دلم مزار هزاران چراغ امید است نقد و نگاهی به کتاب «تو را به سجدۀ گل‌های سرخ می‌خوانم»، اولین مجموعۀ شعری مژگان ساغر شفا

گزارشگر:عبدالمالک عطش/ سه شنبه 26 عقرب 1394 - ۲۵ عقرب ۱۳۹۴

بخش سوم

mandegar-3خصیصۀ وزن در قالب‌های کلاسیک مثل غزل، مثنوی، رباعی و دوبیتی از جمله مولفه‌های اصیل و حتمی است. هرچند امروز آنانی که بیش از حد غرق افکار نوین و مدرن‌اند، مخصوصاً آن‌هایی که با غزل‌های متن سر و کار دارند، بسیاری از ارزش‌های کهن را پوچ می‌شمارند. منظورم از یک عده شاعرانی بود که بسیاری از قواعد ساختاری را حتا در قالب کلاسیک نمی‌پذیرند که این سهل‌انگاری جفا به ارزش دیرینِ شعر پارسی به شمار می‌آید؛ پس ما وقتی می‌گوییم قالب‌هایی با ساختار کلاسیک، پدیدۀ وزن نیاز حتمیِ کار است که در نظر گرفتن آن همچنان ضروری است. هرچند در کتاب مژگان ساغر افتاده‌گی‌های وزنی یکی-چند جای بیشتر نیست، اما لازم است به آن اشاره شود. این‌هم نمونه‌های آن:
آن‌جا که تویی متاع بازار، مهر است
این‌جا که منم نه مهربانی این‌جاست…ص۱۳۶
در مصراع نخست «متاع بازار مهر است» اشکال وزنی به‌شدت احساس می‌شود حتا با ختم بازار، مکث بلند هم کارساز نیست.
*
از رفتنم به بلخ خبردار کس نبود
همچون من و حلاج سردار، کس نبود… ص۱۳۸
حلاج که در اصل با تشدید خوانده می‌شود و این‌جا باید بدون تشدید خوانده شود، درست به نظر نمی‌رسد. معمولاً در واژگان و کلماتی که ذاتاً تشدید وجود ندارد، باید برای جبران کمبود هجایی به تشدید آن را بخوانیم و این خیلی‌ها استثنایی است، اما این‌که ذات واژه مشدد باشد، نمی‌شود بدون ادای تشدید از آن گذشت.
*
من در میان شهر تو تنها گم شده بودم
تنها و دل‌شکسته و رسوا شده بودم… ص۱۴۶
این بیت اول آخرین غزل این مجموعه است. وقتی به لحاظ وزنی به تمام غزل نگاه کنیم و دقیق بخوانیم، واقعاً احساس می‌شود که به جز بیت اول، دیگر بیت‌ها در وزن جدا از بیت اول سروده شده اند که این باید به اساس بیت نخست به پیش می‌رفت اما چنین نشده، و یا بیت نخست را از لحاظ وزنی تابع بیت‌های بعدی می‌ساخت. برای اثبات این، بیت‌های دوم و سومِ این غزل را نیز نمونه می‌آرم:
شب‌ها ز خیال تو نیاسود دو چشمم
اندر طلبت دست تمنا شده بودم
شاعر نشدم، شعر شدم چون غزل ناب
جاری به لبت گشته و زیبا شده بودم…
فکر می‌کنم دیگر سوالی وجود ندارد و واضحاً بیت نخست جدا از وزن بیت‌های بعدی است. به همین شکل در این بیت نیز مشکل وزنی دیده می‌شود:
مونا فروخت رونق لبخند خود به من
عذرای نازنین کی، لیلای کیستم؟… ص۱۲۱
در مصراع دوم بعد از «کی» مشکل وزنی دارد یا همان کوتاهی هجایی.
*
نگاه تند مرا در حضور چشمانت
شبیه اسب در حال فرار رسم بکن… ص۵۲
«در حال فرار» مشکل وزنی دارد در حالی که «حال» باید عمیق ادا شود ولی این‌جا تلفظ عمیق وزن را بی‌ثبات می‌سازد.
*
آیینۀ نجابت من عهد بستن است
دل را به دست دیگری، بسپردن از شما… ص۱۴
«دیگری» باعث برهم خوردن وزن شده.

ردیف‌های پرتکلف
به باور من، نقش ردیف مخصوصاً در غزل یکی از پشتوانه‌هایی‌ست که به آرایه‌های لفظی غزل فوق‌العاده کمک می‌کند. ساده‌تر بگویم ردیف‌های قشنگ و سلیس، خیلی از ضعف‌های لفظی و محتوایی در غزل را پوشش می‌دهد و در نهایت ردیف زیبا از پشتوانه‌های آبرومند در غزل به شمار می‌رود.
این‌جا، در شعرهای مژگان ساغر هم با وجود این‌که خیلی ردیف‌های بی‌عیب و نقص می‌بینیم که از ارزش‌ها و زیبایی‌های خاصی برخوردارند، مثلاً این ردیف‌ها ستودنی اند:
بگذار که همچو جان کابل باشم
از جملۀ دلبران کابل باشم… ص۱۲۴
*
هرچند من به چشم تو زیبا نبوده ام
خوش قد و خوش بیان و فریبا نبوده ام… ص۱۱۹
*
آخر ز اتهام شما کشته می‌شوم
یا این‌که زیر نام وفا کشته می‌شوم… ص۱۱۵
*
وطن! تو را به دو دست بلا سپرده فلک
به روزهای پر از ماجرا سپرده فلک… ص۱۱۰
*
آتش فکنده بر سر بازار، حادثه
همواره می‌زند به سر یار، حادثه… ص۷۶
در پنج تا بیت بالایی که هر بیت نمونه‌یی از یک غزل است، ردیف‌های «کابل باشم»، «نبوده ام»، «کشته می‌شوم»، «سپرده فلک» و «حادثه» زیبایی‌های چشم‌گیر دارند و این زیبایی و سلاست، باعث می‌شود که با یکی دو بار خواندن، تمام غزل را به حافظه سپرد. و اما در میان غزل‌ها ردیف‌هایی نیز وجود دارد که به رویت ظاهر زیبا هستند، ولی در خوانش به‌شدت تکلف ایجاد کرده اند. در این بیت‌ها:
با تکه تکۀ بدنم ساز جنگ زد
همسایه، سایۀ پسرم را به سنگ زد… ص۴۳
*
مادر! مرا مپرس دلت از کجاست تنگ؟
از این فضای غربت بی‌منتهاست تنگ… ص۹
واضح و روشن است که ردیف‌های «رسم بکن»، «زد» و «تنگ» دچار تکلف اند و آن سلاست ردیف‌های بالایی را ندارد. با آن‌که ردیف «رسم بکن» زیبایی ظاهری اش چندین برابر است، اما تکلف دارد:

ظرفیت‌های زبانی شاعر
به قول هوشنگ چالنگی: «این برای ما غیرمنتظره بود که روزی در شعر جشن کلمات را ببینیم ولی احتمال این گلباران موجود بوده ما نمی‌دانستی» . بلی بدون تردید در شعرهای ماندگار جشن کلمات همچنان برپاست. در شعرهای مژگان ساغر، ظرفیت زبانی قطعن در حد ممکن آن نیست؛ شاید دو تا دلیل وجود داشته باشد: دلیل اول محیط زنده‌گی مژگان است که در آن امکانات استفاده از زبان پارسی را محدود ساخته و تمام امکانات زبانی شعر مژگان در حد همان یافته‌های دنیای مجازی است، و دلیل دوم این که هنوز هم بانو مژگان شعر را در زنده‌گی خود مشرب فرعی و دست چندم می‌داند و من نمی‌دانم که این واقعن از بابت گرفتاری‌های محیط غربت است و یا سهل‌انگاری خودش و همین شده که ظرفیت زبانی و یا همان بسامد واژگانی در شعرهایش، واژگانی‌ست که هر روز شعر ساخته می‌شوند و شاید قرن‌هاست استفاده شده اند؛ در حالی که ظرفیت زبانی قدرت شاعر را بالا می‌برد، از پرداخت‌های روزمصرف بیرونش می‌کند و سرانجام کشتی شعرش را از توفان زمان‌زده‌گی نجات می‌دهد. این هم بیت‌هایی که درگیر ضعف‌ها و محدودیت‌های زبانی‌ست، یعنی زبان بی‌شور و حالی دارند:
فقط ببخش مرا چون اسیر عشق تو ام
که هرچه باشم و هستم به تو وفا دارم… ص۳۵
*
گهی با آب از سر تیر باشد گاه با آتش
نیابی روی گیتی این رفیق جان جانی را… ص۲۹
*
باز بهار می‌رسد، درد دلم تو چاره کن
برق دو چشم مست را با نگهی نظاره کن… ص۲۱
*
تو مرا خوار مکن یار! مرا باور کن
با همه رنج و دل زار مرا باور کن… ص۱۲۵
به هر روی، این مجموعه از این‌گونه نمونه‌ها فراوان دارد و بسیاری از شعرهایش به همین ضعف زبانی و تنگی دایرۀ واژگانی سردچار است.

اضافه‌گویی‌ها
به این قسمت کار نمی‌خواهم زیاد جدی و موشکافانه ببینم، چرا که می‌دانم اضافه‌گویی‌هایی بیش از حد و حدود و افشاگری‌های من در این جای کار منجر به آزرده‌گی خاطر عزیز سرایشگر شعرها می‌شود؛ ولی کوتاه عرض می‌کنم. ای کاش قبل از چاپ این مجموعه، بانو مژگان با شاعران با تجربه، آنانی که کتاب‌ها چاپ کرده اند، مشوره می‌کرد تا در راستای انتخاب شعر و جا دادن در این مجموعه وسواس بیشتری به خرج می‌رفت. در این کتاب با کمال تأسف کمتر اتفاق افتاده که غزلی را بیابیم از آغاز تا پایان بیت‌های قدرتمند داشته باشد و این برمی‌گردد به همان سهل‌انگاری و سطحی‌نگری شاعر عزیز ما، که بسیاری از غزل‌هایش را فقط با اضافه کردن چند بیت تکمیل کرده و به قدرت و ضعف بیت‌ها اصلن توجه نکرده. حتا شعرهای کوتاهش به استثنای کوتاهۀ شماره سوم که با شگرد هنرمندانه بیان شده، بقیه نهایت ضعیف اند و همین‌طور آن یکی طرح، رباعی‌ها و دو تا دوبیتی‌اش حشو و اضافاتی بیش نیستند. در پایان این نوشته باید بگویم اگر بانو مژگان ساغر شفا برخوردش را در کل با شعر جدی و دقیق بسازد، می‌تواند در مجموعه‌های بعدی برای خودش حساب یک شاعر پرشور و غزل‌سرای موفق را باز کند چنان‌که تا حدودی به این موفقیت رسیده، اما در تجربه‌های بعدی توقع مخاطبان شعرهایش چندین برابر می‌شود. من خودم به عنوان مخاطب کوچک توقع دارم که از این‌پس شعرهای بانو مژگان به خصوص غزل‌هایش به سمت صعود برود نه نزول. به آفرینش‌های هرچه بیشتر و موفق‌تر این بانوی عزیز دعا می‌کنم. مژگان ساغر جدای از شاعر بودن انسانی شریف، خوش‌برخورد و بی‌آلایش نیز می‌باشد و همین امر باعث شد به کتاب عزیزش بپردازم. دوستی و رابطۀ انسانیِ ما چیزی جدا از این مجموعه، نقد و نگاه می‌باشد که حسنه و سلامت خواهد بود. و چه خوب است که با آوردن کوتاهۀ شماره سوم بر این بحث نقطۀ پایان بگذارم:

از خریدن هرچه روزنامه است
جداً خودداری کن
شاید خبر مرگم را نوشته باشند. ص ۱۹۸

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.