پناه‌جویانِ بی‌پناه و سواحلِ ناامن

گزارشگر:احمد عمران/ سه شنبه 12 عقرب 1394 - ۱۱ عقرب ۱۳۹۴

بحران پناه‌جویان، امروز بحران اصلیِ جهان را پس از تروریسم تشکیل می‌دهد. هزاران پناه‌جوی آواره در مرزهای کشورهای اروپایی در حالی شب و روزِ خود را سپری می‌کنند که هیچ نشانه‌یی برای یافتن زنده‌گی مطمین و خالی از خطر برای‌شان وجود ندارد. موج پناه‌جویانِ تازه زمانی به دروازه‌های اروپا رسید که کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا در آتش جنگ با گروه‌های «آخرالزمانی» می‌سوزند. بسیاری از این پناه‌جویان در شرایطی بسیار بد mandegar-3کشورهای‌شان را رها کرده‌اند و به شرایط بدتری دچار شده‌اند. عده‌یی از این پناه‌جویان که مجبورند با سفر از روی آب‌ها به سواحل امن برسند، به دلیل شرایط بد جوی، کشتی‌های متروکه و بی‌پروایی قاچاقچیان، در میانۀ راه طعمۀ موج‌های دریایی می‌شوند و جان می‌سپارند. عده‌یی نیز بر اثر بیماری و سرما جان می‌دهند.
انسان از روزی که بر این کرۀ خاکی پا گذاشته، با طعم آواره‌گی و مهاجرت به گونه‌های مختلف آشنا بوده است. گاه جنگ‌های ویران‌گر و گاه مصایب طبیعی سبب شده‌اند که انسان‌ها از یک موقعیت به موقعیتِ دیگر کوچ کنند. کوچ‌نشینی و خانه به دوشی، همراه شناخته شدۀ انسان‌هاست. کشور ما حداقل در چهار دهۀ گذشته، با انواع مهاجرت‌ها آشنا شده است. در طول سال‌های جنگ، میلیون‌ها شهروند افغانستان به دلیل ناملایمات جنگ، حاکمیت‌های استبدادی و شرایط نامساعد زنده‌گی مجبور شده‌اند خانه و کاشانۀ خود را ترک کنند و در کشورهای دیگر ساکن شوند. حداقل همین حالا چند میلیون پناه‌جوی افغانستانی در پاکستان و ایران به‌سر می‌برند. همچنین، هزاران خانوادۀ دیگر در کشورهای غربی زنده‌گی می‌کنند. عده‌یی از این پناه‌جویان حالا به شهروندان این کشورها تبدیل شده‌اند، ولی هستند هنوز بسیاری که در انتظار گرفتنِ حق شهروندی شب و روز می‌گذرانند.
در طول یک و نیم دهۀ گذشته که افغانستان از شرایط سختِ داخلی به نوعی خود را بیرون کشید و امیدواری‌هایی برای تأمین صلح و رفع بی‌کاری در کشور به ظهور پیوست، هزاران شهروند کشور دوباره به افغانستان برگشتند. شهرها و روستاها دوباره مملو از نفس‌های آشنای ساکنانِ خود شد. شهروندانی که با امیدهای بزرگ دوباره به خانه و کاشانۀ آبایی‌شان برگشته بودند. در چشمانِ امیدوارشان می‌شد که فردای بهتر را دید و احساس کرد. آن‌ها به این امید به کشورشان برگشته بودند که بتوانند دوباره به زنده‌گی و کار و بارشان رونق بخشند و در کنار اعضای خانواده و دوستان‌شان روزهای خوشی را بگذارنند.
اما طی یک و نیم دهه، بسیاری از آرزوهایی که امکان تحقق داشتند، به دلیل مدیریت ناسالمِ سیاسی در کشور با خاک یک‌سان شدند و دوباره جو هراس، ناامنی، بی‌کاری و فقر در کشور مستولی شد. آنانی که با آروزی خدمت و ساختن دوبارۀ افغانستان برگشته بودند، نه تنها اکثریت‌شان به کمترین خواست‌های انسانی خود دست پیدا نکردند که با بی‌مهری و بی‌توجهی دولت‌مردان نیز روبه‌رو شدند. افغانستان که می‌رفت به کشوری امن و آباد تبدیل شود، دوباره در سراشیبِ ناامنی و نابسامانی‌ قرار گرفت.
طی یک و نیم دهه دولت‌مردان غرق در فساد و عشرت برای شهروندانِ افغانستان شرایط مساعد زنده‌گی و کار را فراهم کرده نتوانستند. میلیاردها دالری که برای ساختن افغانستان از سوی جامعۀ جهانی تخصیص یافت، طی این سال‌ها به‌ساده‌گی به هدر رفت و مقدار بسیار کمی از آن‌ها برای بازسازی کشور به مصرف رسید. مهم‌تر از همه این‌که دولت افغانستان در این سال‌ها نتوانست به مردم امیدواری و شرایط بهتر را نوید دهد. مشکلات افغانستان در این سال‌ها نه تنها کم نشدند که مشکلات تازه‌یی نیز سر برآوردند؛ مشکلات و مسایلی که به‌ساده‌گی قابل مدیریت و پیش‌گیری بودند، مثل پایان دادن به فضای یأس سیاسی، ایجاد مشارکت واقعی در امور کشوری، جذب نیروهای تازه‌نفس در ساختارها و نهادهای موجود، برنامه‌ریزی بهتر در عرصه‌های آموزش و پرورش و ارایۀ خدمات مرغوب‌تر صحی و بهداشتی و صدها مورد دیگر که متأسفانه فقط در روی کاغذ باقی ماندند و هرگز روی عملی شدن ندیدند.
افغانستان دست‌کم در این یک و نیم دهۀ گذشته، این شانس و فرصت را داشت که در وضعیتِ مطلوب‌تری قرار می‌گرفت. هرگز این‌همه توجه جهانی به سوی یک کشور جلب نشده بود که در یک و نیم دهۀ گذشته افغانستان از آن برخوردار شد. آیا ما توانستیم که از آن‌همه توجه و امکانات بهرۀ لازم را ببریم؟
وقتی به دستاوردهای این چهارده سال‌ نگاه می‌کنیم، به چنین سوالی بدون تردید پاسخ منفی می‌دهیم. امکانات این سال‌ها به مراتب از دستاوردهای آن بیشتر بوده است. این واقعیت تلخ بیان‌گر چه چیزی می‌تواند باشد؟
به‌ساده‌گی بیان‌گر این است که در افغانستان دولتی پاسخ‌گو و مسوول روی کار نیامد تا از امکانات و ظرفیت‌های موجود به نفع کشور استفاده کند. اگر طی این سال‌ها دولت افغانستان می‌توانست به وظایف خود به نحو درست رسیده‌گی کند، بدون شک امروز در میان پناه‌جویان خاورمیانه‌یی که از شرِ جنگ‌های مهیب به سمتِ اروپا فرار می‌کنند، شهروندان افغانستان را نمی‌دیدیم.
اگر مشکلات خاصِ کشورهای خاورمیانه و دخالت‌های کشورهای بزرگ در امور این کشورها بحران جدیدِ پناه‌جویان را به وجود آورده، در افغانستان اما دولت باعثِ رقم خوردنِ چنین شرایطی است. برای غلبه با مشکل پناه‌جویی در افغانستان، باید به شرایط کشور نگاه کرد و این شرایط را تغییر داد. وضعیت فعلی به هیچ صورت قابل تحمل نیست و دولت‌مردان جدید نیز نتوانستند که در بهتر شدن شرایط موجود موفقیت چندانی داشته باشند.
دولت وحدت ملی باید بداند که با وعده و شعار نمی‌شود به مشکلِ پناه‌جویی پایان داد. مردم در انتظار بهتر شدنِ شرایط زنده‌گی‌شان، فراهم شدنِ زمینه‌های کار و تحصیل‌اند و این چیزها با شعار و وعده تأمین شدنی نیستند!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.