احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصـور / چهار شنبه 27 عقرب 1394 - ۲۶ عقرب ۱۳۹۴
در جلسه نوبتی جمعیت فکر (۲۲ عقرب ۱۳۹۴) کتاب «افغانستان معاصر» نوشته امین صیقل به بررسی گرفته شد و نظر صاحبِ این قلم به عنوان یکی از اعضای این جمعیت، در نکات زیر خلاصه گشت:
۱٫ این اثر رویدادهای متعلق به سالهای جهاد و مقاومت را به بررسی گرفته است که در کتابهای مشابهِ آن وجود ندارد.
۲٫ هرچند امین صیقل مسوولیت نوشتنِ آن را عهدهدار شده است، اما موضوعاتِ آن را سه تن تهیه دیده و در تنظیم آن بهصورتِ مشترک سعی به خرچ دادهاند. شخصیت دومی، دکتر عبدالغفور روان فرهادی و سومی، گریل نورجانوف میباشد که یکی دیپلمات سرشناسِ افغانستان و دیگری افغانستانشناس است.
۳٫ آقای صیقل در هیچ یک از احزاب و گروههای سیاسی افغانستان عضویت و همکاری نداشته است، این امر به وی این امتیاز را بخشیده تا در داوری روی رویدادها تا حد زیادی غیرجانبدار باقی بماند و اثری مفید ارایه دهد.
۴٫ نویسنده «افغانستان معاصر» با اسلوب و شیوههای پژوهشِ عصری بهخوبی آشناست و این نکته کتابِ او را متمایز ساخته است.
۵٫ نویسنده در آغاز کتاب، روشن ساخته است که این کتاب به «سیاست و روشهای حکومتداری در افغانستان» محدود میباشد؛ از اینرو خواننده با مطالعه این کتاب، با مطالبِ از هر چمن سمنی روبهرو نمیشود، بلکه به گونه سیستماتیک روشهای حکومتداری بهصورت منسجم مورد بررسی قرار میگیرد. و سیاستِ دولتمردان فورمولهشده تدوین یافته است.
۶٫ آشنایی نویسنده هم با آثار نویسندهگان افغانستانی و هم با نوشتههای افغانستانشناسانِ نامدار خارجی مانند لوی دوپری، گریگوریان، لیون پولادا، بارنت روبین و ویلیام میلی به غنای «افغانستان معاصر» افزوده است. «افغانستان معاصر» به سه پرسشِ اساسی خواسته است پاسخ بدهد: «اول اینکه افغانستان چرا در تاریخ تحولاتِ خود همیشه به اضطراب و ناآرامی معروض بوده، و زمینه مساعدی برای دخالت خارجی و پذیرش عقاید افراطی دیگران شده است؟ آیا مشکل در سرشت موزاییکی جامعه است و موقعیتِ محاط بودن به خشکی و داشتن روابط دوجانبه قومی با همسایهگان منجر به چنین حالتی شده، و یا اینکه این مسایل ربط چندانی با مشکلاتِ این کشور ندارند و بلکه وسیله اغفالِ بسیاری از مورخین و تحلیلگران اوضاع افغانستان شدهاند؟ آیا افغانستان قادر است دوباره روی پای خود بایستد و زندهگی نوینی را آغاز کند؟ اگر چنین است، این احیای مجدد تحت چه شرایطی خواهد بود؟»
آقای صیقل برای دریافت پاسخِ لازم به سوالهای یاد شده، در سراسرِ کتاب بررسی سه مسأله را اساسی و مهم انگاشته است:
۱) تعدد زوجهها در خاندان شاهی
۲) مداخله خارجی
۳) افراطیگری.
روی دو مسالۀ پسین سخن فراوان گفته شده، لیکن موضوع تعدد زوجهها در خاندان شاهی توسط محمود طرزی (خاطرات محمود طرزی) به بررسی گرفته شده است.
محمود طرزی شاید نخستین کسی باشد که پیامدهای چندهمسری را در خانوادههای شاهی از نظر سیاسی در افغانستان به تحلیل گرفت. او که سالها در ترکیه عثمانی زندهگی میکرد، شاید با مشاهدۀ آثار ناگوارِ چندهمسری در دربار عثمانی، متوجه این نکته شده باشد و با الهام از آن حوادث تاریخ افغانستان را نیز مورد ارزیابی قرار داده است.
صاحب این قلم، پرسشها و پیشنهادهایی از سرِ مهر و همدلی به نویسنده، مترجم و ویراستار کتاب دارد که عبارتاند از:
۱٫ در ص ۴۶۴، احمدشاه ابدالی به عنوان مؤسس افغانستان معاصر خوانده شده است، در حالی که هیچگاه احمدشاه خود را شاه افغانستان نخوانده و قلمرو حکمروایی او، ساحات وسیعی از بخشهای ایرانِ امروزی تا قلب نیمقاره هند را احتـوا میکرد. اگر نویسنده دلایلی برای اثبات این موضوع ارایه میداشت تا اسباب قناعتِ خوانندهگان را فراهم میکرد، بسی نیکو میشد.
۲٫ در ص ۵۶ آمده است: «افغانستان از اواسط قرن هژدهم به بعد به عنوان موجودیت سیاسی قابل شناخت وجود داشته است»: همه نیک میدانند که امیر عبدالرحمن پایهگذار افغانستان معاصر میباشد، وی در ۱۸۸۰ میلادی به قدرت دست یافت. اگر قلمرو جفرافیایی، نفوس و حکومت به عنوان مولفههای یک واحد سیاسی مستقل در نظر گرفته آید، افغانستانِ معاصر در عهد امیر عبدالرحمن زاده شد
و اگر مولفه چهارم که همانا استقلال است، به سه مولفه قبلی افزوده گردد، افغانستان در سال ۱۹۱۹ به دست امیر امانالله خان تاسیس گردید. پس اساس ادعای نویسنده در مورد موجودیت سیاسی افغانستان در نیمه قرن هجدهم از نظر ما پوشیده است.
۳٫ نویسنده در ص ۵۷ از «هراتیها» و در ص ۵۸ از «خراسانی» به نام قومهای مستقل و جداگانه یاد کرده است. اما نزد ما هرات و خراسان نام دو واحد جغرافیایی است نه نام قوم.
۴٫ در ص ۳۳۵ تأسیس جمعیت اسلامی در سال ۱۹۶۸ م برابر با ۱۳۴۸ هـ.خ ثبت گردیده است. واقعیتِ امر این است که جمعیت اسلامی افغانستان در سال ۱۳۳۶ هـ.خ به عنوان یک حلقه فکری میان شمار محدودی از دانشجویان تبارز یافت. در سال ۱۳۴۸ هـ.خ به جنبش دانشجویی در دانشگاه کابل ارتقا یافت و در سال ۱۳۵۲ هـ.خ وارد مرحلهیی نو به عنوانِ یک حزب سیاسی به نامِ «جمعیت اسلام افغانستان» شـد. تا دوران مهاجرت، جمعیت اسلامی افغانستان شاخۀ دیگری نداشت.
۵٫ در ص ۴۰۸ گفته شده که اتحاد شوروی پس از خروج از افغانستان، هواپیماهای پیشرفته میگ ۲۷ به رژیم دکتر نجیبالله تحویل داد. اما واقعیت حاکی از آن است که هیچگاه شوروی چنین هواپیماهایی به دکتر نجیبالله نسپرد.
۶٫ نویسندۀ محترم در صفحاتِ ۴۴۰، ۴۴۱ و ۴۴۲ از دو دستهگی میان استاد ربانی و احمدشاه مسعود سخن رانده است. اما صاحب این قلم که از نزدیک شاهد مناسباتِ دو شخصیتِ یاد شده بوده، اختلافِ نظر در تصمیمگیریها میان دو شخصیتِ یاد شده را دیده ولی دو دستهگی و شکاف را هرگز. استاد ربانی همیشه به عنوان رهبر و پیشوا مورد احترام و تکریمِ احمدشاه مسعود بود؛ هیچگاهی از او بالاتر ننشست، از او پیشتر نرفت، دست به انشعاب نزد و تا پایان عمر در حضور و غیاب، باادب و احترام از او یاد کرد. در سال ۱۳۷۱ هـ.خ نیز تشکیلات شورای نظار را منحل اعلان کرد.
۷٫ در ص ۴۱۴، از سید احمد نادری به حیث رهبر فرقه اسماعیلیه افغانستان یاد شده است، که باید به «سید منصور نادری» تصحیح گردد.
۸٫ در ص ۳۹۳ ویراستار کتاب در دو مورد ارقام را جابهجا کرده است: یکی آنکه قیام ۲۴ حوت هرات را قیام ۴۲ حوت ثبت کرده و در ص ۴۳۵ آمده است که شهر کابل بین ۱۲ جناح متخاصم تقسیم شد که باید به ۲ جناح متخاصم اصلاح گردد.
۹٫ کار مترجم برگردانِ یک زبان به زبان دیگر است که شامل لفظ و تاریخ میگردد، اما آقای مجددی مترجمِ این اثر از تبدیل سالهای میلادی به هجری خورشیدی غفلت ورزیده و کارِ خود تکمیل نکرده است.
شناسنامه
نام کتاب: افغانستان معاصر؛ تاریخ مبارزات و بقای یک ملت
نویسنده: امین صیقل با مساعدت عبدالغفور روان فرهادی و گریل نورجانوف
مترجم: محمد نعیم مجددی
ناشر: انتشارات سعید
تاریخ نشر: ۱۳۹۴ خورشیدی
Comments are closed.