از افراط‌گرایی دینی تا میانه‌روی مذهبی

گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابل/ سه شنبه 7 میزان 1394 - ۰۶ میزان ۱۳۹۴

بخش پنجم

mnandegar-3دلایلی که تأویل‌گراها به دست می‌دهند، علی‌الظاهر استحکام بیشتری دارد و قانع‌کننده‌تر است؛ اما فراموش نکنیم که افراط در تأویل و حملِ هر لفظی بر معنای مجازی آن باعث می‌شود تا تأویل‌گرایی سخت‌جان شکل گیرد و کسانی حتا در آیات محکم نیز دست به تأویل بزنند. روشن است که تأویل در رابطه به معنای متشابهات است و در تفسیر آیاتی چون:
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ [فجر:١۴]
ترجمه: به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است؛ می‌بندد.
چاره‌یی جز تأویل نداریم. اما آیات دیگری که محکم خوانده شده‌اند، احتمالِ تأویل را ندارند و نباید در هر موردی دست به تأویل زد.
اجتناب‌ناپذیری پیدایش فِرق و مذاهب
منظور از آن‌چه یاد کردیم این است که تفاوت برداشت‌ها از همان ابتدا مطرح بوده است و دسته‌های مختلفی با برداشت‌های مختلفی وجود داشته‌اند. آیۀ فوق که بر تقسیم قرآن به محکمات و متشابهات تصریح دارد، نشان می‌دهد که تفاوت‌ِ بزرگی میان اصحاب تفویض و طرفدارانِ تأویل در بابِ فهم و یا عدمِ فهم متشابهات به‌چشم می‌‎خورد و بعدها دو فرقۀ مفوضه و مؤوله عرض اندام می‌کنند.
می‌دانیم که فرقه‌ها پیشتر از مذاهب عرضِ وجود کردند و اختلافاتِ فرقه‌یی پیش از اختلافاتِ مذهبی به‌وجود آمده‌اند؛ چنان‌که ابوالحسن اشعری از دو شخصی یادآور می‌شود که در قرن اول هجری بنیادهای دو فرقۀ قدریه و رافضی‌های غالی را ریختند. یکی «سوسن» از نصرانی‌های عراق بود که ظاهراً خودش را مسلمان می‌خواند و بر معبد جهنی تأثیر به‌سزایی گذاشت؛ و دیگری عبدالله بن سبای یهودی .
اختلاف میان اهلِ تفویض و اهلِ تأویل با دو گروه ظاهرگرایان و باطن‌گرایان بی‌ارتباط نیست. ظاهرگرایان جز به حمل معنا بر ظاهر نصوص دست نمی‌زنند، و باطن‌گرایان بی‌کمترین اعتنایی به‌ظاهر، به از ظاهر متن می‌گذرند و به باطنِ آن نفوذ می‌کنند و حقیقت‌های قرآن را نیز بر مجاز حمل می‌دارند، در حالی‌که ظاهرگرایانِ افراطی درست مسیرِ خلاف آن را می‌پیمایند و با تکیه بر ظاهر، در باب صفات خداوند حتا به تجسیم قایل‌اند.
ممکن است متنی یا سخنی معانی مختلفی را برتابد و با احتمالِ تأویلی که دارد، زمینه‌های تفسیربرداری بیشتری را بدهد. چنان‌که سخن پیامبر اکرم در موردِ این‌که نماز عصر را هیچ‌کسی نمی‌خواند مگر در بنی‌قریظه تفسیربردار است. برخی اصحاب نمازهای عصرشان را خواندند و سخن پیامبر اکرم چنان دانستند که منظور عجله در فتح بنی‌قریظه بوده است نه تأخیر نماز تا آن‌که بنی‌قریظه فتح شود؛ اما برخی دیگر نمازهای‌شان را تأخیر نمودند و این سخنِ پیامبر را بر ظاهرِ آن حمل نمودند که نخواندن نماز عصر است جز در بنی‌قریظه. وقتی پیامبر اکرم از این مسأله آگاهی می‌یابد، هیچ کدام از دو گروه را تخطئه نمی‌کند. به همین‌سان، اختلاف در رابطه با خیر و شر میان حضرت عمر و صدیق اکبر رضی‌الله‌عنهما، اختلاف در مسألۀ اسیرانِ بدر میان اصحاب، اختلاف در این‌که مسلمان‌ها در مدینه بمانند و یا خارج شوند و… را می‌توان نمونه‌های تفاوتِ نظر میان اصحاب در عصر حیات پیامبر اکرم برشمرد.
إما أبی‌الحسن علی بن إسماعیل الأشعری: ۱۳۶۹هـ- ۱۹۵۰م، مقالات الإسلامیین، تحقیق:محمد محی‎الدین عبدالحمید، ص۱۲-۱۳، الطبعه الأولی (مصر: قاهره- مکتبه النهضه المصریه)
محمد بن إسماعیل: ۱۴۰۷هـ-۱۹۸۷م، الجامع الصحیح المختصر، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج۱، ص۳۲۱، الطبعه الثالثه (لبنان: بیروت- دار ابن کثیر)
شیخ اشعری در مقالات الإسلامیین از اختلاف‌هایی سخن می‌زند که پس از وفات پیامبر اکرم به‌شکل جدی‌تری فربه شدند و مسلمان‌ها را به دسته‌های مختلفی تقسیم کرد. به همین‌گونه، داکتر مصطفی الحسن نیز در اثر وزینِ خودش «أثر الاختلاف فی‌القواعد الأصولیه» نشان می‌دهد که چه‌گونه اختلاف‌ها با قواعدِ اصولی پیوند دارد و با تعدیلِ این قواعد، نظریّات مبتنی بر آن‌ها نیز امکان تغییر می‌یابند.
تاریخ گواه است که انسان‌ها همواره به دسته‌های مختلفی تقسیم شده‌اند و اختلافِ نظر میان آنان نیز ریشه‌های روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، تاریخی و…، داشته است. هیچ دینی را نمی‌توان در تاریخ سراغ یافت که به فرقه‌ها و گروه‌های مختلف تقسیم نشده باشد. گروه‌بندی‌ها را می‌توان سنتی خداوندی دانست که تاریخ به آن گواهی می‌دهد. قرآن‌کریم علی‌رغم آن‌که اختلاف‌ها را نهاده‌ در کانونِ فرد و جامعه می‌داند، از دامن ‌زدن به اختلاف برحذر می‌دارد [آل عمران: ۱۰۵] و از گروه‌ گروه شدن [آل عمران: ۱۰۳] هشدار می‌دهد.
شاید با درک همین واقعیّت است که پیامبر اکرم فرموده‌اند:»عن أبی هریره رضی‌الله‌عنه قال قال رسول الله: افترقت الیهود على إحدى أو ثنتین وسبعین فرقه وتفرقت النصارى على إحدى أو ثنتین وسبعین فرقه وتفترق أمتی على ثلاث وسبعین فرقه « از ابوهریره رضی‌الله‌عنه روایت است که رسول اکرم فرمودند: یهود به هفتاد و یک و یا هفتاد و دو فرقه تقسیم شد و نصارا نیز به هفتاد و یک و یا هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند و امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می‌گردند.در روایتی دیگری واژۀ «ستفترق» آمده است که آیندۀ نزدیک را نشان می‌دهد و این‌که این گروه‌بندی‌ها را پیامبر بسیار نزدیک می‌دیده است.
روایتِ فوق نشان می‌دهد که کلیۀ گروه‌ها جزوِ امتِ محمدی بوده و خارج از آن نیستند، کما این‌که عبارت «امتِ من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می‌گردند» نشان می‌دهد که همۀ این فرقه‌ها تحتِ چتر امتِ محمدی قرار دارند و بیرون از دایرۀ آن نیستند .
از آن‌چه گفته آمدیم، چند نکته روشن می‌شود:
۱٫ اختلاف همواره وجود داشته است و لازمۀ حیات ِ انسانی بوده و هست.
۲٫ هیچ دینی نبوده است که دچار تفرقه و چنددسته‌گی نشده باشد، کما این‌که قرآن کریم و پیامبر اکرم به‌صراحت از فرقه‌بندی‌های یهودیان و مسیحیان سخن گفته‌اند.
۳٫ فرقه‌های شکل‌گرفته بنابر روایت هفتادوسه فرقه، همه تحتِ سقف اسلام قرار داشته و جزوِ امتِ پیامبر اکرم اند.
۴٫ فرقه‌بندی‌ها در میان مسلمانان قبلاً توسط پیامبر پیش‌بینی شده بود و نباید امری عجیب و غیرمنتظره به نظر آید.
شاید پرسشی پیش آید و آن این‌که، میان افراط‌گرایی و نکاتی که پیرامونِ گروه‌بندی‌های مسلمانان تذکر رفت، چه ارتباطی وجود دارد؟ در پاسخ به آن باید گفت که طبیعی بودنِ تعددِ گروه‌ها و نیز پیش‌بینی آن توسطِ پیامبر اکرم و قرار داشتنِ همه تحتِ سقف امتِ محمدی باعث می‌شود تا گروه‌ها در پی حذفِ یکدیگر آستین بالا نزنند و با درکِ مواردِ فوق، و زمان و زمینۀ شکل‌گیری گروه‌ها به تسامح و رواداری بیشتری تن دهند.
درکِ طبیعی‌ بودنِ اختلاف نظر و نیز توجه به عواملِ درونی و بیرونی‌یی که فهمِ ما را از دین شکل می‌دهند، کمک می‌کند تا تسامح و میانه‌روی مذهبی پا بگیرد و فرقه‌ها و گروه‌ها انرژی‌شان را برای حذفِ یکدیگر صرف ندارند، بلکه بالعکس، تفاوت‌ها را با شرحِ صدر، و دستِ‌کم به عنوانِ واقعیتی که ریشه‌های درونی و عواملِ بیرونی دارد، تحمل نمایند. نه تنها این، بلکه اختلافِ نظرها را حرکتی پویا به‌ سمتِ معناگشایی هرچه بیشترِ دین و فربهی معرفتِ دینی بدانند.
تکثّر فِرق و نحله‌های فقهی و اعتقادی نباید موجبات بلاتکلیفی و گمراهی را به بار آورد، بلکه باید روی معیارهای تفسیر و تأویل درست نصوص دینی مکث و اندیشه کرد تا بتوان بر مبنای آن، تفسیرها و تأویل‌ها را رده‌بندی نموده و دست‌کم به تعیّن معنایی رسید که متأسفانه کمتر روی دریافتِ چنین معیارهایی کار صورت گرفته است. تحقیقات پژوهش‌گران بیشترینه معطوف به مسایل فرعی و جزیی بوده و ما همواره فاقد یک نگاه کل‌نگرانه بوده‌ایم که حذف دانش‌های عقلی از حوزه‌های دینی را می‌توان یکی از عوامل اساسی آن دانست. تعدد قرائت‌ها و ظهور مذاهب و فِرق مختلف کلامی، از لوازم حرکتِ زمانی هر دینی به شمار می‌رود و باید به این تکثّر، با نگاه عمیق و مثبت دید و آن را به بستری برای توسعۀ معارف دینی مبدل کرد.
افراطیت امتیاز نیست
اسلام از زمرۀ استثنایی‌‌ترین ادیانی به‌شمار می‌رود که پیروانش را به تفکر و تعمقِ هرچه بیشتر در پدیده‌ها و گفته‌ها فراخوانده و به گزینش‌آگاهانه و خردمندانه ترغیب می‌کند و در یک نگاه‌ کلی به جامعۀ باز دینی توصیه می‌کند کما این‌که قرآن کریم صریحاً بیان می‌دارد:
فبشِّرْ عِبَادِ﴿١٧﴾الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ﴿١٨﴾ [زمر:١٨-۱۷ ] ترجمه: پس بنده‌گان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن‌ها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایت‌شان کرده، و آن‌ها خردمندانند.
این آیۀ کریمه کسانی‌ را که سخن‌ها را می‌شوند و از بهترین آن‌ها پیروی می‌کنند؛ هدایت‌شده از جانب خداوند و صاحبانِ عقل سلیم خوانده است. نصّ فوق نشان می‌دهد که آزادی بیان به مثابۀ یکی از ارزش‌های بنیادین جامعه اسلامی بوده و به صورت کلی، مشیر بر جامعه‌یی‌ست که بستری برای اندیشه‌ها و قرائت‌های گوناگون قرار
أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبوبکر البیهقی: ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۴م، سنن البیهقی الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، ج۱۰، ص۲۰۸، ب ط (العربیه السعودیه: مکه المکرمه- مکتبه دار الباز)
همان اثر
می‌گیرد. اصولاً استماع اقوال گوناگون در فضایی امکان می‌یابد که آزادی بیان به مثابۀ ارزشی بنیادین وجود داشته و اشخاص و افراد از بیان اندیشه‌های خودش‌شان هراس نداشته باشند.
اسلام بیش از هر دینی پیروانش را به تسامح و میانه‌روی فرامی‌خواند. جایگاه میانه‌روی در دین تا جایی‌ست که پیامبر اکرم آن را عصارۀ رسالتِ خویش می‌خواند. در روایتی از حضرت عایشه آمده است که رسول اکرم فرمودند:
«یَوْمَئِذٍ لِتَعْلَمَ یَهُودُ أَنَّ فِی دِینِنَا فُسْحَهً إِنِّی أُرْسِلْتُ بِحَنِیفِیَّهٍ سَمْحَهٍ « امروز برای آن است که یهود بداند که در دین ما فراخی است، من به راست‌کیشی و آسان‌گیری (سماحت) فرستاده شده‌ام.
روایتِ فوق نشان می‌دهد که سماحت و آسان‌گیری مسأله‌یی فرعی در دین نیست، بلکه اصلی است که تمامی ابعاد و ساحت‌های دین را درمی‌نوردد و کلیتِ دین را در بر دارد.
به همین‌ سان، وقتی اعرابی‌یی در مسجد بی‌حرمتی (بول) می‌کند و شماری از اصحاب می‌خواهند با تندی با وی برخورد کنند، پیامبر آنان را از خشونت منع می‌کند و به آن‌ها می‌فرماید:
«فإنما بعثتم میسرین ولم تبعثوا معسرین «
جز این نیست که شما برگزیده شدید تا آسان‌گیر باشید و شما به‌خاطر سخت‌گیری برگزیده نشده‌اید.
این روایت نیز نشان می‌دهد که روحیۀ کلی در اسلام بر آسان‌گیری و سماحت است و آسان‌گیری چترِ کلانی است که تمامی دین را در بر دارد. آسان‌گیری و میانه‌روی را نباید اصلِ فرعی در دین حساب کرد، بلکه آن را می‌توان یکی از اصولِ کلی دین شمار کرد که کلیّتِ دین زیر چترِ آن قرار دارد و هیچ ساحتی را فرو نمی‌گذارد. اسلام که روحیۀ آموزه‌های آن بر آسان‌گیری و رفعِ حرج بنا نهاده شده است، به رویکردهای غلوآمیزِ اهل کتاب روی خوشی نشان نمی‌دهد و آنان را از مبالغه در دین‌شان هشدار می‌دهد:
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِن قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ [مائده:٧٧]
ترجمه: بگو: «ای اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده‌روی) نکنید! و غیر از حق نگویید! و از هوس‌های جمعیّتی که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروی ننمایید!»
تفسیر ابن کثیر دلیل گمراهی کسانی را که از خواهش‌های‌شان پیروی کردند در آیۀ «وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ»، همان خروج از میانه‌روی و راه راست به سوی گمراهی و کجروی خوانده است. اهل کتاب که به گواهی قرآن ‌کریم [توبه: ۳۰] پیامبران‌شان را فرزندان خدا می‌خواندند و حتا به مقامِ الوهیت عروج دادند، از قلمرو اعتدال گذشته‌اند و رهبانیتی را که ابداع کرده‌اند [حدید: ۲۷] با اصلِ دین و اعتدالِ دینی سازگاری ندارد. از همین‌جاست که قرآن‌ کریم آنان را به اعتدال و چنگ‌زدنِ دوباره به اصلِ دین، و عدم پیروی از اهل هواء فرامی‌خواند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.