احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





در مسـیر پیروزی

- ۲۲ میزان ۱۳۹۱

بخش سـی‌وپنجم

«به سلسلۀ درگیری‌ها در ولایات شمال افغانستان میان عساکر حکومتی و ملیشه‌ها از یک‌طرف و تعرض مجاهدین بالای مراکز دولتی از سوی دیگر، خبر می‌رسد که مجاهدین با استفاده از فرصت، مناطق بیشتری را در ولایات بلخ و سمنگان تصرف کرده‌اند. مولوی محمدعلم آمر مجاهدین جمعیت اسلامی افغانستان در ولایت بلخ، به همکاری قوماندان عطامحمد خان و قوماندان علم خان، عملیات مجاهدین را رهبری می‌کند. امروز پیام مخابروی به پشاور فرستاده از فتح پوسته‌های اطراف میدان هوایی ملکی شهر مزار شریف سخن گفته‌اند. قرار گزارش این منبع، دیشب در اثر تعرض مجاهدین، دو پوسته کمربند امنیتی میدان هوایی فتح گردیده و در اثر همین عملیات، مجاهدین توانسته‌اند پوسته‌های کمربند مستقر در منطقه باغ پایه را که حاکم بر میدان هوایی است نیز تصرف کنند. این گزارش‌ها می‌افزاید که بعد از ظهر دیروز، دهکده کمپریک نیز به تصرف مجاهدین درآمده است و در این عملیات ۱۳۰ میل سلاح به‌دست مجاهدین افتاده است. گزارش می‌افزاید که عملیات و پیشروی مجاهدین به طرف شهر مزار شریف ادامه دارد. بنا بر ادعای مقامات نماینده‌گی ولایت بلخ در پشاور، مجاهدین تصمیم دارند شهر مزار شریف را به محاصره کشیده و سپس از مدافعین حکومتی شهر بخواهند که خود را به مجاهدین تسلیم کنند. یک منبع جمعیت اسلامی افغانستان در پشاور واضح ساخته است که بعد از به محاصره کشیدن شهر مزار شریف، آن‌ها عملیات را برای مدت چند روز توقف خواهند داد تا از کشته شدنِ اهالی در داخل شهر جلوگیری شود. طبق گزارش‌های دیگر از ولایت سمنگان، در آن‌جا نیز جنگ به‌شدت ادامه داشته و مجاهدین می‌خواهند مانند شهر مزار شریف، شهر ایبک مرکز آن ولایت را نیز به محاصره بکشند.
طبق اطلاع قوماندان محمدسلیم از سمنگان به میدیا، مجاهدین موفق گردیده‌اند که ۱۰ پوسته کمربند امنیتی شهر ایبک را تصرف کنند. این منابع می‌گویند که با فتح ۱۰ پوسته، ۶ قریه از تسلط نیروهای حکومتی آزاد شده و مجاهدین با استفاده از موقع به طرف شهر پیشروی دارند. قرار گزارش‌ها، مجاهدین در مناطق پوغان و حسن خیل اطراف شهر ایبک، مصروف عملیات هستند. با وجودی که جنگ به شدت ادامه دارد، اما تا حال در مورد تلفات هر دو طرف اطلاع دقیقی در دست نیست. محمد عزیز نمایندۀ ولایت بلخ در پشاور گفته است که تا حال اگرچه از تعداد تلفات معلومات دقیق در دست نیست؛ اما بنا بر گزارش‌هایی از داخل افغانستان، تلفات کمتر به نظر می‌رسد.» (۱۰۰)
«به سلسله ناآرامی‌ها در ولایات شمال افغانستان، امروز به پشاور خبر می‌رسد که مجاهدین در ولایات بغلان دست به یک سلسله حملات زده و تپه استراتیژیکی جراق را که در نزدیکی شهر بغلان قرار داشت، تصرف نموده‌اند. میدیا و شورای سرتاسری قوماندانان، خبر می‌دهند که تپه جراق دیروز به‌دست مجاهدین افتاده و بیست عسکر با استفاده از عفو عمومی به مجاهدین پیوسته و عده‌یی به داخل شهر فرار نموده‌اند. این منبع می‌افزاید که علاوه بر تسلیم شدن عساکر، حدود ۳۶ میل سلاح خفیف و مقداری از سلاح ثقیل به‌دست مجاهدین نیز افتاده است. به همین ترتیب، از ولایت بغلان گزارش دیگر حاکی‌ست که مجاهدین قوماندان عبدالحی حقجو، بالای پوسته‌های مناطق حسن‌تال و قریه حاجی‌خیل مرکز ولایت بغلان عملیات انجام داده‌اند که در نتیجه، پوسته‌های مذکور به تصرف مجاهدین افتاده است. بنا بر گزارش‌های دیگر از ولایت کندز، به دنبال فتح ولسوالی قلعه زال، شاهراه کندز ـ شیرخان بندر به روی ترافیک مسدود شده است. بنا بر ادعای این منبع، مجاهدین دیشب بر پوسته‌های کمربند شهر کندز در منطقه الچین حمله نموده که در نتیجه، ۷ پوسته رژیم فتح شده و تعدادی از سربازان و ملیشه‌ها کشته و اسیر شده‌اند.» (۱۰۱)
فشارهای نظامی و حملات شدید هوایی و مقاومت مجاهدین در شمال ادامه داشت و ولسوالی‌ها و مراکز حکومتی، یکی بعد دیگری سقوط می‌کرد تا این‌که افسران ارتش کابل در شمال شوریده، با مجاهدین یک‌جا شده، به طرف کابل پیشروی کرده و حکومت را سرنگون ساختند.
در پایان این فصل، داستان قیام افسران در شمال افغانستان را از زبان جنرال عبدالمومن، قوماندان شهرک حیرتان و یکی از جنرالان ارتش حکومت کابل که در سرنگونیِ آن سهم فراوان داشت و مهره اصلی شمرده می‌شد، بیان می‌کنم و سپس اولین اعلامیه مجاهدین را که از رادیو و تلویزیون دولتی افغانستان به نشر رسید، می‌آورم.
«به همه مردم افغانستان واضح و آشکار بود که در افغانستان یک نظام ضد مردمی حکمروایی می‌کرد و این نظام منفور مردم، باعث می‌شد که روزمره قتل و کشتار در کشور جریان داشته باشد و هر روز یک دهکده، ویران و یک خانواده، به ماتم بنشیند. از وضع افغانستان همه مردم کشور به‌خصوص ما افسران زیادتر رنج می‌بردیم؛ زیرا ما به چشم سر، بدبختی و تباهیِ ملت و وطن خویش را مشاهده می‌نمودیم.
صاحب‌منصبان اردو خصوصاً بعد از خروج شوروی‌ها از افغانستان، هیچ‌گونه دلیل برای ادامه خونریزی‌ها در افغانستان نمی‌دیدند. آن‌ها از وضع ناراضی و از اعمال روزمرهشان پشیمان بودند. بنابرین، یک نوع نارضایتی عمیق در بین افسران اردو به‌وجود آمده بود. ما فکر می‌کردیم و با خود می‌اندیشیدیم و از خود می‌پرسیدیم که این بدبختی ملت تا کی ادامه پیدا می‌کند. تا کی خانواده‌ها در رنج و درد زنده‌گی کنند و میلیون‌ها افغان آواره و بیچاره در ملک‌های بیگانه به‌سر برند. و تا کی حکومت یک حزب یا یک شخص بر تمام ملت تحمیل شود. و این خونریزی تا کی ادامه پیدا کند. این اندیشه‌یی بود که نزد همه‌کس خصوصاً افسران اردو به وجود آمده بود و همه خواستار پایان معضله کشور بودند.
از طرف دیگر، شخص داکتر نجیب سیاستی محیلانه در خارج و داخل حکومتش داشت. او در خارج، از حزب و حکومت می‌خواست با همه طرف‌ها کنار بیاید، در صورتی که بقای خودش و نظامش و مقامش تضمین شود. اما پافشاری او برای بقای حکومتش، تمام راه‌های حل‌وفصل بر مشکلات کشور را بسته بود.
او در داخل حکومت در صدد بود تا با فریب‌های گوناگون، صفوف اردو و حکومت را از عناصری که دلخواه او نبودند، پاک‌سازی کند. سلسله این پاک‌سازی‌ها از همان روزهای به قدرت رسیدنِ داکتر نجیب شروع شده بود.
داکتر نجیب به شیوه‌های مختلف می‌خواست مخالفین شخصیِ خویش را در داخل حکومت از میان بردارد. او از ترور، تبعید، دسیسه‌سازی، زندانی ساختن و برکنار کردن‌ها کار می‌گرفت. به طور مثال، می‌توان از ترور جنرال جلال رزمنده در هرات نام برد که در اثر توطیه شخص داکتر نجیب صورت گرفت. ترور جنرال علی‌اکبر در قندهار و ترور شخصی به نام رازم در مزارشریف را هم می‌توان مثال داد.
یک‌بار در داخل شهر کابل به تصفیه‌کاریِ عمومی دست زد و طی آن، سی نفر از کدرهای حزب و اردو به شمول جنرال بابه‌جان را از کار برکنار ساخت. بعد از پاک‌سازی کابل، وی به شمال روی آورد و به برکنار نمودن جنرال جمعه نظمی، والی بلخ، جنرال خان‌آغا و آقای انصاری پرداخت و به عوض آن‌ها، اشخاص بدنام و ملیت‌پرست چون جنرال جمعه اسک، تاج‌محمد و رسول مشهور به “بی‌خدا” را مقرر کرد. این سه شخص از جمله قاتلین و جنایتکاران مشهور بودند. تاج‌محمد در زمان حکومت خلقی‌ها، در ولایت هلمند و کندز جنایات فراوانی را مرتکب شده بود. او در پست ریاست امنیت مقرر شد. رسول که یکی از قاتلین زمان حفیظ‌الله امین بود که در ریاست کام و زندان پلچرخی صدها نفر را اعدام نموده بود، به حیث قوماندان فرقه بلخ تعین گردید. به همین ترتیب، او به تصفیه‌کاری عمومی در ولایات دیگر مانند قندهار و ننگرهار پرداخت و اشخاص بدنام و جنایتکار را مقرر نمود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.