احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهارشنبه 30 جدی 1394 - ۲۹ جدی ۱۳۹۴
اشاره: در این اواخر چشمانداز و نگرشهای متکثر در مورد سیاست خارجی افغانستان انتشار یافته است. دیدگاههای متعددی در مورد ماهیت و معرفت سیاست خارجی از سوی متخصصین این حوزه مطرح شده است. بر این اساس، در این مورد گفتوگویی را با سید مهدی منادی استاد دانشگاه و یکی از کارشناسان سیاست خارجی انجام دادهایم تا کمی بیشتر از ابعاد پنهان سیاست خارجی افغانستان آگاه شویم.
ماندگار: تعبیر شما از سیاست خارجی چیست؟
منادی: سیاست خارجی اشاره به مجموعه چشماندازهای ناظر بر کنشهای یک دولت براساس مولفههای متکثر منافع ملی در قبال دیگر بازیگران در محیط بینالملی دارد. به عبارت دیگر، سیاست خارجی تأمل و یا سیاست کنشمحور و یا توانمندی فرهنگی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و دیپلماتیک ما در عرصۀ درونی است که در تعامل با بازیگران محیط بیرونی حفظ، نمایش و افزایش داده میشود. از این رو، ما در سیاست خارجی تلاش میکنیم تا مولفههای متکثر امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خویش را در تعامل با بازیگران بیرونی حفظ، نمایش و افزایش دهیم.
ماندگار: ماهیت و معرفت سیاست خارجی افغانستان به نظر شما چگونه بوده است؟
منادی: با توجه به اینکه ما توانمندیهای خویش را برای داشتن یک کنش قدرتمند در فرایند جنگهای داخلی تقریباً از دست دادهایم، از اینرو ماهیت کنش درخور توجه برای حفظ منافع ملی در تعارض با منافع کشورهای منطقه به خوبی شکل نگرفته است. این موضوع ریشه در عدم شکلگیری اجماع عملی و نظری برای رفتار مشترک و واحد در میان گروههای اجتماعی افغانستان دارد. وارد مباحث جامعهشناسی سیاست خارجی نمیشوم، اما با باید بگویم، سیاست خارجی رابطۀ لاینفک با پیوستهگی و ناپیوستهگی اجتماعی و شکافهای موازی و متقاطع اجتماعی دارد. از این رو، زمانی که کنش براساس ناتوانی لایههای مختلف به وجود نمیآید، بنابراین، اجباراً واکنش کردهایم. با این حال،داشتن واکنش قوی نیز میتواند موجب حفظ منافع ملی ما شود، ما در اکثر موارد توانستهایم، واکنشهای خوبی داشته باشیم، اما در اغلب موارد بسیار قوی نبوده است. در بازی فوتبال گاهی ضد حمله و یا واکنش به حملۀ تیم مقابل منجر به گول میشود. واکنش نیز در نظریههای مطالعات روابط بینالملل به مثابۀ یک استراتیژی پنداشته میشود. این استراتیژی در شرایطی اختیار میشود که کنشهای بازیگران (ب) بسیار زیاد است و طرف (الف) تنها فرصت واکنش را دارد. اگر طرف الف در واکنشها موفق عمل کند، میتواند دستاوردهای کنش را به دست آورد.
با این حال، ضعف ما در داشتن کنش قدرتمند سیاست خارجی مانع از حفظ و افزایش منافع ملی ما در قبال کشورهای منطقه شده است. ناگفته نباید گذاشت که در عرصۀ اقتصاد ما تلاشهایی داشتهایم، که متأسفانه منافع اقتصادی ما به علت ناگواری وضعیت امنیتی دست آورد چندانی نداشته است. در عین حال، وابستهگی ما به قدرتهای بزرگ مانند امریکا باعث شده تا نتوانیم استراتیژی کنشمحور در قبال بازیگران بیرونی داشته باشیم و بیشتر به مثابۀ یک متغیر وابسته متأثر از متغیرهای مستقل منطقهیی و فرامنطقهیی بودهایم.
ماندگار: برخی از افراد میگویند که ما سیاست خارجی نداشتهایم، نظر شما چیست؟
منادی: بر اساس تعبیر جیمز روزنا، اگر سیاست خارجی را به کنش فعال محدود کنیم، موافقم که ما کنش فعال نداشته ایم. مولفههای درونی اقتصادی، نظامی، فرهنگی به یک اجماع عملی و نظری نرسیده تا توانمندی تاثیر گذاری را داشته باشیم، بر این اساس مانند بسیاری از کشورهای ضعیف صرفا تاثیر پذیرفته ایم. اما اگر واکنش را نیز در حوزه سیاست خارجی دخیل کنیم و وارد روابط بین الملل شویم، میتوان گفت که تا حدی واکنشهای را داشتهایم که میشود بگوییم تاحدی سیاست خارجی-روابط بین الملل داشته ایم. داخل شدن در حوزه کنش و واکنش به معنای داخل شدن در حوزه روابط بین المللی است. شما میدانید که سیاست خارجی بخشی از روابط بین الملل، نه روابط بین الملل است. در عین حال ما نقش فعال در نشستهای بین المللی داشتهایم که بیان گر حضور فعال ما در سیاست بین المللی است. این حضور به معنای دخیل بودن و یا پیرو بودن در سیاستهای بین المللی است که ما توانستهایم، در آن دخیل باشیم.
اما واقعیت امر این است که ما ضرورت به داشتن یک کنش فعال هستیم، پیروری از برنامهها و رژیمهای بین المللی نمیتواند، منافع ما را حفظ و افزایش دهد. به عبارت دیگر ما در نوعی فرایند خرد شدن، عملکردها در سیاست خارجی هستیم که نتیجه موثر در رفتارهای خرد سیاست خارجی است نه در رفتارهای سیاست بین الملل.
ماندگار: پایههای سیاست خارجی افغانستان به نظر شما چیست؟
منادی: به صورت کلان چهار پایه را میتوان در سیاست خارجی افغانستان به تصویر کشید:
۱٫ دفع مشکلات و چالشهای موقعیت ژئوپولیتیک و جئواستراتیژیک کشور و تبدیل کردن آن به فرصت در تعامل با کشورهای منطقهیی و فرامنطقهیی.
۲٫ بهرهبرداری از موقعیتجئو اکونومیک به عنوان شاهراه جغرافیای انرژی واتصال دهندۀ کشورهای منطقه براساس اصل تجارت و اقتصاد.
۳٫ دفع تهدیدات جئوکالچر از سوی مجموعههای امنیتی به عنوان کانون اتصال فرهنگهای منطقهیی و فرامنطقهیی. تعارضهای فرهنگی میان اسلام-کمونیسم (که به پایان رسیده است)؛ اسلام-لیبرالیسم به رهبری امریکا، اسلام-یهودیت در خاورمیانه، مسیحیت اردکس-مسیحیت کاتولیک و پروتستان در اکراین؛ شیعه-سنی و یا اسلام میانهرو-اسلام تندرو در سوریه، یمن و عراق، در جهان در حال گسترش است.افغانستان به عنوان یک حوزۀ فرهنگی خاص، پتانسیلِ قرار گرفتن در محور تعارض میان اسلام-کمونیسم، اسلام-لیبرالیسم و اسلام میانهرو-اسلام تندرو و شیعه-سنی را دارد. بر این اساس، افغانستان باید تلاش ورزد تا تهدیدات این تعارضات را کاهش دهد.
۴٫ هویتیابی و استقلال: در امتداد مولفههای فوق، افغانستان تلاش ورزیده تا استقلال و هویت سیاسی خویش را در روابط و سیاست بینالمللی تثبیت و ارتقا بخشد.
ماندگار:دست آوردهای ما براساس این پایهها چه بوده است؟
منادی: ما توانستهایم به مثابۀ یک دولت مستقل در ادبیات رسمی دولتها ظهور کنیم. براساس این ادبیات رسمی دیپلماتیک، در نشستهای ملی و بینالمللی خوب ظاهر شدهایم، اما به صورت غیر رسمی به عنوان یک کشور حساس ژئوپلوتیک تحت تأثیر منفی قدرتهای بزرگ منطقه و فرا منطقهیی مانند روسیه، چین، هند، پاکستان و ایران قرار داشتهایم. رقابت و حساسیت رقابت غیر رسمی قدرتهای منطقهیی و فرامنطقهیی باعث ناکارآمدی در وضعیت رسمی ما شده است.
– براساس موقعیت ژئوپلوتیک، ما در امتداد دو جریان سیاسی قرار داشتهایم. جریان اول، جریان غربی به رهبری امریکا، پاکستان، ترکیه و همپیمانهایشان است. جریان دوم، جریان شرقی به رهبری روسیه، چین و تا حدی ایران است. ما از جریان اول به مثابۀ جریان حامی غالب بهره بردهایم و از جریان دوم صرفاً به صورت مکمل استفاده کردهایم. افغانستان برای غرب به مثابۀ محور گسترش نفوذ پنداشته میشود و برای شرق، محوری برای دفع نفوذ. اما در این میان افغانستان باید با هدف اشتراک نفوذ غرب و شرق و فراهمسازی همکاری این دو جریان عمل کند.
– براساس موقعیت جئواکونومیک، در امتداد برنامههای ریکا، ما پروژههایی مانند، تاپی، کاسا ۱۰۰۰ و دیگر تسهیلات اقتصادی را توانستیم فراهم سازیم، اما آنقدر اهمیت نداشته است تا به مثابۀ یک اهرم ایجابی در امنیت افغانستان و منطقه نقش موثر داشته باشد، بلکه متأثر از عامل سلبی امنیت، تأثیر پذیرفته است.
– درحوزۀ جئوکالچر، ما در امتداد ارتباط با غرب، توانستهایم نوعی اسلام میانهرو را در کشور تقویت کنیم که این موضوع از یک جهت موجب کاهش تهدید شده و از سوی دیگر، جریانهای خُرد و متأثر از اعراب رادیکال را آماده برای واکنش کرده است. در حوزۀ دیگر ما همچنان نقطۀ تعارض و یا خط مقدم مبارزه با لیبرالیسم و غرب هستیم که علیرغم تلاش برای ارتباط با مفتیها،نتوانستیم، از حوزۀ این مفهوم خارج شویم.
ماندگار: سیاست خارجی ما در قبال حوزههای امنیتی منطقه چگونه باید باشد؟
مجموعههای امنیتییی که در محیط ما قرار دارد را به ۵ مجموعه تقسیم میکنند: جنوب آسیا، آسیای مرکزی، خاورمیانه، شانگهای و ناتو که تأثیر در مسایل افغانستان دارد. ما براساس هدف اساسی سیاست خارجی تلاش کردهایم تا مشکلات و چالشها را شناسایی و آن را تبدیل به فرصت کنیم. در عین حال مترصد افزایش فرصتها و حمایتها بودهایم که در این مجموعههای امنیتی، دستاوردها به صورت ذیل است:
جنوب آسیا: تعارض منافع بسیاری داریم و دست آوردها نیز به علت وجود این تعارضها و سیاستهای پاکستان کم بوده است.
آسیای مرکزی: همکاریهای اقتصادی خوبی داریم، اما همچنان تروریستهای دره فرغانه به افغانستان میآیند، در حالی که در این مورد همکاری ندارند.
آسیای غربی(خاورمیانه) به صورت فرهنگی تأثیر عمیق از عربهای رادیکال داریم در عین حال همکاریهای اقتصادی نسبتاً خوبی با ایران داریم.
شانگهای: یک اجتماعی کم کاربرد و بیشتر مفهومی و اکادمیک بوده که تا به اکنون تأثیری ایجابی و یا سلبی در امور افغانستان از آن نرسیده است.
ناتو: بزرگترین حامی ما پس از ۲۰۰۱ بوده که در نتیجه تأثیرات منفی امنیتی جنوب آسیا با چالش روبهرو شده است.
به نظر میرسد که بدون محور شرق برای تکمیل نقش محور غرب در افغانستان نمیتوان، شرایط بهبود بخشید. ما به شرق(روسیه، چین، ایران) به مثابۀ عناصر تکمیل کننده نه جایگزین ضرورت داریم.
ماندگار: ستونهای سیاست خارجی حوزههای منطقهیی پیرامونی در قبال افغانستان چگونه بوده است؟
منادی: کشورهای منطقه از یکسو تلاش دارند تا انرژی رادیکالیزم و رقابت درون مجموعۀ امنیتی خویش را به سمت افغانستان مدیریت کنند و از سوی دیگر، در مجموعههای امنیتی و سیاسی نقش و نفوذ بازیسازی خویش را در امتداد مبارزه با تروریسم افزایش دهند. در سوی دیگر پس از جنگ دوم جهانی، اصلی در میان قدرتهای بزرگ منطقهیی و جهانی رسمیت یافته که براساس اصل بازدارندهگی به صورت مستقیم با یکدیگر به منازعه و رقابت نپرداخته و منافع حیاتی خویش را به خطر نمیاندازند، بلکه آنها در کشورهای ضعیف، شکننده و ناکام با یکدیگر رقابت میکنند.
ماندگار:به صورت عمومی مشکلات و کاستیهای سیاست خارجی افغانستان چه بوده است؟
منادی: مهمترین مشکلات سیاست خارجی افغانستان در حوزۀ ماهیت و هستی شناسانه آن است که متغیرهای اجتماعی در عناصر اقتصادی، امنیتی، فرهنگی به اجماع نظری و عملی برای رفتار مشترک نرسیدهاند که در نتیجۀ آن،در حوزۀ معرفتی مرز میان جهل و دانش در سیاست خارجی بسیار کمرنگ میشود.کمرنگ بودن مرز میان جهل و دانش در سیاست خارجی موجب بروز فاصله میان حوزۀ اکادمیک و عملی سیاست خارجی گردیده است. مشکل سیاست خارجی در ساختار وزارت خارجه و یا دستگاه دیپلماسی ما نیست، بلکه مشکل اساسی ما در ساختار اجتماعی سیاست خارجی افغانستان است که نمیتوانند، رفتار مشترک داشته باشند. مشکل ثانویه در سیاست خارجی، حاکم نبودن سیستم، به مثابۀ یک اقتدار بالا به پایین است. در برخی موارد سیستمی عقلایی، منطقی و فراتر از مدل رضایت بخش، میتواند، کارکرد انسجام بخش در سیاست خارجی داشته باشد. زمانی که در مورد راهکار برای بهبود سیاست خارجی افغانستان سوال میشود، پاسخ همان سیستم و یا نظم عقلایی بالا به پایین است که چالشهای هستیشناسانۀ اجتماعی در آن نفی گردد.
Comments are closed.