گرامی‌داشت از قهرمان ملی در دانشگاه افغانستان مسعود بارِ مقاومت را به‌تنهایی به‌دوش داشت

گزارشگر:ترتیب کننده: روح‌الله بهزاد/ دوشنبه 23 سنبله 1394 - ۲۲ سنبله ۱۳۹۴

بخش دوم
mnandegar-3از هفتۀ شهید و چهاردهمین سالروز شهادت احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشوردر برنامۀ تحت نام «یادِ آن سرو روان…»، روز سه شنبه(۱۷سنبله) در دانشگاه خصوصی افغانستان نکوداشت شد.
در این برنامه که ده‌ها تن از دانشجویان، شاعران و نویسنده‌گان اشتراک کرده بودند و روی ابعاد مختلف زنده‌گی و کارنامۀ قهرمان ملی کشور سخن زدند که روزنامۀ ماندگار متن سخنرانی آنان را به نشر می‌رساند.
در این شماره، سخنرانی محمداکرام اندیش‌مند نویسنده و پژوهش‌گر را می‌خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم، السلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته.
یکی از ویژه‌گی‌های آمرصاحب آزاده‌گی‌ بود. قهرمان ملی کشور غروری در این آزاده‌گی داشت که حتا اگر برای مقاومت مردم افغانستان یک دولت و یا یک کشور کمکی می‌کرد، در مقابل به‌حدی غرور و آزاده‌گی داشت که خود را وام‌دار و قرض‌دارشان حساب نمی‌کرد.
آقای عبدالحی خراسانی از دیپلومات‌های ارشد کشور در ایران بود و یکی از کسانی بود که همیشه جریان سفر احمدشاه مسعود را در ایران تنظیم می‌کرد. در یکی از سفر‌های‌شان گفتند، وقتی‌که آمر صاحب با جنرال قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس صحبت کردند و قرار بود که آمر صاحب یکی دو روز دیگر در تهران بماند، برایش گفتند که مهمان خاص‌مان هستید؛ اما ایرانی‌ها برنامه داشتند که احمدشاه مسعود را فردا به‌زیارت امام خمینی ببرند، وقتی آنها گفتند و رفتند، آمر صاحب با من (خراسانی) مشوره کرد و از این مسأله بسیار متأثر شد و گفت، ما در افغانستان در چه حالت هستیم و چقدر مشکل داریم، دست‌مان را به‌برادرِ مسلمان‌مان، ایران دراز می‌کنیم تا کمک کنند، وقتی کمکی هم می‌کنند، این‌گونه ما را می‌برند به‌زیارت امام خمینی تا تصویر بگیرند و نشان بدهند که مسعود آمده و حالا شده پیرو خط امام خمینی. بعد برایم گفت که فردا وقتی‌که ما با این‌ها مجلس می‌گیریم، از مخابره برایم پیام بیاور که عاجل در جبهات کاری پیش شده و خودت باید حرکت کنی. وقتی متن را بردم به‌آمرصاحب خواند به‌عجله گفت، من باید فردا زودتر از این‌جا حرکت کنم.
منظور من این ا‌ست که شهید احمدشاه مسعود تا‌این حد آزاده‌گی و غرور داشت، به‌کسانی که کمک می‌کردند، توقع می‌داشتند و یا می‌خواستند مسعود در برابر‌شان کرنش کند، نمی پذیرفت.
به‌هر حال، نکته‌یی را که من می‌خواهم بگویم این است: دوران مقاومت، علاوه بر این‌که آمر صاحب حقانیت داشت، در برابر پاکستان و طالبان و القاعده و تروریستانی که در افغانستان بودند، مظلومیت هم داشت.
مظلومیت آمرصاحب در این دوران این بودکه بارِمقاومت را به‌تنهایی به‌دوش می‌کشید و این تنهایی هم به‌این معنا نیست که تنها خودش جهاد و مقاومت کرده است، طبعاً کسان دیگر و اقوام دیگری هم در افغانستان در پهلوی آمرصاحب مقاومت کردند که شامل هزاره‌ها، ازبک‌ها، پشتون‌ها و تمام مردم افغانستان بودند؛ در واقع مقاومت آمرصاحب مقاومت افغانستان بود.
مظلومیتش از این خاطر بود که بعد از این‌که آمرصاحب شهید می‌شود، از زمانی که حادثۀ یازده سپتامبر رُخ می‌دهد، تا زمانی‌که طالبان سرنگون شدند و تا اکنون که امریکایی‌ها با تمام متحدین غربیش و ناتو در افغانستان آمده‌اند و می‌جنگند که شامل چهل و یا چهل دو کشور می‌شوند، در همین سال‌هایی که نیروهای این‌ها بودند، و در کنار دولت افغانستان به‌ریاست آقای کرزی و اکنون هم به‌ریاست اشرف غنی می‌جنگند، در حقیقت با نیروبی می‌جنگند که احمدشاه مسعود به‌تنهایی می‌جنگید.
در این مقاومت امریکایی‌ها و غربی‌ها تمام‌شان به‌نحوی از طالبان و القاعده حمایت می‌کردند، عربستان مستقیماً درگیر بود، طالبان را تمویل می‌کرد. پاکستان در کنار طالبان بود و آمرصاحب شاهد این همه بی‌عدالتی‌های‌شان بود. تا آخر هم منتظر این ماند که بلاخره یک روز دنیا متوجه خواهد شد که یک بی‌عدالتیی آشکاری را مرتکب می‌شوند و نتیجۀ این ظلم و بی‌عدالتی، سکوت و حرف حق ناشنوی خود را می‌بینند، بلاخره هم دیدند و یازدهم سپتامبر رُخ داد. بعد از آن تااکنون هم با همین نیرو در افغانستان درگیر هستند که آمرصاحب در آن دوران به‌تنهایی می‌جنگید این یک نکتۀ مظلومیت احمدشاه مسعود بود.
در آن دوران نکتۀ بسیار خطرناک این بود که پاکستانی‌ها به‌ویژه جنرال پرویز مشرف که حاکم نظامی آن کشور بود، جنگ احمدشاه مسعود و مقاومت مردم افغانستان را در برابر طالبان، مقاومت غیر پشتون در برابر پشتون تلقی می‌کرد. حتا نام جبهۀ مقاومت را ایتلاف شمال نام‌گذاری کرده بودند، به‌این دلیل که مردم شمال غیر پشتون‌ها هستند و در برابر پشتون‌هایی که در جنوب هستند، در جنگ قرار گرفته‌اند. مشرف به‌نماینده‌گی از پشتون‌ها حرف می‌زد و طالبان را نمایندۀ جامعۀ پشتون افغانستان معرفی می‌کرد، تا اخیر هم استدلالش همین بود، غربی‌ها را همین‌گونه می‌گفت و حتا مقالاتی که زلمی خلیل‌زاد و افغان‌های امریکایی‌تبار در مطبوعات آن کشور همین نکته را بسیار منعکس می‌ساختند، اگر شما احمدشاه مسعود را کمک کنید معنایش این است که یک جبهه‌گیری در برابر جنوب و پشتون خواهد بود و این موضوع خطرناک خواهد بود.
اما بعد از احمدشاه مسعود دیده شد که تا اکنون اولین قربانی هم از لحاظ قومیت و هم از لحاظ منطقه‌یی جنگ تروریسم، القاعده و طالبان پشتون‌ها، هم در افغانستان و هم در پاکستان بودند-هستند. طالبان زن‌های با سواد پشتون را می‌کشند در دو طرف مرز افغانستان و پاکستان اطفال و جوانان پشتون را حملۀ انتحاری آموزش می‌دهند در مناطق پشتون نشین بیشتر مکتب‌ها را می‌سوزانند، این خود نشان داد که ادعا‌هایی را که پاکستان داشت دروغ و مقاومت احمدشاه مسعود برحق بود، مقاومت مسعود در دفاع از افغانستان بود نه این‌که در دفاع از یک قوم خاص و یا هم مقاومت قومی باشد. در دوران مقاومت هم صدها تن از جوانان و نیروهای پشتون در سنگر مسعود و در کنار او به‌شهادت رسیدند در هلمند، قندهار و در هرات که اگر به‌یاد داشته باشید هشت صد تن در جنگ‌های هلمند و فراه در برابر طالبان به‌شهادت رسیدند و همین‌گونه در شمالی، به‌این شکل نبود که مقاومت احمدشاه مسعود مقاومت قومی بوده باشد.
نکتۀ مهم این است، اگر قرار باشد ما همه ساله سالگرد مسعود را تجلیل می‌کنیم و همیشه از ویژه‌گی‌ها و صفات‌شان می‌گویم که مسعود سلحشوری داشت منحصر به‌فرد در آزاده‌گیش در وطن دوستیش خوب این یک طرف قضیه است طرف دیگر پاکستان است که در برابر آن ایستاد شد، در این شکی نیست پاکستان به‌عنوان یک کشوری که در برابر افغانستان قرار دارد و خواست‌ها و منافع و اهدافی دارد که می‌خواهد در افغانستان آن را برآورده بسازد. خوب اگر ما همین را تا آخر ادامه بدهیم که مسوول اصلی پاکستان است و پاکستان دشمن ما است این از لحاظ احساسی و عاطفی درست است، اما از لحاظ عقلانیت سیاسی ما چگونه می‌توانیم مشکل افغانستان را با پاکستان حل سازیم، خودش یک بحث است که متأسفانه فعلاً در افغانستان مُد شده، هرقدر در برابر پاکستان خصومت و احساسات نشان بدهیم به‌همان اندازه انسان وطن دوست معلوم می‌شویم. در این شکی نیست، اما راه عملی این‌که ما بتوانیم مشکل خود را با پاکستان حل سازیم و از دشمنی پاکستان از جنگ ویرانی و بی ثباتی خود را نجات بدهیم و خود را تبدیل به‌یک کشوری تبدیل کنیم که مقتدر و مستقل باشد ثبات و توسعۀ سیاسی و اقتصادی بیاید و افغانستان به‌صلح و آرامش برسد راهش چیست؟
فکر می‌کنم که یک راهش این است که اول یک گفتمان ملی را در افغانستان شکل بدهیم، راجع به‌پاکستان به‌یک تفاهم و توافق ملی برسیم و استقامت و رابطۀ خود را با پاکستان را در یک تعریف واحد نزد خودمان داشته باشیم که با پاکستان چه باید کنیم، با پاکستان جنگ بکنیم صلح کنیم. اگر جنگ کنیم ابزاری را که در جنگ با پاکستان با خود داشته باشیم چیست، چگونه ما می‌توانیم با پاکستان جنگ کنیم این مسأله باید حل شود. و این‌کار تنها با احساسات و عاطفی نمی شود.
نکتۀ دیگری را که می‌خواهم تأکید کنم این که در محیط‌های اکادمیک مانند دانشگاه افغانستان از بُعد اکادمیک بحث کنیم که راه حل با پاکستان چیست؟ چه‌گونه می‌توانیم مشکل خود را با پاکستان حل کنیم اول پاکیتان از ما چه می‌خواهد ما از پاکستان چه می‌خواهیم، منافع ما در پاکستان در چیست و منافع پاکستان در افغانستان چیست؟ این همه باید به‌شکل اکادمیک بحث و درست بررسی شود.
در این شکی نیست که در دوران مجاهدین استاد برهان الدین ربانی، آمرصاحب همه از افغانستان حمایت کردند آمرصاحب فرمانده آزادی و استقلال بود، اما شما ببینید بعد از این‌که مجاهدین در افغانستان یک حکومت تشکیل می‌دهند و وارث یک اردوی بسیار بزرگ می‌شوند-روس‌ها برای این مملکت ساخته بود- سه جهار هزار تانک در حدود پنج صد طیارۀ جنگی اما امروز ما هیج چیز نداریم، حکومت سقوط می‌کند. پس دلیل و نیاز اصلی چیست؟ این را ما باید به‌صورت علمی و اکادمیک بررسی کنیم اشتباهات و خطاهایی را که خود مان در جریان عمل انجام داده‌ایم، انگشت بگذاریم راه حلش را پیدا کنیم. اما اگر این‌کار را نکنیم در یک دایرۀ باطلی حرکت می‌کنیم که هیچ وقتی از آن دایره نخواهد برآییم. خواهش و توقع من از برادر‌ان و دوستان این است که وقتی این مسایل در یک محیط اکادمیک بحث می‌شود بسیار عقلانی و به‌دور از احساسات انجام شود انتقاد پذیر باشیم، نکته‌های اصلی را باید دریابیم راه حل عملی و اصلی را برایش جست‌و جو کنیم.
حالا ببینیم ما چقدر مشکل داریم در همین مسألۀ آمرصاحب خود جبهۀ مقاومت بعد از احمدشاه مسعود چقدر پراکنده شدند، امروز ما و شما شاهد هستیم هرکس متفاوت دیدگاه دارد در طرفی واقع شده، اگر ما به‌همین شکل پیش برویم یک مشت واحد شویم یک توافقی را که سبب نجات ما از این بخران باشد دست پیدا نکنیم یا به‌یک دیدگاه واحد نرسیم به‌نطرم به‌هیچ چیزی نمی رسیم.
پیروی از خط مسعود این‌گونه شده نمی‌تواند که با تفرقه و سازش و معامله‌گری و با هرکه به‌هرراهی رفتن هیچ دردی را درمان نمی‌کند و به‌هیچ جایی هم نمی‌‎رسیم نه عدالت اجتماعی مورد نظر احمدشاه مسعود را می‌توانیم پیاده سازیم و نه به‌آرمان مسعود می‌توانیم دست‌رسی پیدا کنیم و نه مشکل افغانستان را حل کرده می‌توانیم و نه باز در معادلۀ هم افغانستان در جایی قرار نخواهد گرفت و به‌عنوان خدمت‌گار و ابزار توسط کسانی که قدرت اصلی را در افغانستان در ست می‌داشته باشند مورد استفاده قرار می‌گیریم در یک زمان مشخص و یعد از آن هم متوک شده و دور انداخته می‌شویم.
این همه مشکلات اصلی‌ست که باید به‌دور از احساسات و به‌دور از عواطف و برخورد‌های غیر اخلاقی و علمی باید حل شود و مخصوصاً در این‌گونه محیط‌های اکادمیک و دانشگاهی در میان آدم‌های نخبه و روشن‌فکرها و تحصیل کرده‌ها مسألۀ را به‌دقت مورد توجه قرار بدهند و راه حلی برایش پیدا کنند. والسلام

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.