نیش کـژدم نه از پیِ کین است…

گزارشگر:احمد عمران - ۲۳ میزان ۱۳۹۱

ملالی یوسف‌زی دختر چهارده‌ساله‌یی در وزیرستان پاکستان که هفته گذشته از سوی گروه طالبان پاکستانی مجروح شد، حالا در شفاخانه‌یی در این کشور در میان مرگ و زنده‌گی قرار دارد؛ ولی نامِ او بدون آن‌که خود در جریان باشد، در سرخط خبرهای رسانه‌های دنیا قرار گرفته است.
سوءقصد به جان ملالی به این دلیل صورت گرفت که او از حقوق انسانیِ هم‌سالانِ خود در منطقه سوات حمایت می‌کرد و برای آموزش دخترانی که از سوی طالبان از رفتن به مکتب باز نگه داشته می‌شدند، تلاش داشت.
تلاش‌های او با توجه به نفوذ و فشار طالبان در این منطقه، ستودنی است و نمی‌توان ارزش و اهمیتِ آن را نادیده گرفت. خشم و نفرت طالبان، دنیای کودکانه ملالی را سیاه کرد، ولی پیامِ او را هرگز نمی‌تواند از ذهن‌ها پاک کند. طالبان با هدف قرار دادن ملالی نشان دادند که وحشت‌آفرینی این گروه، هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد و هر آن حاضر استند که جان انسان‌ها را بگیرند.
البته این هدف و پیامِ طالبان برای مردم افغانستان تازه‌گی ندارد. این گروه حداقل شش سال بر سرزمینی که مردمِ آن در آزاده‌گی شهره آفاق‌اند، سلطه راندند؛ شش سال که از سیاه‌ترین لحظات تاریخ افغانستان می‌تواند حساب شود. سلطه ‌طالبان بر افغانستان با توجه به رویکرد و نوع برخوردشان، حتا با مستبدترین نظام‌هایی که پیش از آن‌ها وجود داشتند، قابل مقایسه نیست. نوع برخورد و حکومت‌داری طالبان را نمی‌توان با زمان اشغال کشور به وسیله بریتانیا و یا شوروی قابل قیاس دانست. طالبان برای تحکیم سلطه و اقتدارِ خود تنها مردم را به شلاق نمی‌بستند و یا روستاهای آن‌ها را به آتش نمی‌کشیدند؛ بلکه به مقدس‌ترین ساحات حیات‌شان یعنی دین و فرهنگ‌شان هم بیدادگرانه یورش می‌بردند. طالبان با استفاده ابزاری از آیین مقدس اسلام، به همان ارزش‌هایی می‌تاختند که مردم افغانستان طی بیش از یک دهه، برای برقراریِ آن‌ها از جان‌‌ومال‌شان دریغ نکرده بودند. طالبان مردم را ظالمانه به سخره می‌گرفتند و به همین دلیل، حکومت‌شان بدترین نوع حکومت برای مردم افغانستان در طول تاریخ ثابت شد. در حالی که این تجربه هنوز بر روح و روان مردمِ ما سنگینی می‌کند، ارگ‌نشینان هر روز با بوق و کرنا از این گروه می‌خواهد که دست از جنگ بردارد و به روند گفت‌وگوهای صلح بپیوندد.
صلح و گفت‌وگو برای طالبان دو واژه بدون مصداق استند. این گروه ترجیح می‌دهد که هم‌چنان خشونت بورزد، ولی هرگز به روند گفت‌وگو وارد نشود. برای طالبان، گفت‌وگو به معنای جنگ و ریختن خون انسان‌های بی‌گناه است. ده سال تلاش‌های دولت و جامعه جهانی برای کشاندنِ این گروه به روند گفت‌وگوهای صلح، نه تنها نتیجه‌یی در پی نداشت؛ بلکه سبب شد که زمان جنگ در کشور بیهوده به درازا بکشد و نفوذ خشونت‌گرایان در کشور بیشتر شود. آقای کرزی در حالی طالبان را برادر می‌خواند که این گروه هر روز بر دامنه خشونت‌ورزی‌های خود می‌افزاید.
همتایان آقای کرزی نیز در آن سوی مرزها، دقیقاً به توهم‌های او در مورد طالبان دچار هستند. مقام‌های پاکستانی هم مردم این کشور را در گروِ منافع سیاسی خود قرار داده و آن‌ها را قربانیِ اهداف توسعه‌طلبانه خود در منطقه و افغانستان کرده‌اند. هرچند تعریف مقام‌های پاکستانی از طالبان با تعریف همتایان افغان‌شان متفاوت است؛ ولی این دوگانه‌گی تعریف‌ها، ماهیت جنگ‌طلبانه طالبان را تغییر نمی‌دهد. طالبان برای هر دو کشور پیام‌آور صلح و دوستی نیست و در درازمدت بدون شک زیان این گروه را مقام‌های پاکستانی نیز درک خواهند کرد. ولی در حال حاضر، آن‌چه که در هر دو کشور به‌وسیله این گروه اتفاق می‌افتد، به‌شدت نگران‌کننده است.
ملالی یگانه قربانی این گروه نیست. مردم پاکستان هر روز بهای حمایت دولت‌مردان خود را از این گروه می‌پردازند؛ همان‌گونه که مردم افغانستان بهای آن را پرداخته و می‌پردازند. مردم افغانستان هم هر روز بهای حمایت ارگ‌نشینان از گروه طالبان را با دادن قربانی می‌پردازند. پرسشی که مطرح می‌شود، این است که این روند تا چه زمانی می‌تواند ادامه پیدا کند و چندصدهزار ملالیِ دیگر باید قربانی خشونت‌ورزی‌های گروهی شود که هیچ اعتقادی به انسانیت و صلح ندارد؟
طالبان از منظر سیاسی، به آخر خط رسیده‌اند. زیرا خشونت‌ورزی همواره ناشی از برتری نظامی و یا فکری یک گروه نیست، بلکه ناتوانیِ آن را در مقابله با منطق و عقلانیت به نمایش می‌گذارد؛ منطق گروه طالبان از لوله تفنگ بیرون می‌شود و این تجربه در قرنی که ما زنده‌گی می‌کنیم، به هیچ صورت پاسخ‌گو نیست و حتا خشن‌ترین و نیرومندترین گروه‌ها نتوانسته‌اند با ادامه خشونت، حیات سیاسیِ خویش را ضمانت کنند.
از سوی دیگر، حمله به جان ملالی این حقیقت را به اثبات رساند که گروه طالبان و هر گروه دیگری که خشونت‌ورزی را توصیه می‌کند، از اهداف و برنامه‌های خود دست‌بردار نیستند. طالبان به هیچ صورت نمی‌خواهند که دست از خشونت‌ورزی و کشتار انسان‌های بی‌گناه بردارند؛ چون منهای این خشونت‌ورزی، چنین گروه‌ها حرفی و سخنی برای گفتن ندارند و خشونت‌ورزی عریان، چهره واقعی گروه‌های خشونت‌طلب و مستبد است.
حمله به جان ملالی، این حقیقت را ثابت کرد که دیگر با مماشات و تضرع، نمی‌توان از مصونیت و امنیت شهروندان یک کشور پاسداری کرد. دولت‌مردان پاکستانی و افغان، روزی بهای سنگین سیاست‌های اشتباه خود را خواهند پرداخت، ولی تا آن زمان ملالی‌های دیگری در هر دو کشور باید وجود داشته باشند که از انسانیت و ارزش‌های حقوق بشری، با خونِ خود پاسداری کنند.
طالبان پیام روشنِ خود را با هدف قرار دادن ملالی به تمام سیاست‌مداران هر دو کشور ابلاغ کردند، حالا نوبت این سیاست‌مداران است که مرز خود را با خشونت‌طلبان مشخص کنند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.