احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد شهدادی/ دوشنبه 4 جدی 1396 - ۰۳ جدی ۱۳۹۶
بخش نخست/
مرگ سقراط به سال ۳۹۹ پیش از میلاد رُخ داد. این مرد هفتاد ساله یونانی، همواره چنان زندهگی کرده بود که میخواست و درست میدانست: به سان فیلسوف. این ساتیر یا سیلنوس، چنان که الکیبیادس در رساله مهمانی افلاطون او را توصیف میکند، همان است که اریستوفانوس در ابرها میگوید او به سان یک مرغ آبی میخرامید و چشمهای خود را اینجا و آنجا میگرداند. [۲] آلکیبیادس در رساله مهمانی او را به زیبایی توصیف کرده است: مردی که خداوندگار فلسفه و دانایی بود، اما خود را نادانترین مردمان میدانست. تابستان و زمستان یک لباس بیشتر نمیپوشید و همواره پا برهنه راه میرفت. تندیس فضیلت اخلاقی بود و بس. در حالات خلسهواری که داشت ساعتها گوشهیی میایستاد و میاندیشید.[۳] آن مردی که هیچگاه مست نمیشود، خشم نمیگیرد، در بند لذات و تنعمات نیست، با کلمات ساده و معمولی از حقیقت سخن میگوید و سادهترین وجوه زندهگی را به پیچیدهترین دشواریهای فلسفی بدل میکند، آری او سقراط است.
ممکن است سقراط گزنفونی و سقراط افلاطونی دو تن به نظر برسند، اما اگر دقت کنیم یکی را سایه آن دیگری مییابیم. سقراط رسالههای فایدون یا دفاعیه، سقراط فیلسوف است و چنان که آلکیبیادس میگوید: «شگفتترین خاصیت او این است که در میان زندهگان و درگذشتخگان کسی نمیتوان یافت که بتوان گفت سقراط مانند اوست. سقراط به هیچ کس شبیه نیست و بهتر آن است که او را با آدمیان نسنجیم.» [۴[
ارسطو در مابعدالطبیعه گفته است که سقراط با مسایل اخلاقی کار داشت و خویشتن را با فضایل اخلاقی مشغول میداشت. [۵] سقراط در پی بنا نهادن انسانی طراز نو بود که به سان گونهیی «انسان اخلاقی» معیار رفتار انسانی باشد. حق همواره آن است که خیر حقیقی آدمی را در پی بیاورد. این خیر حقیقی نیز سعادت راستین است و البته در فضای زیست اخلاقی ممکن میشود. خردمند اخلاقگراست. این برترین آموزه سقراطی است. به گفته کاپلستون میتوان از میان سخنان سقراط تمایلی به تصوری خالصتر از خدای یگانه تشخیص داد. از همین روست که گاه در سخنان و اندیشههای او اعتقاد به خدای یگانه به چشم میآید. ۶
نکته غریب این است که شهر، وجود چنین اندیشندهیی را تاب نیاورد. آری، آتن سقراط را به محاکمه کشید. متن کیفرخواست این بود: «سقراط متهم است که ۱٫ خدایانی را که مدینه پرستش میکند نمیپرستد، بلکه اعمال دینی جدید و ناآشنایی آورده است؛ ۲٫ و به علاوه، جوانان را فاسد میسازد. کیفرخواست تقاضای مجازات مرگ دارد.» ۷
اتهام نخست هنوز در تاریخ فلسفه نامعلوم مینماید. اتهام دوم نیز تعلیم اندیشه اننقادگرا به جوانان آن هم علیه دموکراسی آتنی است. سقراط کسانی را پرورده بود. به همین سبب کسی پنجاه سال بعد گفت: «شما سقراط سوفسطایی را کشتید، زیرا نشان داده شده بود که او کریتیاس را تربیت کرده است.» ۸
هیأت قضات سقراط را متهم کردند. اما او در دفاع از خود به گزارش وقایع پرداخت و اتهامش را به دلیل مخالفت با دموکراسی دانست. قضات او را به مرگ محکوم کردند. اما بر طبق مقررات سقراط میتوانست مثلاً درخواست تبعید یا مجازاتی کمتر از مرگ کند که بیتردید پذیرفته میشد. با این حال او مغرورانه، مجازات معادل را غذای رایگان در استراحتگاه اعضای مجلس سنا یا پریتانهئون (pritaneon) خواست و یا پرداخت جریمهای اندک. [۹] این کار مغرورانه قضات را دلخور کرد و آنان سقراط را با اکثریتی بیش از بار نخست به مرگ محکوم کردند.
نام سقراط در تاریخ فلسفه با نام پرسش و زایش همراه است. روش فلسفه سقراطی «مامایی روح» است: گفتوگو برای داناتر شدن. سقراط از خلال «منیپه» یا همان مکالمه میکوشد به حقیقت نزدیک شود. راه دانا شدن از اعتراف به نادانی آغاز میشود. از همین روست که به گفته دریدا: «سقراط آن کس که چیزی ننوشت.»[۱۰] خصلت پرسشگری سقراط در گفتوگو شکل میگرفت. به عقیده هگل، سقراط «یکی از شخصیتهای جهان تاریخی بود، زیرا فکر چون و چرا کردن در همه چیز را با خودش آورد.» [۱۱]
سقراط در رساله دفاعیه خود را «خرمگس» نامیده است. او خطاب به آتنیان میگوید: «شما مردم مانند اسب تنبلی هستید که احتیاج دارید برای این که راه بیفتید گاهی خرمگسی به شما نیش بزند و من همچون آن خرمگسی بودهام که نیشکی میزدهام و شما را به اندیشیدن وامیداشتهام و اکنون اگر مرا بکشید، دیگری را مثل من نخواهید یافت.»[۱۲]
سقراط در آثار افلاطون همه جا حضور دارد. در دفاعیه استدلال میکند که انسان اخلاقی نه در این جهان و نه پس از مرگ از هیچ چیز آسیب نمیبیند. در گورگیاس سودمندی عدالت و زیان ستمگری را بررسی میکند. در فایدون میگوید: فلسفه یعنی تمرین مرگ. حتا نظریه مثل و تذکر دانستن علم نیز از زبان سقراط توضیح داده شده است. اما مهمترین سخن فلسفی سقراط چیز دیگر است. شاید بتوان پرسشگری و فروتنی فلسفی را دو نشان عمده نگرش سقراطی دانست.
مسلک عقلی سقراط یعنی «آگاهی شخص به حدود توان خویش و فروتنی فکری و عقلی کسانی که میدانند چقدر خطا میکنند و واقفاند که حتا برای همین قدر دانستن هم تا چه پایه به دیگران وابستهاند؛ یعنی پی بردن به این که نباید از عقل توقع بیش از حد داشته باشیم؛ یعنی دریافتن این نکته که استدلال به ندرت مسألهیی را فیصله میدهد ولی یگانه راه آموختن است.»[۱۳]
آنچه از سقراط بزرگ میتوان آموخت ژرفترین سخن ساده است: «سقراط به ما آموخت که باید به عقل آدمی ایمان بورزیم، ولی در عین حال از تفکر جزمی برحذر باشیم؛ باید هم از منطقگریزی یعنی بیاعتمادی به نظریه و عقل بپرهیزیم و هم از نگرش جادوزده کسانی که از فرزانگی بت میتراشند. مردی که به ما یاد داد که روح علم همانا نقد و سنجش است.»[۱۴]
تمام زندهگی و سپس مرگ سقراط در تعلیم این سخن گذشت. همه دارایی او در این تعالیم خلاصه میشد. سرانجام نیز مرگ او صادقانهترین گواه بر درستی زندهگی او بود. فیلسوفی راستین بودن چنین مرگی را در پی میآورد؛ مرگی که با جاودانهگی همراه است. تاریخ سخن میل را تصدیق میکند: «بهتر است انسان بود و ناکام تا خوک بود و کامیافته؛ به سان سقراط محروم بودن بهتر است تا به سان ابلهی متنعم.»[۱۵]
اما فایدون کتابی در ستایش مرگ است. این تنها سخنی است که میتوان درباره این کتاب گفت. سقراط در این کتاب در آخرین روز زندهگی خویش، وقتی که فقط چند ساعت به زمان مرگش فرا رسیده، در حلقه شاگردان و دوستان و محبوس در زندانی که خودخواسته در آن به بند کشیده شده است، از مرگ سخن میگوید و از انسان و از راز حیات او. بدین سان فایدون رسالهیی در معنای مرگ از چشم فیلسوف است.
Comments are closed.