احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/ چهار شنبه 8 میزان 1394 - ۰۷ میزان ۱۳۹۴
نوزده سال پیش، پنجـمِ میزان ۱۳۷۵ خورشیدی، طالبان وارد کابل شدند و دکتر نجیبالله آخرین رهبر و زمامدار دولت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را برخلاف قوانین بینالمللی، از دفتر سازمان ملل متحد بیرون کردند و پس از شکنجه و لتوکوب، بهصورتِ فجیع کشتند و جسدش را در چهارراهی آریانا به نمایش گذاشتند.
هوادارانِ نجیبالله از کودتای درونیِ رقیبان و مخالفان حزبی علیه وی و در جهت ناکامی پروسۀ صلحِ ملل متحد سخن میگویند. مخالفان، او را متهم به خیانت و فرار از میدان رهبری حزب و حاکمیت، قبل از تشکیل ادارۀ انتقالی و انتقال قدرت میکنند. اما جنرال محمدنبی عظیمی از طرفدارانِ ببرک کارمل که جانبدارانِ نجیبالله انگشت اتهام را به عنوان گردانندۀ اصلی کودتا به سوی او دراز میکنند، حکایتی دیگر دارد. او ادعا میکند که نجیبالله علیرغم اطمینانی که به روز ۲۵ حمل ۱۳۷۱ (۱۳ اپریل ۱۹۹۲) به او با حضور جنرال آصف دلاور رییس ستاد مشترک ارتش (لوی درستیز) و شماری از جنرالان دیگر در عدم خروج خود از کشور داده بود، نیمهشب به بهانۀ استقبال از بینن سیوان نمایندۀ ملل متحد تلاش کرد تا مخفیانه از کشور خارج شود. وی مینویسد: «باور نمیکردیم که در بیداری با چنین حقیقتِ تلخی مواجه شویم. یک رییس جمهور، یک رهبر حزب، یک قوماندان اعلی اردو، صاف و ساده حقیقت را نمیگفت و در پی فریبِ ما بود. پذیرایی از سیوان در نصف شب با موتر مبدل، بدون محافظ و تشریفاتِ معمول توسط یک رییسجمهور آیا ممکن بود؟ آیا این فرار بود یا خیانت؟ چه نامی میتوانستیم به آن بدهیم؟ گریز مخفیانه، مفتضحانه و توأم با خدعه و نیرنگ به قیمت گول زدن و فریب دادنِ بهترین رفقای خویش!، بدون سرنوشت رها کردن یک حزب، یک دولت و یک ملت!؛ این همان شخصی نبود که میگفت وطن یا کفن؟»
اما فقیرمحمد ودان عضو شورای مرکزی حزب وطن و از پرچمیهای هوادار نجیبالله، رفتن وی به سوی فرودگاه را تکذیب میکند و از رفتن وی در آن شب به وزارت امنیت دولتی سخن میگوید: «محمداسحاق توخی دستیار رییس جمهور بعد از آن بنا بر هدایت تلیفونی رییس جمهور، از منزل خویش به دفتر سازمان ملل متحد آمده به او ملحق میشود. نجیبالله بعداز ورود به دفتر ملل متحد ذریعۀ تلیفون دفتر مذکور با نمایندۀ خاصِ سرمنشی سازمان ملل در امور افغانستان آقای بینن سیوان که در آن وقت در اسلامآباد بود، تماس میگیرد. انکشاف جدید و مسالۀ پناهنده شدن خویش به دفتر نمایندهگی سازمان ملل را برایش اطلاع میدهد. بینن سیوان به دکتر نجیبالله اطمینان میدهد که ساعت یک شب به میدان هوایی کابل خواهد رسید، مگر قوتهای دوستم و شورای نظار که کنترول میدان هوایی را بهدست داشتند، طیارۀ بینن سیوان را بعد از نشست، محاصره نموده به او اجازۀ پایین شدن از طیاره را نمیدهند.»
ولی فلیپ کاروین/ Phillip Corwinمأمور ارشد ملل متحد که در آن شب ( ۲۶حمل ۱۳۷۱) با دکتر نجیبالله بود، برخلاف ادعای فقیرمحمد ودان از رفتن وی (نجیبالله) به سوی فرودگاه غرض خروج از افغانستان صحبت میکند. کاروین میگوید که در آن شب من را «عونی بوتسالی»/ Avni Botsali معاون بینن سیوان با خود به اقامتگاه نجیبالله (قصر نمبر یک در محوطۀ ارگ کابل) برد و در آنجا با ژنرال توخی رییس دفتر وی بر سر بیانیۀ استعفای رییسجمهور کار کردند. سپس با عونی، دان کویرکیDan Quirke کارمنداداری ملل متحد، «پیتر بایر» Peter Beier افسر دنمارکی ملل متحد در سه موتر مربوط به دفتر ملل متحد با نجیبالله، برادرش، توخی که همه ۹ نفر میشدند، به سوی فرودگاه کابل رفتیم:
«بینن با طیارۀ ملل متحد در میدان هوایی نشسته و در داخل طیاره انتظار ما را میکشید. من فکر میکنم [میکردم] که با خود ۱۵ نفر اعضای شورای بیطرف را آورده است. پلان اولی این بود که او آنها را در همین طیارهیی که نجیب پرواز میکند، با خود به کابل بیاورد. با این کار انتقال قدرت دست به دست صورت میگیرد. هنگامی که به پوستۀ (محل بازرسی) آخری رسیدیم، توقف داده شدیم. سربازان محافظ ما را اجازۀ عبور ندادند. نام شب را که با آن از چندین پوسته گذشتیم، دفعتاً باطل شد…»
در این تردیدی نبود که نجیبالله در آن شب (۲۶ حمل ۱۳۷۱برابر با ۱۶اپریل ۱۹۹۲) تصمیم به خروج از کابل گرفته بود تا با هواپیمای ملل متحد از فرودگاه خواجهرواش پرواز کند. اما نکتۀ مورد پرسش این است که آیا نجیبالله توافق خود با ملل متحد را که در ازای استعفا، خروج محفوظ او از افغانستان تضمین شده بود، با سایر رهبران حزب و حکومت و حتا با نزدیکترین افراد خود در میان گذاشته بود؟ سازمان ملل چه زمانی را برای خروج نجیبالله از کابل مشخص کرده بود؟ قبل از انتقال قدرت یا پس از آن؟
پاسخ پرسشهای بالا را هواداران و مخالفان حزبی نجیبالله و حتا مأمورین ملل متحد به گونۀ متفاوت و متناقض ارایه کردهاند. بینن سیوان یک روز پس از پناهندهگی نجیبالله به دفتر نمایندهگی سازمان ملل (۱۷اپریل ۱۹۹۲) که در سفارت ترکیه در کابل صحبت میکرد، گفت که در بین تمام گروپها توافق نظر وجود داشت تا نجیبالله استعفا داده و از کشور خارج شود. اما فلیپ کاروین اظهار میدارد که «جیانی پیکو»/ Gianni Picco مسوول بخش افغانستان در دفتر ملل متحد در نیویارک مخالفتِ خود را با چنین طرحی ابراز داشته بود: «او (جیان یپیکو) در برابر تصمیم ملل متحد در بیرون کشیدن نجیب از کشور تا آن زمانی که یک حکومت بااعتبار به عوض وی بهوجود نیاید، مخالف بود. او مینویسد در اثنای یک کنوانسیون از بینن پرسیدم اگر نجیب از کابل خارج شود، چه کسی به عوض او قدرت را در دست خواهد گرفت. پیکو ادعا میکند اگر بینن نجیب را از کشور به جایی دیگر اعزام کرده نتواند، «راه گریز ندارد». بینن خودش از این صحبت انکار میکند.»
در اعلامیۀ آمادهگی رییسجمهور به انتقال قدرت که در هژدهم مارچ از سوی نجیبالله در حضور بینن سیوان بیان شد، از خروج وی قبل از تشکیل ادارۀ انتقالی و تحویلدهی قدرت صحبت نشده بود. در مصوبات و اعلامیههای هیأتهای اجرایی شورای مرکزی حزب وطن، وزیران و جنرالان ارشد قوای مسلح، ستره محکمه یا دادگاه عالی، سارنوالی و رهبران احزاب سیاسی که در حمایت از اعلامیۀ رییس جمهور انتشار یافت نیز از خروج نجیبالله قبل از انتقال قدرت سخنی نبود. از سوی دیگر، تمام اعضای رهبری جناحهای مختلف حزب حاکم پس از پناهندهگی نجیبالله به دفتر سازمان ملل، او را متهم کردند که او برنامۀ خروج خود را از آنها مخفی داشته بود. حتا سلیمان لایق از هواداران نجیبالله در شورای مرکزی حزب وطن یا همان دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق که در آخرین اجلاس رهبران حزب پس از پناهندهگی نجیبالله به دفتر نمایندهگی سازمان ملل، رهبری مؤقت حزب را در اجلاس بهدوش گرفت، نجیبالله را متهم به ترک وطن بدون اطلاع حزب و رهبران دولت کرد. او در این اجلاس به بینن سیوان گفت: «چیزی که شب گذشته حینی که میخواستید او (نجیبالله) را از کشور به خارج انتقال دهید، اتفاق افتاد، تأسفآور بود. مخصوصاً که او توانست ملل متحد را شامل سازد. عملی را که نجیبالله انجام داد تا مانند یک دزد کشور را در نیمهشب ترک گوید، تأسفآور است. زیرا او نه با حزب و نه با دولت مشوره کرد.»
پناهندهگی به دفتر سازمان ملل:
دکتر نجیبالله با همراهانش و مأموران ملل متحد به دفتر نمایندهگی این سازمان در کابل برگشت. او هنوز امیدوار بود تا زمینۀ خروجش از کابل توسط نمایندۀ سرمنشی ملل متحد مساعد شود. آخرین رهبر حاکم حزب دموکراتیک خلق که پس از خروج قوای شوروی تلاش بیحاصل کرد تا غربیها بهخصوص ایالات متحدۀ امریکا گوش خود را به شنیدن فریادهایش در مورد خطر افراطگرایان اسلامی باز نگه دارند و از این زاویه به او توجه کنند، در آن آخرین شبِ زوال حاکمیت خویش نیز ناامیدانه در این توهم بهسر میبرد. او به فلیپ کاروین کارمند امریکایی سازمان ملل بار دیگر گفت: «شما ملاحظه میکنید؟ اینان همان عناصر افراطی اند که به شما گفته بودم. و این هنوز آغاز کار است. [نجیب خود را یک فرد معتدل بین رژیم کهنهفیودالی و فوندامنتلیستهای مدرن میشمارد.]»
اما شاید کارون نمیفهمید که «اینان» نه آن عناصر افراطی مورد اشارۀ نجیبالله (بنیادگراهای اسلامی)، بلکه ملیشههای دولت و حزب تحت رهبری اویند که برای جنگیدن در مقابل آنان از سوی موصوف و دولت شوروی ایجاد و تقویت شده بودند.
بینن سیوان توسط جنرال محمد نبی عظیمی و جنرالان مخالفِ نجیبالله که در فرودگاه کابل توسط نیروهای دوستم در داخل هواپیما محصور شده بود، به دفترش انتقال یافت. او بلافاصله به تلاشهای خود آغاز کرد تا زمینه را برای خروج نجیبالله از دفتر ملل متحد به خارج از افغانستان و یا به یکی از سفارتخانههای خارجی در کابل مساعد کند. او نخست به کارمند ارشد سفارت پاکستان در کابل تماس گرفت و از او خواست تا رهبران مجاهدین در پشاور به تشکیل شورای عاجل و مؤقت نظامی در عوض خروج مصون نجیبالله قانع ساخته شوند و سپس شورای بیطرف قدرت را از شورای نظامی تحویل بگیرد. وقتی این طرح غیرعملی به نظر رسید، بینن سیوان از سفارت هند خواست تا به نجیبالله پناه سیاسی اعطا کند. این تقاضا مورد قبول دهلی نو قرار نگرفت. سپس بینن سیوان دروازههای سفارت دیگر را در کابل تکتک کرد تا از آنها بخواهد به نجیبالله پناهندهگی بدهند. بینن سیوان اغلباً این تلاشها را بدون آنکه نجیبالله را در جریان بگذارد، انجام میداد؛ زیرا او دفتر ملل متحد را برای اقامت نجیبالله امن تلقی نمیکرد و حضور موصوف را انگیزۀ حمله بر دفتر مذکور میپنداشت. او این نگرانی را به «جیانی پیکو» مسوول بخش افغانستان در نیویارک انتقال داد و حضور نجیبالله را در دفتر بمب ساعتی نامید و مخالفان مسلح او را قصاب، که هر زمانی امکان هجومشان متصور است. از میان سفارتهای ایران و پاکستان که بینن سیوان با آنها تماس گرفت، سفارت پاکستان حاضر شد تا به نجیبالله پناه بدهد اما وقتی سیوان این موضوع را با نجیبالله در حضور دیپلماتهای پاکستانی و ایرانی که به دفتر او آمده بودند مطرح کرد، نجیبالله آن را نپذیرفت. فلیپ کاروین از مأمورین ملل متحد میگوید که نجیبالله در این نشست با احساسات صحبت کرد و گفت:
«من به پاکستان نمیروم! این راهحل نیست. من ترجیح میدهم در همین محوطۀ ملل متحد باقی بمانم. جوابگو، پلان صلح ملل متحد و شورای بیطرف است که بهزودی ممکن به حیث ارگان انتقالی، قدرت را تسلیم خواهد شد. نجیب هنگامی که صحبت میکرد، انگشتان خود را به سوی بینن و نمایندهگان ایران و پاکستان نشانه میگرفت. آنها را به نقض وعدههایشان و دامن زدن به مناقشات اتنیکی در داخل افغانستان متهم میساخت.»
حتا تلاش بینن سیوان برای قانع ساختن شورای مرکزی حزب وطن یا حزب دموکراتیک خلق برای بیرون کشیدن نجیبالله از کابل در هفدهم اپریل ۱۹۹۲ (۲۸ حمل ۱۳۷۱) بیثمر بود. سلیمان لایق که حزب را سرپرستی میکرد، تقاضای سیوان را در اجلاس شورای مرکزی مبنی بر خروج مصون نجیبالله از کابل نپذیرفت. هرچند که او نمیتوانست نقشی در این مورد ایفا کند. مراجعۀ بینن سیوان به عبدالوکیل وزیر خارجه در حکومت نجیبالله در همراهی با دیپلماتهای روسیه و هند نیز دروازۀ خروج نجیبالله را از کابل نگشود. وکیل به سیوان گفت: «آیا ملل متحد علاقهمند آسایش صرف یک نفر است؟ آیا نباید توجه را به تمام اعضای حکومت و برای همۀ کشور معطوف کرد؟ هر کس باید از کوششهای ملل متحد نفع ببرد. هیچکس در سایر افغانستان انتظار این عمل را نداشت. هیچگاهی در گذشته در تاریخ افغانستان چنین اتفاقی نیفتاده؛ یک رییسجمهور بدون اندکترین مشوره میگریزد! چرا با حکومت و قوای مسلح مشوره نکرد؟»
سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق
با پناه بردن نجیبالله رهبر حزب حاکم به دفتر نمایندهگی ملل متحد در کابل، حاکمیت این حزب فرو پاشید؛ اما این فروپاشی بهصورت آنی و یکشبه به وقوع نپیوست. بخش اصلی عوامل و زمینههای درونحزبی این نمایش، از همان آغاز حاکمیت با کشمکشها و توطیههای رهبران حزب و فراکسیونهای مختلف آن در برابر هم آغاز یافته بود که آخرین پردۀ آن در پناهندهگی آخرین رهبر حزب به دفتر سازمان ملل و سپس با جسد حلقآویز شدۀ او در چهارراهی آریانا تبلور یافت. اعلامیۀ نجیبالله از آمادهگی به استعفا و انتقال قدرت مبتنی بر پلان سازمان ملل و سایر اعلامیهها از سوی نهادهای مختلف حزبی و دولتی در حمایت از آن در حالی انتشار یافت که تمام این نهادها و مراکز قدرت نه در توافق و همسویی، بلکه در مخالفت و خصومت بهسر میبردند و مشغول توطیه در برابر هم بودند.
وجود فضای خصومت در درون حزب حاکم وطن از یکطرف راه را به تطبیق پروسۀ صلح ملل متحد و تشکیل ادارۀ انتقالی که هیچ مکانیزم روشن و تضمین شدهیی در آن به نظر نمیرسید، میبست و از سوی دیگر، عدم صداقت رهبران حزب حاکم را در تعهد به این پروسه منعکس میساخت.
اگر مخالفان نجیبالله در درون حزب حاکم علیه وی دست به کودتا زدند و پروسۀ صلح ملل متحد را ناکام ساختند، نقش نجیبالله در این کودتا و ناکامی چه بود؟
اگر نجیبالله به انتقال قدرت و تطبیق پروسۀ صلح ملل متحد میاندیشید و به این پلان پابندی و صداقت داشت، اقدامات او در تعویض و تصفیۀ مسوولین نهادها و قطعات نظامی و امنیتی دولت بر مبنای وابستهگیهای قومی و زبانی که تنش و بیاعتمادی را در درون حزب و حاکمیت عمیق و گسترده ساخت، چه نیات و اهدافی را منعکس میکرد؟
نجیبالله در حالی حاضر به پذیرش طرح ملل متحد در ازای خروج محفوظ خود از افغانستان شد که تمام پلهای عقبی او در داخل حزب و حاکمیت ویران شده بود. صرفنظر از اینکه مسوول این ویرانی چه کسی و کدام جناح و فراکسیون در داخل حزب حاکم بود و کدام نیروی خارجی در آن دست داشت، او در اوج و گستردهگی این ویرانیهای درون حزب و حاکمیت، در مسند رهبری قرار داشت. نجیبالله در چنین فضایی در صدد آن شد تا از پروسۀ صلح ملل متحد و پیش از تطبیق پروسه در جهت بیرون کشیدن سالمّ خود از معرکه استفاده کند. اما او چنان در دام بازیهای خود و بازیهای رقیبان و مخالفان درونحزبی خود گرفتار آمد که حتا در آخرین لحظات رهبری و حاکمیتش، گارد ملی از نزدیکترین نیروهای وفادار به او، راه را به روی نجاتش بست.
چرا چنین شد؟
صرفنظر از هر دلیل و عاملی که اسباب این ناکامی را در رهبری دکتور نجیبالله فراهم کرد، این آخرین رهبر و زمامدار حزب دموکراتیک خلق نتوانست وحدت و یکپارچهگی حزب را تأمین کند. درحالیکه خلقیها علیه او به عنوان اینکه او از رهبران پرچمی است، سر به شورش برداشتند و به فرماندهی شهنواز تنی دست به کودتا زدند، اما او به عنوان یکی از رهبران پرچمی اعتماد جناح پرچم را نیز به دست نیاورد. نجیبالله در واقع هر دو جناح حزب را از دست داد و در داخل حزب خودش درگیر مخالفتهای ژرف و گسترده شد. خلقیهای باقیمانده پس از کودتای شهنواز تنی چنان درمانده و ضعیف گردیده بودند که در آخرین جلسۀ شورای مرکزی حزب وطن یا همان بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق (۱۷ اپریل ۱۹۹۲) رازمحمد پکتین وزیر داخله و محمد اسلم وطنجار وزیر دفاع از جناح خلق، اظهار داشتند که در دفاع از نجیبالله کاری انجام داده نمیتوانند. پکتین گفت: «متأسفانه دگرجنرال عبدالعظیم زرمتی معاون وزیر داخله و قوماندان عمومی دفاع از انقلاب در موضع دفاع از کودتا قرار گرفته و موصوف در عین حال به قوماندانهای قطعات خود دستور داده تا با حزب وحدت و شورای نظار نیز همکاری داشته باشند. من اگر توان نظامی میداشتم، رفیق محترم نجیبالله را از دفتر ملل متحد خارج میکردم. نوبت به وطنجار رسید، موصوف در ارتباط به داکتر نجیبالله سخنان پکتین را تکرار کرد و از خیانت لوی درستیز (رییس ستاد مشترک ارتش) دلاور و فتاح قوماندان عمومی قوای هوایی یاد نموده و در پایان از خود و همچنان از دکتر نجیبالله که شکار شیادان شده و قربانی اعتماد بیجای خود گردیدند، بهصورت ملایم انتقاد کرد و علاوه نمود که کدام امکانات نظامی چشمگیری که توان مقابله را با کودتاچیان و تنظیمهای هفتگانه داشته باشد، در دست ندارد…»
نجیبالله در آخرین دقایق زندهگی خود نیز قربانی کینه و خصومت درونحزبی گردید. هرچند که او ظاهراً پس از چهار سال پناهندهگی در دفتر سازمان ملل در کابل از سوی طالبان به دار آویخته شد، اما برخی از تحلیلگران قتل او را کار جناح خلق حزب بهویژه حلقۀ مربوط به شهنواز تنی میپندارند.
اگر ریشههای اصلی ناکامی رهبری نجیبالله تنها در پیوند به ویژهگیهای فردی او بررسی شود، چه نکات منفی در وجود وی مانع موفقیتهای این زعامت گردید؟ وقتی چنین پرسشی را با یکی از اعضای ارشد جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق در میان گذاشتم، او: «بیصداقتی، چندگانهگی و ابهام در سیاست نجیبالله را عامل ناکامی وی در رهبری حزب و حاکمیت تلقی کرد. او گفت که نجیبالله سیاستِ روشن نداشت و بسیار مسایل را در پشت پرده و بدون مشارکت کسانی در داخل حزب پیش میبرد که رهبری و اقتدار او مرهون حمایتِ آنها بود. او در دوران رهبری خود در حزب، سیاست یکهتازی و شانتاژ داشت. او سیاست ترساندن را در پیش گرفته بود و تبلیغ میکرد که اگر او نباشد، همه به گونهیی ضر به میخورند. خلقی را از پرچمی میترساند و پرچمی را از خلقی و هر دو را از مجاهدین. بخش نجات را به خود اختصاص میداد و زدن و کشتن را به دیگران میسپرد. از این گذشته، او پس از خروج قوای شوروی تدریجاً سیاست حزبی خود را رها کرد. از یکسو به سیاست قومی روی آورد و از سوی دیگر در صددِ آن شد تا به سیاست پیروزمند غرب راه پیدا کند. این اندیشه و عملکرد او را به یک رهبر غیرقابلِ اعتماد در درون حزب بدل ساخت.»
جنرال عبدالقادر که پنج سال در حکومت ببرک کارمل وزیر دفاع بود و به عضویت دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق رسید نیز از سیاست نادرست نجیبالله حتا از قول خودش سخن میگوید. قادر اظهار میکند که نجیبالله باری برای من که از وزارت دفاع برکنار شده و به عنوان سفیر ایفای وظیفه میکردم، گفت: «تو نمیفهمی! گفتم: بگو که بفهمم. گفت: پشتون را سر ازبک زدم، ازبک را سر پشتون. من گفتم: این جرم تاریخی و خیانت ملی است. گفت: برو! تو هنوز نفهمیدی…»
«آنتونیو جیوستوزی» نویسنده و پژوهشگر انگلیسی نیز به تغییر شیوۀ زعامت و مدیریت در اندیشه و عملکرد نجیبالله اشاره میکند که در صددِ آن شد تا خود در این سیاست، نقش شاه و جنگسالارانِ ملیشه نقش رعایا را بازی کند. با ارزیابی واقعیتهای تاریخی میتوان چنین استدلال کرد که اگر وی میتوانست پایههای دولتش را تقویت کند و برای مدت بیشتری دوام میآورد، به درجهیی از مشروعیت دست مییافت. قدرت در اغلب موارد اگر دوام و پایداری پیدا کند، خود سبب مشروعیت میشود. نجیبالله بهخوبی دریافته بود که سیاست در افغانستان نه با حمایت تودههای کارگری به سبک حکومت بلشویکها تحقق مییابد و نه با توسل به شهروندان به سبک غربی، بلکه باید به سراغ بزرگان و ریشسفیدان رفت و افغانستان هم نوعی کشور فیودالی است که در آن میتواند نقش شاه را بازی کند و جنگسالاران ملیشهیی نقش رعایا را.»
دکتر نجیبالله در چنگال قاتلان خود (طالبان)
خانآقا باشندۀ ولسوالی جبلالسراج رانندۀ دفتر سازمان ملل متحد در کابل که دکتر نجیبالله را همیشه در دفتر مذکور میدید و شاهد ورود طالبان به دفتر و انتقال او بود، به من (نگارنده) گفت: «داکتر نجیب الله معمولاً روزها میخوابید و شبها به تماشای تلویزیونهای خارجی مینشست که از طریق آنتن ماهوارۀ دفتر به دسترسش بود. با بیرون از دفتر نیز روابط داشت. نامههای زیادی برایش میرسید. بسیاری از نامهها توسط شخصی به نام ستار که گفته میشد مامای داکتر نجیب است و خویشاوندان دیگر او که پنجشنبهها و جمعهها به ملاقاتش میآمدند، آورده میشد. آنها مخصوصاً ستار از سوی وزارت امنیت کارت ویژهیی داشتند که در روزهای تعطیل بهآسانی نزد نجیبالله رفتوآمد میکردند. داکتر صاحب نجیب بعد از ظهر پنجشنبه (۵میزان ۱۳۷۵) از من خواست که به مکروریان بروم و ستار مامایش را بگویم تا با دیگر اقارب و دوستانش نزد او بیایند. داکتر به من گفت که به ستار بگو که فقط همین شب را وقت داریم تا با هم صحبت کنیم. فردا به احتمال زیاد دهلی خواهم رفت. من پیغام را به ستار رساندم. دقایق بعد او با چند تن از خویشاوندان و دوستانش به دفتر سازمان ملل آمدند. وقتی ستار آمد، داکتر صاحب (نجیبالله )به او گفت که احمدشاه مسعود امروز از طریق فهیم وزیر امنیتش به من پیغام داد تا به پنجشیر بروم. من برایش جواب دادم که همینجا میمانم، من پناهندۀ سازمان ملل هستم. او دلش است که پنج سال را در دفتر سازمان ملل در کابل زندانی شدم، حال چند سال دیگر را در پنجشیر زندانی باشم.
داکتر خوش به نظر میرسید. ستار بیشتر از او مسرور و مطمین بود. در حالی که بسیاری از افراد همراه او تا نیمههای شب به خانههای خود رفتند، ستار آن شب را در دفتر مللل متحد با داکتر نجیبالله باقی ماند. از من خواستند با آنها باشم. ستار در ساعات اول شب با ناقراری میگفت که ببین آنها (طالبان) چه شدند، چرا دیر کردند. سرانجام بعد از ساعت دو شب یک عراده داتسون طالبان داخل حویلی دفتر شد. همه از اتاق بیرون شدیم. سه نفر از موتر داتسون بیرون شدند. یکی از آنها ریشش تراشیده بود. به زبان پشتو پرسید که داکتر صاحب کجا است. داکتر خودش جواب داد که من هستم. به او گفتند که داخل موتر داتسون بیایید که رییس صاحب دولت در ارگ منتظرش است. داکتر صاحب از آنها خواست که فردا روز روشن به ارگ برود، آنها نپذیرفتند. پافشاری و اصرار داکتر و ستار ثمری نداد و هر دقیقه برخورد طالبان شدید و خشن میشد. داکتر داخل موتر شد و دو طالب مسلح به دو طرفش قرار گرفتند. داکتر صاحب نجیبالله به احمدزی برادرش گفت که تو هم بیا. احمدزی در عقب (بادی) داتسون نشست. جفسر یاور داکتر را نیز با خود گرفت. ستار از من خواهش کرد که عقب داکتر برویم. من با موتر دفتر حرکت کردم، وقتی به چهارراهی آریانا رسیدیم، داتسون طالبان توقف کرد. یکی از طالبان مسلح بیرون شد و به احمدزی و جفسر به پشتو گفتند که بچههای حرامی شما کجا میروید. او از موی جفسر گرفت و از بادی داتسون پایین انداخت. احمدزی نیز پایین شد و هر دو به موتر من آمدند. من به سرعت موتر را برگردانیدم، دو باره به دفتر آمدیم. صبح آغاز یافته بود. بیرون کاملاً روشن به نظر میخورد. ما گاه گاه صدای حرکت پاهای مردم را میشنیدیم که در سرک از پهلوی دفتر عبور میکردند. در این لحظات به دروازۀ دفتر تک تک شد و من بیرون رفتم، دیدم تعدادی از مردم عقب دفتر ایستادهاند. از من پرسیدند که طالبان جسد داکتر نجیب را در کجا آویزان کردهاند که ما به دیدن آن آمدیم. من با تعجب گفتم که خبر ندارم، داکتر را شب به ارگ بردند.
خبر را به ستار و احمدزی دادم. دست و پای آنها میلرزید. از من خواستند که بیرون بروم و معلومات بیاورم. من با استفاده از بایسکل به طرف چهارراهی آریانا رفتم. دیدم که جسد داکتر نجیب آویزان است و مردم دستهدسته به مشاهدۀ جسد میآیند. آمدم جریان را به ستار و احمدزی گفتم. ستار سراسیمه شده بود و میلرزید. در این لحظات یک عراده داتسون طالبان دوباره به دفتر آمد و احمدزی را با خود برد که اندکی بعد او را نیز به دار آویختند. آنگاه ستار بهسرعت خود را از دفتر ناپدید کرد.
توخی (رییس دفتر مطبوعاتی داکتر نجیبالله) و جفسر را که ترس و وحشت گرفته بود، از من خواستند هرچه عاجل مسوول خارجی دفتر را که خانهاش در نزدیکی قرار داشت، بیاورم. آن خارجی را آوردم. حادثه را برایش گفتم. هنوز سه ـ چهار دقیقه از ورود موصوف به دفتر نگذشته بود که دو عراده داتسون طالبان با تعداد زیادی از افراد مسلح برای بردن جفسر و توخی وارد دفتر شدند. مسوول خارجی دفتر با قوماندان طالبان به مذاکره پرداخت و کوشش کرد که او را از بردن دو نفر مذکور منصرف بسازد، اما قوماندان طالبان نپذیرفت. جریان این گفتوگو پانزده تا بیست دقیقه طول کشید. جفسر و توخی با استفاده از این وقت، از عقب حویلی به طرف وزارت خارجه و از آنجا خود را به ده افغانان رسانیدند. بعداً از طریق کارمندان دفتر با استفاده از تکسی به خیرخانه رفتند و فردا صبح از راه جلالآباد به پشاور و از آنجا به دفتر ملل متحد در اسلامآباد پناه بردند. گفته میشود که آنها بعداً به غرب پناهنده شدند. طالبان بعد از جستوجوی اتاق های حویلی و ساختمان دفتر، آنها را نیافتند و دفتر را ترک کردند.»
Comments are closed.