولتِ مجاهدین ۴ سال و ۵ ماه به طول انجامید و طی این مدت، از آنجایی که کابل در تصرف نیروهای تحت فرمان احمدشاه مسعود قرار داشت، او در این تحولات نقش کلیدی ایفا نمود. امیدهای پاکستان در امر به قدرت رسانیدنِ حکمتیار به یأس مبدل شده بود؛ لذا آن کشور به مخالفت با دولت مجاهدین برخاست.
حکومت مجاهدین از آغاز همراه با مشکلات فراوانی پا به عرصۀ وجود گذاشت؛ از یکسو احمدشاه مسعود با حملۀ نظامی بر کابل که منجر به تصرف آن شهر گردید، طرح بینن سیوان را که در صدد انتقال قدرت به یک گروه بیطرف بود، عقیم ساخت و با شکست طرح بینن سیوان، سازمان ملل متحد و کشورهای غربی در برابر مجاهدین عقده گرفتند و تا اخیر حاضر نشدند با دولت آنها همکاری کنند. از جانب دیگر، برای تصرف شهر کابل میان حکمتیار و مسعود یک رقابت شدید نظامی وجود داشت که به یاری عوامل دیگر، رفتهرفته به یک درگیری تمامعیار بدل شد و در اثر آن، شهر کابل ویران گردید. این جنگ، هیچ برندهیی نداشت و مردم از اینکه مجاهدین نتوانستند صلح را تأمین کنند، نسبت به تمام گروههای جهادی متنفر شدند.
Comments are closed.