گزارشگر:محمدخان مدقق/ شنبه 23 عقرب 1394 - ۲۲ عقرب ۱۳۹۴
بخش دوم
مصر و المغرب در واقع دو کشور دارای ساختارهای بهشدت مستبد بودند و در عین زمان، نسبت به تونس وضعیتِ بهتری داشـتند. در مصر شرایط مساعدی وجود داشت، چون آزادیهای داخلی به شهروندان داده شده بود و آنهم نه در شرایط اضطراری، بلکه به شکل نهادینه در آن جریان داشت. در یک چنین نظامی، جامعهالازهر نه تنها دروازهاش مسدود نشد، بل به رشد و پویاییاش افزوده شد. احزاب سیاسی علیرغم مخالفت با نظام و فراز و فرودهایی که در پیش رو داشتند، فعالیت میکردند و موانع قانونی فراراهشان وجود نداشت. مطبوعات نیز از گراف بالای فعالیت و آزادی برخوردار بود. در مغرب (مراکش) هم جامعه قرویین از وضعی شبیه الازهر برخوردار بود و نه تنها منحل اعلام نشد، بلکه حتا جامعههایی که تازه شکل گرفته بودند و به ابزارهای مدرن آموزشی نیز تجهیز شده بودند، نتوانستند در سطح قرویین ارتقا کنند.
مدل سکولاریسم در تونس یک مدل “از بالا به پایین” بود. تغییر و نوسازی آن ناقص، تقلیدی و توسعۀ آن وابسته و غیرعادلانه بود. غنوشی از کارکردهای دوگانۀ این جریان در غرب و جهان عرب انتقاد میکند و بدین باور است که جریان نوگرایی در غرب و خاصتاً انقلاب فرانسه، به پیشرفتهای علمی، صنعتی، چیره شدن بر ساختارهای دیکتاتوری و پیدایش دموکراسی منتج شد. در مقابل؛ بازتاب این جریان در کشورهای اسلامی ـ عربی وارونه و معکوس بود و ثمرهیی جز سلطۀ یک اقلیتِ تفوقطلب فاسد، نوگرامآب، بیگانه، مزدور و دشمن میراث فرهنگ، دین و آرمانهایی تاریخی ملتِ خود به دنبال نداشت. برایند تجربۀ نوگرایی در کشورهای عربی آن بود که غربزدهگانی همانند بورقیبه تحت پوشش شعارهای سحرآمیزِ بهظاهر پُر زرق و برق مانند پیوستن به سلک کشورهای توسعهیافته و در خفا به مسخ هویت ملتها، نسلکشی فرهنگی و گسستن آنها از امتداد تاریخیشان کمر بستند.
با وجود نوسازی و به تعبیر شیواتر، سیکولاریزه شدنِ مراکز آموزشی و بهرهگیری جوانان متعلق به طبقات فرودستِ روستانشین از این فرصت آموزشیِ پیشآمده در تونس، به جای اینکه فرهنگ غربی در توأمیت با زبان فرانسوی گسترش یابد، در عوض بازگشت به خویشتن، چسبیدن به ارزشهای سنتی – دینی و یا به تعبیری، موج عظیم خودآگاهی دینی در میان دانشآموزان و دانشآموختهگان شکل گرفت. در این میان، نخستین حرکت اسلامگرایی که در دهۀ شصت به مصاف آمد، “الحرکت الیوسفیه” بود که آنهم اندکی بعد از سوی رژیم بهشدت سرکوب شد. از اینرو اسلامگرایان در انتظار فرا رسیدنِ موقع مناسبی نشستند تا از یکسو ضعف اقتصادی دولت رونما شود و از سوی دیگر، دروازۀ آزادی به گونۀ نسبی باز شود و به سروساماندهی یک تشکل وسیعتر و نظامیافتهتر اقدام کنند. از اینرو ایدۀ تشکیل انجمن ملی حفظ قرآن کریم را به منصۀ اجرا درآوردند(۱۹۶۸ میلادی) که در آغاز با حمایت و کمکهای دولتی استقبال شد. زیرا دولت با استفاده از این فرصت، در صدد سودجویی از احساسات پاک دینی مردم و به تعبیری در صدد کسب و افزایش میزان مشروعیت سنتی – دینی حکومتِ خود بود. و از سوی دیگر، رهبران جنبش اسلامگرا در ۱۹۷۱ از این انجمن به عنوان یک پوشش قانونی در امر فعالیتِ خویش بهره گرفتند که در رأسشان راشدالغنوشی، عبدالفتاح مورو و حمیده نیفر قرار داشتند.
دومین دریچهیی که برای اسلامگرایان سیاسی گشوده شد، مجلهالمعرفه بود (۱۹۷۲ میلادی). در واقع دهۀ هفتاد میلادی دهۀ گشایش باب آزادیهای سیاسی برای اسلامگرایان در تونس بود. البته تصمیم سران حکومت در این خصوص، برخاسته از تمایل قلبی آنان نسبت به اسلامگرایان نبود؛ ضعف اقتصادی و برخورد خشنِ حکومت با گروههای چپ در گشایش پنجرهها به روی اسلامگرایان نقش اساسی داشت.
در ۱۹۷۸ اسلامگرایان نشستی زیرزمینی را در حاشیۀ شهر منوبه در غرب پایتخت برگزار کردند و در این نشست، جنبش اسلامگرا به دو دستۀ جداگانه منقسم شد. عدهیی از سران اسلامگرا که خود را ترقیخواه و آیندهگرا میخواندند، حزبی را به رهبری صلاحالدین حورشی و حمیده نیفر زیر همین نام شکل دادند و با بورقیبه رییسجمهور وقت ارتباطاتی ایجاد کردند و کرسیهایی را نیز در حکومت وی تصاحب کردند. عدهیی دیگر که در اکثریت قرار داشتند و خود را ادامه دهندۀ راه اخوان و راهبرد خود را در امتداد راهبرد اخوانالمسلمین میدیدند، زیر چتر راشدالغنوشی و عبدالفتاح مورو گردهم آمدند. البته ناگفته نباید گذاشت که در این نشست، هواخواهان غنوشی هم از نقطهنظر جمعیت و هم از نقطهنظر آرمان نسبت به گروه قبلی برتری فوقالعاده یافتند و طی همین نشست، راشدالغنوشی رسماً به عنوان رهبر جنبش برگزیده شد. در ۱۹۸۱ نیز رهبری الغنوشی ادامه یافت و اعلام کرد که او جنبش را به حزب سیاسییی بهنام “الاتجاه الاسلامی” تغییر داده است. غنوشی از وزارت کشور تقاضای جواز رسمی فعالیت کرد؛ اما به جای رسمیت یافتن و علنی شدن حزب، وارد برخوردهای شدید با نظام شد و این در حالی بود که برخی از اسلامگرایان به رفتارهای خشونتباری دست یازیدند که شایستۀ چینین جریان رسالتمندی نبود و در نتیجه، زمینۀ سرکوبِ خود را به دستِ خود مساعد ساختند. حکومت که از گذشته کینه و خصومت سختی نسبت به این حرکت در دل داشت، اینبار دستآویز خوبی پیدا کرد و توانست با استفاده از آن، تمامی نخبهگان جنبش را روانۀ زندان کند. نخبهگان جنبش تا سال۱۹۸۷ که بورقیبه از قدرت کنارهگیری کرد، در زندان ماندند و به محض روی کار آمدن ابن علی از بند رها شدند و این بار حزبشان را به النهضه تغییر نام دادند و پسوند اسلامی را برای اینکه حساسیتبرانگیز نشود، حذف نمودند. اما ابن علی به بهانۀ دینی بودن آن، این حزب را منحل کرد و به این دلیل، رویارویی شدیدی میان حکومت ابن علی و النهضه آغاز شد و تا انتخابات ۱۹۸۹ ادامه یافت و سرانجام اکثریت رهبران این حزب متلاشی شدند. ابن علی با استفاده از دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی در کنار النهضه، سایر جریانهای مخالف را نیز حذف کرد و روند توسعه را به سمت مخالفِ فرهنگ و سنت بومی مردم تونس سوق داد. هرچند در این امر، ابن علی نظر به معیارهای موسسات بینالمللی موفقیتهایی را به دست آورد، اما این موفقیتها حد فاصلی میان مردم و آسایش و رفاه آنان بود.
۱٫ آبشخور فکری اسلامگرایان تونس: جنبش النهضۀ تونس از پارهیی منابع فکری ـ سیاسی بهشدت تأثیر پذیرفته است که در این میان، جریان اخوانالمسلمین و پیشگامان این نهضت، از عمدهترین منابع فکری اسلام سیاسی تونس شمرده میشوند. در جامعۀ تونس که با شوک فرانسوی دستبهگریبان بود، با عودت راشد غنوشی در ۱۹۶۹ به این کشور و فعالیتهای وی همراه با برخی از دوستانش، علایمی از جنبش اسلامگرا پدیدار شد که شباهتهای فراوانی به جریان اسلامگرایی مصری اخوانالمسلمین داشت. شیخ غنوشی در زمان تحصیل در قاهره با اندیشههای اخوانالمسلمین آشنا شد. در ۱۹۷۳ که کتابهای اخوانالمسلمین با روی صحنه آمدن انور سادات اجازۀ انتشار یافت، اندیشههای اخوانالمسلمین در یک سطح وسیع میان اسلامگرایان تونس رواج یافت. افزون بر آن نمیتوان تأثیر گفتمان انقلاب اسلامی ایران را در این روند نادیده گرفت. راشد الغنوشی و سایر رهبران جنبشهای اسلامی الجزایری و غیره از انقلاب اسلامی تأثیر پذیرفتند. اثرپذیری جریانهای اسلامی و شخصیتهای مختلف اسلامگرا از انقلاب اسلامی متفاوت بود؛ اما درسی را که غنوشی از انقلاب اسلامی آموخت، بسیار خردمندانه بود. در نقطۀ مقابل، عباس مدنی و بلحاج به افراط و تکروی رو آوردند و درصدد بهدست آوردنِ یکشبۀ همه چیز برآمدند. اما در عوض، در آخرِ روز همه چیز را یکسره از دست دادند.
Comments are closed.