احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





از افراط‌گرایی دینی تا میانه‌روی مذهبی

گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابل/ یک شنبه 12 میزان 1394 - ۱۱ میزان ۱۳۹۴

بخش هفتم

mnandegar-3احکام فقهی عمدتاً ناظر بر امور تعبدی و تنظیم روابط فردی و اجتماعی‌اند و کارکرد ملموسِ این احکام باعث شده است تا اذهان و اراده‌های بیشتری به آن‌ها معطوف گردد و در نهایت، دین خودش را به صورت فقه و در لباسِ فقه نشان بدهد، اما سایر ساحت‌های دینی فرو گذارده شوند.
اگر دین را شبیه انسانی دارای جوارح و اندام‌های مختلف بدانیم، هر نوع عدم توازن میان اعضای بدنِ وی زیان‌بار و ناسودمند خواهد بود. مثلاً رشد غیرطبیعی دستان کسی که سایر اندام‌های وی به‌صورت طبیعی رشد کرده‌اند، به هیچ‌وجه مفید نخواهد بود. بدین‌سان، کم‌رشدی برخی اعضا و رشد طبیعی برخی دیگرِ آن‌ها نیز توازن بدن را آسیب رسانده و بیشتر از آن‌که سودمند باشد، آسیب‌زا و معلول‌کننده است.
توجه به کلیتِ دین باعث می‌شود تا میانه‌روی دینی و واقعیتِ دینی به میدان آیند و رشدِ متوازنِ اندام‌های دین کمک می‌کند به ابعادِ دیگر دین نیز توجه شود و همواره از یک دریچه به قضایا نگریسته نشود.
تک‌منبعی ماندن
یکی از عواملی که میانه‌روی دینی را به چالش فرامی‌خواند و پیوسته راه را به صوبِ افراط‌گرایی گشوده است، تک‌منبعی بودن و تک‌منبعی شدنِ مسلمانان است. تک‌منبعی بودن به این معناست که برخی منابع همواره از نظرها پنهان مانده‌اند و در تلاطم رویدادهای تاریخی از زیر آوارها بیرون نیامده اند. اساساً پذیرشِ هر دینی مسبوق به اثباتِ تاریخی آن دین است، تا وجودِ تاریخی پیامبر و یا دینی ثابت نشود، ایمان‌ داشتن به آن دین وثاقتِ چندانی نخواهد داشت. همه می‌دانیم که ایمان دینی با جزم و یقین همراه است و یقین به آن‌چه که اثباتِ تاریخی آن توأم با تردید است، نامؤجه است.
پُرروشن است که ادیان در بسترِ زمان و تاریخ زاده می‌شوند و تاریخ نیز بی‌وقفه در حال حرکت است. با این توضیح، هر دینی مسیرِ تاریخی‌ شدنش را می‌پیماید، اما این تاریخی شدن به معنای زمان‌مندی دین نیست، بلکه حرکتِ پیوستۀ دین در بسترِ گذرگه زمان است. تعالیم دینی از مسیرِ زمان می‌گذرند تا به نسل‌های مابعد انتقال یابند و آینده‌گان از حال و احوالِ رفته‌گان آگاه شوند.
با این مقدمه می‌توان گفت که رویدادها، نظریه‌ها و آموزه‌های دین مقدسِ اسلام با عبور از دو مسیر به ما رسیده است، یکی تاریخ‌نویسان و دیگری سیره‌نویسان. تاریخ‌نویسان عمدتاً رویدادهای تاریخی را بدونِ آن‌که سندِ متصلی از آن به‌ دست دهند، نقل کرده‌اند، در حالی‌که سیره‌نویسان علاوه بر بیانِ واقعیّاتِ تاریخی، سلسلۀ سندِ آن را نیز بیان می‌دارند. کار سیره‌نویسان از این رهگذر از وثاقتِ بیشتری برخوردار است و اعتبار بیشتری نسبت به تاریخ دارد.
حوادث و رویدادهای تاریخ همواره به گونه‌یی رقم خورده‌اند که در آن برخی منابع بسیار موردِ توجه قرار گیرند و شماری منابعِ دیگر در حاشیه و تحتِ غبار باقی بمانند. گاه حوادث به گونه‌یی شکل گرفته‌اند که منابعِ دستِ چندم طرفِ توجه قرار گرفته، اما منابعِ اصیل و دستِ اول به باد فراموشی سپرده شده‌اند. یکی از دوستانم در موردِ مدرسه‌یی که در نزدیکی‌های خانۀشان قرار داشت، گفت: اتفاقاً در یکی از روزها سروصدا بالا گرفت و متوجه شدم یکی از اشخاص مسنّ عصبانی است و با آواز بلند سخن می‌زند که در این مدرسه وهابی‌ها جای گرفته‌اند و می‌خواهند مردم را وهابی سازند. وی گفت که من متحیّر شدم از این‌که چه‌گونه وهابی‌ها جای گرفته‌اند در حالی‌که در تمام سازوکاری مدرسه دخیل بودم؛ نزدیک‌تر رفتم و از وی پرسیدم که چه‌گونه وهابی‌ها جای گرفته‌اند؟ او با صدای بلند گفت که در گذشته‌ (در زمان ما) در مدرسه‌ها مشکات (مشکاه المصابیح) خوانده می‌شد، اما اینان برای طلّاب بخاری تدریس می‌کنند.
این واقعه برای من نکاتِ بسیاری داشت که یکی هم مهجور ماندنِ برخی منابع و به حاشیه رفتنِ آن‌ها است. منابعی بنا بر تحولات و رویدادهای تاریخی، در حاشیه مانده‌اند و نیم‌نگاهی هم به آن‌ها نشده است. به ‌همین‌سان، وقایعی که سیره‌نویسان نقل کرده‌اند و مسایلی که از طریقِ آن‌ها به ما رسیده‌ است نیز ناشناخته مانده‌اند. نه تنها این، بلکه علمایی را می‌توان یافت که حتا با نام سیره‌نویسانی چون ابن کثیر، ابن سعد و ابن هشام و…، آشنایی ندارند. اینان علی‌رغمِ آن‌که ده‌ها کتابِ حدیث را با جزییات خوانده‌اند، در موردِ منابع دیگر کمترین آگاهی‌یی ندارند و زحمت کمتری کشیده‌اند تا آگاهی یابند.
با این توضیح، چنگ‌زدن به یکی از منابع و فروگذاردنِ منابعِ دیگر، زمینه‌های میانه‌روی دینی را محدود می‌سازد و افق وسیعی را که گذشته‌گان فراروی ما گذاشته‌اند، کوچک نشان می‌دهد. انحصاری شدن و تک‌منبعی شدن باعث می‌شود تا زمینه‌های انحصارِ فکری توسعه یابد و داوری‌های جزم‌اندیشانه و تندروانه به صحنه کشیده شود.
چند آسیبِ افراط‌گرایی دینی
عبور از میانه‌روی دینی و گرویدن به افراط‌گرایی را باید آبستنِ آسیب‌های جبران‌ناپذیری دانست که دین را در ساحتِ نظر و عمل به چالش مواجه کرده است. افراط‌گرایی به معنای فراتر رفتن از مرز قلمروِ دین، به‌ویژه دینِ مقدس اسلام است که همواره مسلمان‌ها را از فرورفتن در پرتگاه افراط‌گرایی هُشدار داده است. افراط‌گرایی و قرائت‌های سخت از متونِ دینی باعث می‌شود تا مردم و جوانان از دین فاصله گیرند و دین اثر چندانی در زنده‌گی عینی آنان نداشته باشد.
افراط‌گرایی دینی – چنان‌که دکتر قرضاوی نیز به آن توجه داده است – نفرت‌آور، گریزاننده، مقطعی وتجاوزکارانه است. تجربه‌های گذشته نشان می‌دهد که افراط‌گرایی با استبداد پیوندِ محکمی خورده است و عمدتاً در هر کجا استبداد چهره می‌نماید، افراط‌گرایی نیز حضور می‌یابد. افراط‌گرایی مستبدانه همواره سبب شده است تا اراده و مشاعرِ آزادی‌خواهان و اسارت‌ستیزانی برانگیخته شود و آن‌ها در برابرِ آن قد علم کنند و در پی شکستنِ زنجیرهایی برآیند که افراط‌گرایی به وجود کشیده است. گروه‌های افراطی ممکن است در کوتاه‌مدت دستاوردهایی داشته باشند اما دیری نمی‌گذرد که همه از دست می‌رود و هژمون افراط‌گرایی با نیروی بزرگ و پیش‌بینی‌نشده‌یی مواجه می‌گردد.
خلاصه:
مباحث طرح‌ شده در این مقاله را می‌توان چنین خلاصه کرد:
۱٫ توحید را متکلمین تقسیم‌های مختلفی کرده‌اند و آن را به مثابۀ یک اصل اعتقادی در نظر گرفته‌اند؛ اما توحید بسی بیشتر از یک اصل اعتقادی مطرح است و دایرۀ شمولِ آن تا ساحتِ تکوین و تشریع را در بر دارد. مسلمانی که جهان را در غایتِ اعتدال می‌بیند، نباید رفتاری از او سر زند که نشان‌دهندۀ بی‌تعادلی و تندروی او باشد. مسلمان باید معتدلانه رفتار کند، چنان‌که جهان نیز بر پایۀ اعتدال پی‌ریزی شده است و موازنه و اعتدال از ویژه‌گی‌های بنیادینِ آن است.
۲٫ رویکرد غیرنقّادانه و عام‌اندیشانۀ برخی پیشوایانِ دینی به نقل، و عدم کاوشِ ‌خردمندانه و شناختِ تحلیلی موضوعات و مسلّم‌ گرفتنِ بسیاری از مسایل موردِ مناقشه و قابلِ مناقشه باعث شده است تا نقل‌گرایی که خود مبنای عقلی دارد و در ذاتِ خود امر ناپسندیده‌یی نیست، در برابرِ عقل تعریف شود و زمینه‌های توقف، کم‌رشدی و انجماد اندیشۀ دینی را فراهم سازد.
۳٫ وقتی اعتقاد چنان باشد که گذشته‌گان، عقل و دانش بیشتری داشته‌اند و عقل و دانشِ امروزی‌ها به پای آنان نمی‌رسد، طبعاً اندیشه و رویکردِ پیشینیان والایی می‌یابد و با گذرِ زمان به مقام قدسیّت می‌رسد. شاید همین مسأله بود که وقتی دکارت فرانسوی خواست پایه‌های فلسفۀ جدید را بریزد، از دو نقطه‌یی که مونتنی در آن‌جا توقف کرده بود، آغاز کرد. آن دو نقطه یکی شک بود و دیگری، برابری و تقسیم عادلانۀ عقل.
۴٫ خوانشِ نصوص در پرتوِ واقعیّت و خوانشِ واقعیّت در روشنایی نصوص، می‌تواند راهی میانه باشد و اعتدالی که قرآن از آن سخن گفته است. کسانی ‌که قرن بیست‌ویکم را از عینک قرن هشتم می‌بینند، بر کسانی‌که قرن هشتم را از عینک قرن ‌بیست‌‌ویکم می‌بینند، هیچ امتیازی ندارند. هر دو گروه گرفتارِ نوعی ناواقع‌گرایی و عدم حضور در زمانِ خود اند.
۵٫ در میان مذاهبِ اسلامی، امام ابوحنیفه رحمه‌الله را که بنیان‌گذار فقه حنفی است، خردورزترینِ همه‌گان خوانده‌اند و حتا می‌توان او را خردورزترین و پُرجاذبه‌ترین فقیه زمان به حساب آورد. آنچه مایۀ تعجب است، دگم‌اندیشی‌هایی است که در سده‌های پسین میانِ پیروان این مذهب ریشه دوانیده است و دستِ این عقلانی‌ترین مذهب را گام‌به‌گام به دستِ سلفیت می‌دهد. نه تنها پیروانِ عوام این مذهب، بلکه مراکزِ عمده و علمیِ مذهب حنفی نیز با قرائت‌های سخت‌جان و دست‌وپاشکنی گرفتارند که با خردورزی فرسنگ‌ها فاصله دارد. امام ابوحنیفه که بیش از هر فقیه دیگری به خردورزی و اجتهاد اهمیت قایل بود و خود الگویی برای فقیهانِ خردورز به‌حساب می‌آید، امروزه موردِ تقلید کورکورانه و ناآگاهانه‌یی قرار گرفته است که با روح و روش مذهبِ او همخوانی ندارد.
۶٫ پُرروشن است که تابعین در مسایلی با هم اختلاف داشتند و این اختلاف‌ها به پیشوایانِ فقه اسلامی نیز انتقال یافت؛ چنان‌که پاره‌یی از این اختلاف‌ها به این‌که امامانِ فقه به کدام اصحاب بیشتر ارادت و توجه دارند، برمی‌گردد. امام ابوحنیفه رحمه‌الله توجه زیادی به تابعین و اصحاب کوفه دارد، در حالی‌که امام مالک رحمه‌الله به اهل مدینه و مکه دل بسته است. توجه به زمینه‌های شکل‌گیری و مرجعیتِ مذاهب و برخی ریشه‌های اختلافِ اصولی و فرعی آنان کمک می‌کند میانه‌روی مذهبی بر پایۀ معرفت و آگاهی شکل بگیرد و زمینه‌های معرفتی تسامح مذهبی تقویت یابد.
۷٫ این‌که شرایط زیست‌محیطی بر نوعِ قضاوت انسان‌ها اثر می‌گذارد، نزدیک به بداهت است. اثرپذیری را نباید ویژۀ انسان‌های مشخصی دانست که در مقطعِ زمانی خاصی زنده‌گی دارند، بلکه این قاعده عام و فراگیر است. انسان همواره در زمان و مکان می‌زید و با اثرپذیری از شرایط زمانی و مکانی، بر زمان و مکانِ خودش تأثیر می‌گذارد. اثرپذیری و تأثیرگذاری لازمۀ زنده‌گی بشر است که در هیچ مقطعی پنهان و پوشیده نبوده است. بنا بر همین واقعیت است وقتی امام شافعی به مصر می‌رود، بخشِ قابل ملاحظه‌یی از نظریّات او تغییر می‌کند و مذهبِ جدید شافعی شکل می‌گیرد. به همین ‌سان، دکتر قرضاوی نیز پس از رفتن به حج بیت‌الله در کتابی که پیرامون حج نوشته بود، بازنگری می‌کند، و دیدگاه‌های فقیهانِ دیگری نیز مشمولِ این قاعده است. این امر نشان می‌دهد که فقیهانِ مسلمان، و به تبع آن فقه اسلامی به پیمانۀ زیادی از ظروفِ زمانی و مکانی‌یی که در آن پرورده شده‌‌اند، اثر پذیرفته‌اند. توجه به زمینه‌های شکل‌گیریِ گروه‌ها و نقشِ محیط در تکوین فکرها باعث می‌شود تا این تنوّع با متانت و خون‌سردیِ بسیاری تحمل شود و پیروان مذاهب و نحله‌های گوناگون، تسامح را جای‌گزین فرهنگِ حذف و سرکوب‌گری سازند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.