مــــعارفِ فـاروق خـانِ وردک

گزارشگر:احمد عمران/ دوشنبه 14 جدی 1394 - ۱۳ جدی ۱۳۹۴

صدها مکتب و هزاران آموزگارِ خیالی، چیزی‌ست که در گزارش هیأت بررسیِ وضعیتِ معارفِ افغانستان بازتاب یافته است. در این گزارش به میلیون‌ها دالر اختلاس از هزینه‌های معارف نیز پرداخته شده است.
بحث مکتب‌های خیالی، زمانی مطرح شد که وزیر جدیدِ معارف در پارلمان کشور از آن پرده برداشت. این موضوع سروصداها و انتقادهای زیادی را mandegar-3برانگیخت و سبب شد که داکتر فاروق وردک وزیر پیشینِ معارفِ کشور در رسانه‌ها ظاهر شود و با غرور و تکبرِ فراوان، از کارنامۀ مبارکش در معارف دفاع کند. آقای وردک در پاسخ به اتهام‌هایی که علیه‌اش مطرح شده بودند، چلنج بزرگی را مطرح کرد و گفت که «اگر وزیر فعلی معارف، نهاد نظارت بر کمک‌های ایالات متحدۀ امریکا برای افغانستان (سیگار) و یا هر نهاد دیگری در کرۀ زمین توانستند ثابت کنند که یک معلمِ خیالی در افغانستان وجود دارد، آن‌گاه او پاسخ‌گو خواهد بود.»
این عینِ سخنان و چلنجی است که وزیر پیشین معارفِ کشور در رسانه‌ها برای دفاع از کارنامۀ خود ارایه کرد. اما حالا که گزارش هیأت وزارت معارف که از سوی ریاست‌جمهوری به این کار گماشته شده بود، روی میز رییس جمهوری قرار دارد، آقای وردک و اطرافیانش چه پاسخی دارند تا ارایه کنند؟ آیا بازهم در دفاع از خود، گزارش هیأت را نادرست و غرض‌آلود خواهند خواند؟ شاید هم بگویند که منظورشان یک مکتبِ خیالی بوده و نه هزاران مکتب خیالی؛ چون هزاران مکتب خیالی و هزاران آموزگارِ خیالی واقعاً وجود دارند. با پارادوکسی به این بزرگی، حتا برتراندراسل که گفته می‌شود چشمی تیزبین برای یافتن مسایلِ پاردوکسیکال داشت، شاید دچارِ اختلال حواس می‌شد.
پارادوکس در منطق به چیزی گفته می‌شود که موجودیتِ آن محال باشد؛ اما گاهی در زبان می‌توان به موارد پارادوکسیکال یا تناقض‌آمیز روبه‌رو شد. موجودیتِ مکتب‌ها و آموزگاران خیالی نیز یک مفهومِ پارادوکسیکال است؛ چیزی‌ست که هم وجود دارد و هم ندارد. مکتب خیالی وجود دارد، اما صرف بر روی کاغذ و در ذهنِ عده‌یی که از آن سود می‌برده‌اند.
وقتی با مسالۀ مکتب‌های خیالی در کشور روبه‌رو شدم، به یاد رمان معروفِ نیکولای گوگول به نام «نفوس مرده» افتادم. در این رمانِ خواندنی و زیبا که قرن‌های هژده و نوزده روسیه را به تصویر می‌کشد، مردی ده به ده و روستا به روستا به دنبال خرید زارعانی است که دیگر زنده نیستند. او از مالکانِ این افراد آن‌ها را به عنوان افراد زنده می‌خرد. (برای یادآوری باید گفت که در روسیۀ قرن‌های هفده و هژده میلادی، زارعان نیز مثل زمین خرید و فروش می‌شدند و کسانی که زارع بیشتری در اختیار داشتند، افراد بانفوذتری به شمار می‌رفتند.) این فرد ـ یعنی قهرمان رمان ـ نیز با خرید نفوسِ مرده‌گان در پی آن بود که نشان دهد آدمِ بزرگی است و به این صورت، می‌خواست دولت را متقاعد سازد که به او وام بدهد. پس آن‌چه را که آقای وردک انجام داده، کارِ تازه‌یی نیست و تاریخی باشکوه به اندازۀ تاریخ رمان‌نویسیِ روسیه دارد. شاید هم آقای وردک با خواندن رمان نفوس مرده، خواسته مثل قهرمان آن؛ چیچکوف، کار خارق‌العاده‌یی صورت دهد که در تاریخ معارف کشور ثبت شود. حالا باید اذعان کرد که کارِ آقای وردک حتا از کار چیچکوف نیز هیجان‌انگیزتر به نظر می‌رسد؛ چون او افزون بر این‌که از معلمان نفوس مرده ساخته، مکتب‌ها را نیز در فهرستِ مرده‌گان قرار داده است.
در پهلوی این مسایل، حالا مشخص شده که اختلاس‌های میلیون دالری نیز در چاپ کتاب‌های معارف کشور صورت گرفته که بدون شک آقای وردک و اطرافیانِ او در وزارت معارف در آن دست دارند. این همه اقدام‌ِ غیرقانونی و حتا جنایت‌کارانه به چه قصد و نیتی صورت می‌گرفته است؟ آیا آقای وردک می‌تواند از کارنامۀ خود در وزارت معارف کشور دفاع کند؟ وقتی کسی با سرنوشت فرزندانِ این کشور چنین با قساوت برخورد کند، آن‌گاه در دیگر عرصه‌ها چه خواهد کرد؟
فراموش نکنیم که آقای وردک از کارگزارانِ اصلیِ دولت آقای کرزی بود و بیشتر از همۀ کسانی که در این دولت کار می‌کردند، به او و اطرافیانش اعتماد وجود داشت. شاید به دلیل چنین کارنامه‌هایی بود که آقای کرزی فاروق وردک را دوست می‌داشت و حاضر نبود که کسِ دیگری را جایگزینِ او سازد؛ کسی که می‌تواند معارف را به چنان مصیبتی دچار کند که حتا پس از سال‌ها تلاش و کار هم نمی‌شود که دوباره آن را احیا و بازسازی کرد.
وضعیت معارفِ کشور بدون درنظرداشتِ حتا مواردی که در گزارش هیأت بررسی‌کننده بازتاب یافته، فاجعه‌بار و مصیبت‌زاست. اگر گفته شود که در طول پانزده سال گذشته، افغانستان اصلاً معارف و آموزش و پرورشِ علمی و مسلکی نداشته، حرفِ گزافی گفته نشده است. معارفِ کشور از همه سو رنج می‌برد؛ نه نصابِ درست‌وحسابی دارد، نه مکتب و معلمِ درست‌وحسابی، و نه هم فکر و اندیشه‌یی که بر اساس آن باید معارف ساخته شود.
معارف افغانستان در طول پانزده سال گذشته می‌توانست با پول‌هایی که از سوی جامعۀ جهانی برای آن اختصاص یافته بود، معارفی معیاری و کاملاً ارزشمند شود؛ اما در این سال‌ها نه تنها کار اساسی و علمی در عرصۀ معارف صورت نگرفته، که بنیادهای معارفِ مدرن نیز پی‌ریزی نشده است. معارف ما، معارفی غیرمعیاری و علمی است و با هیچ‌یک از اساساتِ معارف و آموزش و پرورشِ جهانی همخوانی ندارد. معارف ما، معارفِ کلوخ گذاشتن روی آب و عبور کردن بوده است. آیا می‌توان انتظار داشت که از معارفی این‌چنینی، اندیشه و علم تراوش کند؟
معارف افغانستان واقعاً نیاز به بازنگری و تجدید حیاتِ اساسی دارد و اگر چنین نشود، معارف در باتلاقی که برای آن کنده‌اند، فرو خواهد رفت و دیگر هیچ تجدید حیاتی برای آن متصور نخواهد بود. کسانی که در گذشته معارفِ کشور را مدیریت می‌کردند، هیچ اطلاعِ درستی از اساسات آموزش و پرورشِ مدرن نداشته‌اند و تلاش کرده‌اند که با ایجاد توهم و دادنِ ارقام و آمارِ غیرواقعی، فقط نشان دهند که معارف سرپا ایستاد شده است؛ در حالی که بخش بزرگی از آمار و ارقام‌ها نادرست بوده و کارهایی که در معارف صورت گرفته، بیشتر جنبۀ صوری و ظاهری داشته است.
اما جالب این‌جاست که با وجود این‌همه، ریاست‌جمهوری کشور تاهنوز در مورد گزارش هیأت بررسی‌کنندۀ وضعیتِ معارف سکوت اختیار کرده است. آیا این نهاد هم دست در دستِ آقای وردک و هم‌پیمانانِ او می‌خواهد واقعیت‌های آموزش و پرورشِ کشور را کتمان کند و به همان راهی برود که پیش از آن، دیگران رفته‌اند؟

اشتراک گذاري با دوستان :